Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داستان عشق پدر و مادرم

۵۰ سال پیش، جنگ کم‌کم داشت تمام می‌شد. در گوشه‌ای از جنگل لای خه، سربازی خواب صلح را می‌دید و دعا می‌کرد که زنده بماند و برگردد و با دختری که از طریق نامه با او آشنا شده بود ازدواج کند.

Báo Tuổi TrẻBáo Tuổi Trẻ30/03/2025


روایت داستان‌هایی از صلح - عکس ۱.

پدر و مادرم وقتی اولین فرزندشان را به دنیا آوردند

سال ۱۹۷۴ بود، پدرم در بخش تدارکات واحد کار می‌کرد. هر هفته، سربازی بود که بیش از دوازده نامه دریافت می‌کرد. آن سرباز در بخش «یافتن دوستان در سراسر جهان» بسیاری از روزنامه‌ها شرکت می‌کرد، بنابراین نامه‌های زیادی به سمتش سرازیر می‌شد. آن روز، پدرم به شوخی به پستچی گفت: «بگذار نگاهی بیندازم.»

پدرم در میان انبوه نامه‌ها، نامه‌ای با جوهر آبی پیدا کرد که شبیه دست‌خط یکی از آشنایان ساکن کان تو بود. روی پاکت، نام فرستنده ون تو نوشته شده بود و مهر پستی کان تو هم داشت. پدرم نامه را در جیبش گذاشت و به پستچی گفت: «من این نامه را مسدود می‌کنم. نامه‌های زیادی هست که او نمی‌تواند ببیند و اشکالی ندارد.»

این نامه خیلی اتفاقی بود.

نامه را باز کرد و خواند. فقط چند خط بود تا با دوستانی از سراسر دنیا ارتباط برقرار کند. متوجه شد که او یک آشنا نیست بلکه دختری غریبه است. در جواب نامه نوشت که او سربازی نیست که دخترک می خواهد ملاقات کند، بلکه یک گروهبان تدارکات به نام هوآی مین است.

از آن به بعد، پدرم هر هفته نامه‌هایی از دختری به نام آنه تو - نام واقعی وان تو - دریافت می‌کرد. آن حس ناخوشایند اولیه کم‌کم از بین رفت. دختر نام واقعی‌اش را گفت، پدرش زود فوت کرد، او دومین فرزند بزرگ خانواده بود و خواهر و برادرانش هنوز کوچک بودند. او دقیقاً ۱۰ سال از پدرم کوچک‌تر بود و در دبیرستان کان تو درس می‌خواند.

دلیل اینکه آن نامه را فرستاد این بود که یک روز مادرش سر کار رفت و یک مجله زنانه به خانه آورد. روزنامه را باز کرد و در بخش «به دنبال دوست در سراسر جهان» تبلیغی درباره سربازی به نام نگوین وو بین توی دید. به او الهام شد که نامه‌ای بنویسد تا او را اذیت کند. پدرم تصادفاً آن نامه را دید و آن را مسدود کرد، انگار که سرنوشت عمداً آن را کنار هم قرار داده بود. از آنجا، یک داستان عاشقانه آغاز شد.

نوری در گوشه جنگل

پدرم در یک جنگل کائوچو در مرز کامبوج مستقر بود. در فصل بارندگی، تمام جنگل تاریک و مرطوب بود. شبنم سرد شیفت شب در مقایسه با سرمای دل سرباز به دلیل دلتنگی برای خانواده و دوستانش چیزی نبود. پدرم به دختر کوچکی فکر می‌کرد که به طور اتفاقی ملاقات کرده بود.

هر چه بیشتر می‌نوشتیم و گپ می‌زدیم، پدرم بیشتر متوجه می‌شد که شباهت‌های زیادی بین او و آنه تو وجود دارد، از پیشینه خانوادگی گرفته تا علاقه به ادبیات و نقاشی. پدرم اسم واقعی‌اش را به من گفت، همچنین درباره شرایط از دست دادن مادرش در سن کم، ازدواج مجدد پدرش و اینکه او دومین برادر بزرگ در خانواده‌ای است که برادران و خواهران کوچکتر زیادی با نام‌های مشابه اقوام آنه تو دارند، برایم تعریف کرد.

پدر به آنه تو یک کارت دانش‌آموزی مدرسه پتروس کی داد که عکس یک صورت جوان و بامزه روی آن بود.

آنه تو در پاسخ به عکس پدرش، نامه‌ای کوچک به اندازه نوک انگشت فرستاد که فقط یک صورت از عکس کلاسی بریده شده بود. دخترک در عکس موهایی به رنگ تخته سنگی داشت که صورت روشنش را قاب گرفته بود و یک خال بزرگ روی چانه‌اش داشت.

