Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

جنگ برای محافظت از مرز شمالی سرزمین پدری را نمی‌توان فراموش کرد.

Việt NamViệt Nam17/02/2024

جنگ برای حفاظت از مرزهای شمالی سرزمین پدری ۴۵ سال پیش به پایان رسید. با این حال، خاطرات بسیاری از کهنه سربازان از نبردهای جبهه وی شوین در استان ها گیانگ هنوز عمیقاً در قلبشان حک شده است.

آقای نگوین ون فوئونگ، سربازی از لشکر ۳۵۶ که در جبهه وی شوین جنگیده بود، با تأمل در مورد روزهایی که از پیوستن به ارتش تا راهپیمایی و جنگیدن در جبهه شمالی سپری شد، گفت که دوره ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۵ خاطراتی خواهد بود که برای همیشه در زندگی‌اش ماندگار خواهد بود. سال‌های زیادی گذشته است، اما او هنوز در رویاهایش خود را در حال راهپیمایی با رفقایش و همچنین جنگیدن در میدان نبرد می‌بیند.

آقای فوئونگ گفت: «وقتی از جنگ برگشتم، طبق معمول به سر کار برگشتم. من هم ذره‌ای غبار در فداکاری رفقا و هم‌تیمی‌هایم بودم. نگران‌کننده‌ترین چیز این است که بسیاری از برادرانم جان خود را فدا کردند اما هنوز قبرهایشان جمع‌آوری نشده است. این بزرگترین نگرانی است.»

خدمت سربازی اجباری، راهپیمایی و جنگ

آقای فونگ گفت که در سال ۱۹۸۳، زمانی که تنها ۱۹ سال داشت، به ارتش پیوست. در آن زمان، کمونی که او در آن زندگی می‌کرد، ۷۰ مرد جوان داشت که به ارتش می‌پیوستند. پس از یک دوره آموزشی در استان هوانگ لین سون (که قبلاً استان هوانگ لین سون از ادغام استان‌های لائو کای، ین بای و مناطق مو کانگ چای، وان چان، ترام تاو و تان اوین تشکیل شده بود)، آقای فونگ برای رفتن به "سربالایی شمالی" مأمور شد.

آقای فوونگ با یادآوری روزی که شاهد قربانی شدن رفیقش از تان سان، فو تو، بود ، گفت که او و رفقایش هرگز چنین احساساتی را تجربه نکرده بودند.

«فکر می‌کنم انگار از قبل می‌دانست که اتفاق بدی برایش خواهد افتاد. وقتی مُرد، کوله پشتی‌اش را باز کردیم و نامه‌ای پیدا کردیم که روی آن نوشته شده بود. نامه‌ای بود که با سوزن دوخته شده بود و با زغال سیاه شده بود.»

هیچ‌کدام از ما شجاعت باز کردن و خواندنش را نداشتیم. «نامه بعداً به پایین رودخانه فرستاده شد.» صدای آقای فونگ قطع شد. آقای فونگ و واحدش رفیقش را که هنوز اسمش را یاد نگرفته بود، پشت سر گذاشتند و به جنگ با نبردها ادامه دادند. با یادآوری ۱۲ ژوئیه ۱۹۸۴، روزی که شاهد فداکاری‌های بسیار بیشتری بود، بغض گلویش را گرفت.

«آن روز، گردان جنگید. گروهان ۱ با نیروی اصلی جنگید، گروهان ۲ در کنار گروهان ۱ بود، من در گروهان ۳ در کنار گروهان ۲ بودم. در پایان نبرد، گروهان ۱ تقریباً به طور کامل قربانی شد.»

جوخه انتحار و مداحی قبل از نبرد

به نظر می‌رسید که داستان دارد آرام می‌گیرد که ناگهان چشمان آقای فوئونگ برقی زد و صدایش قوی‌تر شد، چون از واحدی به نام «جوخه خودکشی» گفت.

«پس از نبرد شدید ژوئیه ۱۹۸۴، ما تا اوت به دفاع از آنجا ادامه دادیم تا اینکه مأموریت ویژه‌ای به ما محول شد. من و حدود ۳۰ رفیق دیگر برای انجام مأموریت ویژه به «دسته انتحاری» اعزام شدیم. این مأموریت آنقدر ویژه بود که یک فرمانده گردان به عنوان فرمانده دسته اعزام شد. و هنگام رژه، همه برای حفظ امنیت، نشان خود را نمی‌پوشیدند. در آن زمان، ما در حال آماده شدن برای نبردی نزدیک به عید تت ۱۹۸۴ بودیم.»