از آنجایی که پدرم تصویر کوچکی از آنه تو داشت، آن را به صورت پرتره‌های بزرگ و کوچک نقاشی کرد و آنها را در سراسر اتاق خصوصی‌اش در پایه آویزان کرد.

در هر پرتره، پدرم یک نقطه سیاه روی چانه‌اش داشت. آن خال مانند نشانه‌ای سرنوشت‌ساز برای او بود تا معشوقش را در این دنیا پیدا کند. در گوشه‌ای از جنگل، چراغی روشن شده بود و برای همیشه روشن بود.

روایت داستان‌های صلح - عکس ۲.

عروسی طلایی، پنجاهمین سالگرد ازدواج والدین

پایان روز و تولدی دوباره

در مدتی که ما یکدیگر را می‌شناختیم، آنه تو دو بار مسافت طولانی را برای ملاقات پدرم در پایگاه طی کرد. پدرم نیز چند بار مرخصی گرفت تا به سایگون و کان تو برود و با آنه تو ملاقات کند و وقت بگذراند.

هر بار که همدیگر را ملاقات و خداحافظی می‌کردیم، پدرم از ته قلبش می‌ترسید - می‌ترسید که اگر بمیرد یا مجروح، معلول یا قطع عضو شود... به آن دختر آسیبی برساند. این ترسی بود که پدرم اولین باری که واقعاً کسی را دوست داشت، تجربه کرد.

در اواسط آوریل ۱۹۷۵، همه در جنوب می‌دانستند که جنگ به پایان خود نزدیک می‌شود. پدرم فقط دو نگرانی داشت: امنیت اعضای خانواده‌اش و نگرانی در مورد آنه تو - دختری که می‌خواست تمام عمرش را با او بگذراند.

پدرم به خودش گفت: «به هر قیمتی، باید از این جنگ جان سالم به در ببرم تا بتوانم به کان تو برگردم و تو را پیدا کنم.»

در ۲۹ آوریل، عمویم خلبانی بود که هلیکوپتر را برای بردن خانواده‌ای که قرار بود به آمریکا بروند، آورد. بعدها، وقتی پدرم این داستان را شنید، احساس خوش‌شانسی کرد که برخلاف گفته پدربزرگم به سایگون برنگشت.

اگر او برمی‌گشت، پدر به حرف پدربزرگ گوش می‌داد و با عمه و عمویش پرواز می‌کرد و می‌رفت. داستان عاشقانه‌ی بین پدر و آنه تو تمام می‌شد و مطمئناً من اینجا نبودم که این داستان را تعریف کنم.

در دوم ماه مه ۱۹۷۵، پس از دو روز پیاده‌روی از لای خه و سپس سوار شدن به اتوبوس از بین دونگ ، پدرم به سایگون رسید. تمام شهر پر از پرچم و شعار بود. پس از چند روز آرام گرفتن، پدرم بلافاصله برای دیدار با خانواده آنه تو به کان تو بازگشت.

خوشبختانه، خانواده‌ی آنه تو هنوز در کان تو در امان بودند. در ژوئن ۱۹۷۵، پدرم آنه تو و مادرم را در خانه‌اش پذیرفت تا زندگی جدیدشان را با هم ادامه دهند.

در سال‌های پس از جنگ، پدر و مادرم به منطقه اقتصادی جدید موک هوا (لانگ آن) و سپس به منطقه اقتصادی جدید بین چان رفتند. بعدها، تمام خانواده به کان تو بازگشتند.

زمانی که پدر و مادرم در تابستان ۱۹۸۴ تصمیم گرفتند فرزندانشان را به کان دائو ببرند، زندگی کم کم به ثبات رسیده بود. پدر و مادرم توانستند کاری متناسب با استعدادهایشان پیدا کنند. چهار فرزندم بزرگ شدند، تحصیلات مناسبی دریافت کردند و همیشه به پدر و مادرم احترام می گذاشتند.

پدرم اغلب با نگاهی به زندگی‌اش می‌گفت: «خیلی خوشحالم که از جنگ سالم برگشتم و به آرزویم برای پیدا کردن معشوق کوچولویم که با او جفت شوم و دست در دست هم در زندگی قدم بزنیم، رسیدم.»

از خوانندگان عزیز بابت ارسال آثارشان به مسابقه داستان‌سرایی صلح سپاسگزاریم.