آقای فوئونگ گفت که به دسته او وظیفه نفوذ عمیق و ایجاد موقعیتی برای جذب آتش داده شده بود. در همین حال، واحد دیگری سنگری عمیق حفر کرد تا حمله دوم را آغاز کند.

آقای فوئونگ لحظه‌ای قبل از رژه «جوخه انتحاری» برای انجام مأموریت ویژه را روایت کرد: «قبل از ورود به نبرد، یکی از معاونان فرمانده گردان که مسئول امور سیاسی بود، برای همه اعضای دسته، مرثیه‌ای خواند.»

آقای فونگ در پاسخ به سوال من که حرفش را قطع کرد و پرسید آیا از شنیدن مداحی برای کل دسته‌اش قبل از نبرد می‌ترسد، لبخندی زد و سپس به آرامی گفت: «پدرم سربازی در جنگ مقاومت علیه فرانسوی‌ها بود. وقتی در نبرد شرکت کرد، مدال‌های زیادی از دولت دریافت کرد. قبل از رفتن، به من گفت که سعی کنم ماموریتم را به پایان برسانم. به خودم گفتم، باید از او الگو بگیرم، باید بی‌خیال به نبرد بروم.» آقای فونگ در طول راهپیمایی به سمت نبرد گفت که با شخص بسیار خاصی آشنا شده است.

«هنگام رژه، با یک سرباز آشنا شدم. چون هیچ‌کس درجه نظامی نمی‌پوشید، نمی‌دانستم چه کسی سرباز است و چه کسی مافوق. بعداً فهمیدم که آن سرباز ژنرال هوآنگ دان بوده است. آن ژنرال چیزی به من گفت که هرگز فراموش نخواهم کرد. اینکه در نبرد، سرنوشت مردم دست خودشان است، پس فقط با آن همراه شو، زیرا حتی اگر بخواهی از آن اجتناب کنی، نمی‌توانی.»

سه ماه بدون مسواک زدن، بدون کوتاه کردن مو، بدون اصلاح صورت، بدون کوتاه کردن مو، بدون غذا

در اعماق میدان نبرد، «دسته انتحاری» آقای فوئونگ به گروه‌های کوچک تقسیم شده بود، هر گروه ۳ تا ۷ نفره در موقعیت‌هایی با فاصله ۲۵ تا ۳۰ متر از هم قرار داشتند، گویی که جمعیت پراکنده‌اند. هر فرد در گروه در شکاف سنگ‌ها و صخره‌ها در موقعیتی قرار گرفته بود.

به گفته آقای فوئونگ، این روزها سخت‌ترین روزهای دوران نظامی او بودند. هر روز، او و رفقایش "هدف" آتش قرار می‌گرفتند. گلوله‌های توپخانه روزانه می‌باریدند تا جایی که کل یک تپه از سنگ‌ها به آهک تبدیل شدند.

سه ماه ماندن برای پرت کردن حواس دشمن، ایجاد شرایط برای حمله سایر واحدها، روی صخره‌های شیب‌دار، روزهای «۵ ممنوعه» آقای فونگ و هم‌تیمی‌هایش بود: مسواک زدن، کوتاه کردن مو، اصلاح صورت، تعویض لباس و غذا ممنوع.

زیر آتش، تهیه آذوقه، به خصوص آب آشامیدنی، بسیار دشوار بود. آب آشامیدنی در ننوهایی که در شکاف‌های سنگ‌ها پنهان شده بودند، نگهداری می‌شد و فقط در مواقع ضروری از آن استفاده می‌شد. آقای فوئونگ گفت که به مدت ۳ ماه، مسواک نزده، صورتش را نشسته و حتی برای صرفه‌جویی در هزینه مجبور بوده دهانشویه بنوشد.

این سرباز سابق ها گیانگ به یاد می‌آورد: «لباس‌هایی که قبل از نبرد پوشیده بودم، وقتی دستور عقب‌نشینی را دریافت کردم، هنوز همان لباس‌ها بودند.» در طول این ۳ ماه، او حتی یک وعده غذایی هم نخورد، زیرا تنها غذایی که دریافت می‌کرد جیره خشک و برنج خشک بود. علاوه بر زخمی‌ها و کسانی که جان باختند و به خارج منتقل شدند، بسیاری از رفقای آقای فونگ نیز مجبور به ترک جبهه شدند زیرا سلامتی آنها نمی‌توانست شرایط دشوار جنگ را تحمل کند.

«می‌دونی، بهترین چیز در مورد دستور عقب‌نشینی اینه که می‌تونم یه غذای پخته بخورم و موقع خواب پاهام رو دراز کنم.»

روی سنگ زندگی کن، بمیر و به سنگ تبدیل شو، جاودانه شو

آقای فونگ پس از اتمام مأموریت ویژه‌اش و پشت سر گذاشتن چندین نبرد دیگر، در سال ۱۹۸۶ دستور ترخیص از ارتش را دریافت کرد. آقای فونگ در حالی که شب هنگام بی‌سروصدا سوار قطار می‌شد و برمی‌گشت، گفت وقتی در ایستگاه هانوی پیاده شد، همه چیز مثل دنیای دیگری بود.

زندگی آرام و دیدار دوباره با اقوام باعث شد سرباز از رفتن به میدان نبرد نترسد و اشک بریزد. او گفت وقتی به خانه رسید، متوجه شد که خانواده‌اش برایش عود سوزانده‌اند، چون یک سال تمام هیچ خبری از او نشده بود.

آقای فوئونگ در مورد زندگی پس از ارتش گفت، پس از ترک ارتش، او بازگشت و مانند هر کس دیگری به سر کار رفت، بنابراین سال‌ها پس از جنگ در جبهه وی شوین، افراد زیادی نمی‌دانستند که او سرباز بوده است.

آقای فوآنگ رزومه نظامی‌اش را که مثل گنج برایش ارزشمند بود، به من نشان داد. رزومه فقط چند صفحه بود، دست‌نویس، جوهرش محو شده بود، ساده‌ترین شکل ممکن، اما می‌توانستم غرور آقای فوآنگ را با ورق زدن هر صفحه ببینم.

صدایش ناگهان هنگام صحبت درباره رفقای کشته‌شده‌اش قطع شد. آقای فوئونگ گفت بزرگترین درد او و سربازان وی شوین در این زمان این است که هنوز رفقای کشته‌شده زیادی وجود دارند که نتوانسته‌اند آنها را پیدا کنند.

او گفت که در طول سفر به وی شوین، ها گیانگ که در ابتدا به آن اشاره کرد، گروه ۶ مجموعه از بقایای اجساد را پیدا کرد اما همه آنها قابل شناسایی نبودند.

آقای فوئونگ گفت: «همه آنها در شکاف‌های سنگی پیدا شدند. وقتی مجروح شدند، هیچ‌کس به آنها کمک نکرد. هم‌تیمی‌های ما سعی کردند به داخل شکاف‌های سنگی بخزند. وقتی دیگر نتوانستند تحمل کنند، خود را در آنجا فدا کردند.»

جنگ ۴۵ سال است که تمام شده است، اما این کشور، این ملت، و همچنین تمام مردم ویتنام هرگز فداکاری آقای فوئونگ و همچنین کسانی که برای این کشور خون دادند را فراموش نخواهند کرد. ما هرگز فراموش نخواهیم کرد!

یک سرباز هست

آن پاییز از سقف کاهگلیِ فقیرانه به جا مانده

یک سرباز هست

آن بهار رفت و دیگر برنگشت.

-

نام او بر سنگ کوه حک شده است

هزاران ابر به سایه درختان تبدیل می‌شوند

بعدازظهر در مرز، آسمان سفید و مه کوهستان

مادر پیر با چشمانی خسته نگاه می‌کرد

-

ویتنام! ویتنام!

کوه‌ها به بلندی عشق مادرند، موهایش در تمام طول سال از عشق به فرزندش سفید می‌شود.

-

ویتنام! ویتنام!

کوهی که در آن سقوط کرد

گل‌های سرخ در جنگل دوردست به روشنی می‌سوزند

گل‌های سرخِ سوزان در غروب آفتاب

-

ترانه: گل‌های سرخ

موسیقی: نوازنده توآن ین

ترانه: شاعر نگوین دوک مائو

(وی تی وی)


منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تنها روستای ویتنام را در بین ۵۰ روستای زیبای جهان کشف کنید
چرا فانوس‌های پرچم قرمز با ستاره‌های زرد امسال محبوب هستند؟
ویتنام برنده مسابقه موسیقی Intervision 2025 شد
ترافیک مو کانگ چای تا عصر ادامه دارد، گردشگران برای شکار فصل برنج رسیده هجوم می‌آورند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

اخبار

نظام سیاسی

محلی

محصول