به مناسبت پنجاهمین سالگرد صلح، مسابقه داستان‌سرایی صلح (که توسط روزنامه Tuoi Tre و با همراهی گروه Vietnam Rubber برگزار می‌شود) به خوانندگان این امکان را می‌دهد تا داستان‌های تأثیرگذار و فراموش‌نشدنی از هر خانواده، هر شخص و همچنین افکار خود را در مورد روز اتحاد مجدد در 30 آوریل 1975، حدود 50 سال صلح، ارسال کنند.

این مسابقه برای همه ویتنامی‌ها در داخل و خارج از کشور، بدون محدودیت سنی یا شغلی، آزاد است.

«داستان‌های صلح» مقالاتی تا سقف ۱۲۰۰ کلمه به زبان ویتنامی، به همراه عکس و فیلم و ارسال به آدرس hoabinh@tuoitre.com.vn را می‌پذیرد. مقالات فقط از طریق ایمیل پذیرفته می‌شوند، نه از طریق پست، تا از گم شدن آنها جلوگیری شود.

آثار با کیفیت برای انتشار در محصولات Tuoi Tre انتخاب می‌شوند، حق امتیاز دریافت می‌کنند و آثاری که از مرحله مقدماتی عبور می‌کنند، در یک کتاب چاپ می‌شوند (بدون پرداخت حق امتیاز - بدون فروش). آثار نباید در هیچ مسابقه نویسندگی دیگری شرکت داده شده باشند و نباید در رسانه‌ها یا شبکه‌های اجتماعی منتشر شده باشند.

نویسندگان مسئول حق چاپ مقالات، عکس‌ها و ویدیوهای ارسالی به مسابقه هستند. ما عکس‌ها و ویدیوهای تصویری گرفته شده از شبکه‌های اجتماعی بدون حق چاپ را نمی‌پذیریم. نویسندگان باید آدرس، شماره تلفن، ایمیل، شماره حساب و شماره شناسایی شهروندی خود را ارائه دهند تا کمیته برگزارکننده بتواند با آنها تماس بگیرد و حق امتیاز یا جوایز را برای آنها ارسال کند.

سایگون، 30 آوریل و مامان - عکس 2.

تا تاریخ ۲۶ مارس، مسابقه داستان‌نویسی صلح ۱۷۰ اثر از خوانندگان دریافت کرده است.

مراسم اهدای جوایز و رونمایی از کتاب «داستان‌های صلح»

هیئت داوران، متشکل از روزنامه‌نگاران مشهور، چهره‌های فرهنگی و نمایندگان روزنامه Tuoi Tre، آثاری را که از مرحله مقدماتی عبور کرده‌اند، بررسی و به آنها جایزه می‌دهند و بهترین آثار را انتخاب می‌کنند.

مراسم اهدای جوایز، رونمایی از کتاب «داستان‌های صلح» و شماره ویژه روزنامه Tuoi Tre 30-4 قرار است در پایان آوریل 2025 در خیابان کتاب شهر هوشی مین برگزار شود. تصمیم کمیته برگزارکننده قطعی است.

جایزه قصه‌گویی صلح

- جایزه اول: ۱۵ میلیون دونگ ویتنام + گواهی، کتاب، نسخه ویژه Tuoi Tre.

- ۲ جایزه دوم: ۷ میلیون دونگ ویتنامی برای هر نفر + گواهی، کتاب، نسخه ویژه Tuoi Tre.

- ۳ جایزه سوم: ۵ میلیون دونگ ویتنامی برای هر نفر + گواهی، کتاب، نسخه ویژه Tuoi Tre.

- ۱۰ جایزه ویژه: ۲ میلیون دونگ ویتنامی برای هر کدام + گواهی، کتاب، نسخه ویژه Tuoi Tre.

- 10 جایزه به انتخاب خوانندگان: 1 میلیون دونگ ویتنامی برای هر کدام + گواهی، کتاب، نسخه ویژه Tuoi Tre.

امتیازهای رأی‌گیری بر اساس تعاملات پست‌ها محاسبه می‌شوند، به طوری که ۱ ستاره = ۱۵ امتیاز، ۱ قلب = ۳ امتیاز، ۱ لایک = ۲ امتیاز.

این جوایز همچنین شامل گواهینامه‌ها، کتاب‌ها و نسخه ویژه Tuoi Tre 30-4 می‌شوند.

کمیته سازماندهی

ادامه مطلببازگشت به صفحه موضوع

بازگشت به موضوع

دوان خویِن

منبع: https://tuoitre.vn/chuyen-tinh-cua-ba-ma-20250330095856482.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.
خیابان هانگ ما با رنگ‌های اواسط پاییزی درخشان است، جوانان با هیجان بی‌وقفه در حال ورود به آنجا هستند
پیام تاریخی: بلوک‌های چوبی پاگودای وین نگیم - میراث مستند بشریت

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول