Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

سرهنگ نگوین خاچ نگویت و خاطرات سال‌های قهرمانانه

سرهنگ نگوین خاچ نگویت با یادآوری لحظه مقدس ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ تحت تأثیر قرار گرفت.

Báo Công thươngBáo Công thương26/04/2025


«من می‌نویسم تا درباره آنها بگویم...»

در خانه‌ای کوچک در خیابان فان با وان (منطقه باک تو لیم، هانوی )، مردی زندگی می‌کند که هنوز آرام با خاطراتی که به گوشت و خون تبدیل شده‌اند، زندگی می‌کند. او هر روز پشت میزش می‌نشیند و هر صفحه از زندگی گذشته‌اش را ورق می‌زند - نه برای گفتن درباره خودش، بلکه برای گفتن درباره «آنها» - رفقایش که برای همیشه در مسیر تاریخ باقی مانده‌اند.

او سرهنگ نویسنده نگوین خاچ نگویت است، سربازی که صبح روز 30 آوریل 1975 تانک 380، گروهان تانک 4، تیپ 203 را مستقیماً به کاخ استقلال راند. لحظه‌ای که تمام ملت از شادی استقلال غرق شدند، همان لحظه‌ای بود که او درد شدیدی را احساس کرد - زیرا می‌دانست که شادی برای همه نیست.

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

سرهنگ - نویسنده نگوین خاک نگویت. عکس: Thanh Thao

«یکی از رفقای من درست قبل از ورود تانک‌ها به کاخ استقلال به دنیا آمد. در کوله پشتی‌اش فقط یک تختخواب آویز قدیمی، چند کتاب، یک فرهنگ لغت انگلیسی ناتمام... و نامه‌ای به مادرش که هنوز نفرستاده بود، وجود داشت.»

سال‌ها گذشته است، جنگ نیم قرن است که تمام شده، اما برای راننده تانک آن سال، تک تک چهره‌های رفقایش، تک تک خاطرات، تک تک رد دود از میدان نبرد هنوز دست نخورده به نظر می‌رسد، انگار همین دیروز بوده است. برای او، خاطرات فقط برای به یاد آوردن نیستند - بلکه برای نوشتن هستند. برای زنده ماندن برای کسانی که کشته شده‌اند، و برای اینکه نسل‌های آینده بفهمند که: " صلح امروز باید با خون، اشک و جوانی افراد بی‌شماری مبادله شود".

سرهنگ نگوین خاچ نگویت با چشمانی اشکبار روایت کرد: «آنها - آن سربازان جوان - زمانی رفتند که جنگ فقط با ساعت‌ها و دقیقه‌ها سنجیده می‌شد. برخی درست در کابین، درست چند ثانیه قبل از اینکه تانک ۳۸۰ به سرعت از دروازه کاخ استقلال عبور کند، خود را فدا کردند. آنها وقت نداشتند پرچم در حال اهتزاز بر فراز سقف کاخ را ببینند، وقت نداشتند بدانند که کشورشان متحد شده است.»

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

تصویر تانک ۳۸۰ که در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ وارد کاخ استقلال می‌شود. عکس: Thanh Thao

نام این سرباز نگوین کیم دویت بود - اهل هانوی، دانشجوی سال دوم دانشگاه که برای پیوستن به ارتش، مدرسه را رها کرد. او مهربان، درسخوان، آشپز خوبی بود و همیشه از رفقایش به خوبی مراقبت می‌کرد. در کابین تانک، همیشه یک کوله پشتی کوچک در کنارش داشت: یک تختخواب آویز قدیمی، لباس‌های رنگ و رو رفته، یک کتاب، یک فرهنگ لغت انگلیسی-ویتنامی و یک گیتار. او موسیقی ، دانش و رویاهای ناتمام جوانی‌اش را به میدان نبرد آورد.

خاطرات دردناک

قبل از آن، وقتی ماشینش مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در فضایی تنگ و دودآلود، سرباز نگوین کیم دویت - آرام، بی‌صدا - درست در ماشینی که برایش عزیز بود و از هر گلوله، از هر موتور آن مراقبت می‌کرد، دراز کشیده بود.

سرهنگ نگوین خاچ نگویت هنگام تعریف ماجرا متأثر شد: «در کابین تنگ و کم‌اکسیژن، گلوله‌های ۳۲ کیلوگرمی را یکی‌یکی بارگیری می‌کردیم، گاهی هر نفر تا ۱۶ گلوله بارگیری می‌کرد، سپس از خستگی بیهوش می‌شدیم. ماشین پر از دود شده بود و نفسمان تقریباً بند آمده بود. اما در آن نبرد شدید، همچنان لبخند می‌زدیم، همچنان به یکدیگر جرعه‌ای آب می‌دادیم، هر بار استراحت می‌کردیم و برای یکدیگر جرعه‌ای آب گرم آماده می‌کردیم. من راننده تانک بودم، بنابراین هم‌تیمی‌هایم از من مراقبت می‌کردند، مقداری شیر و آب گرم به من می‌دادند، هرچند کم بود، بنابراین قدرت رانندگی داشتم...

من چنین نبردهای سهمگینی را پشت سر گذاشته‌ام، و با این حال هنوز زنده‌ام، و هنوز می‌توانم از شادی پیروزی، که یک شادی بی‌نهایت است، لذت ببرم. افتخار و غرور با آن آمیخته شده است، زیرا همه سربازان ارتش خلق ویتنام در آن روز در کاخ استقلال - یک مکان و لحظه بسیار مقدس و ویژه - حضور نداشتند. با این حال من زنده‌ام، من آنجا حضور دارم، احساس افتخار و غرور می‌کنم. این اولین احساسی بود که هنگام عبور تانک ۳۸۰ از دروازه کاخ استقلال داشتم.

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

سرهنگ - نویسنده نگوین خاچ نگویت با تصویر تانک ۳۸۰ و رفقایش در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵. عکس: تان تائو

اما وقتی کمی آرام شدم، احساس متناقضی در من ایجاد شد. چون وقتی دوباره سوار تانک شدم، چون راننده‌های تانک ما اجازه نداشتند تانک را ترک کنند، قوانین اینطور بود: بنابراین وقتی توپچی‌ها به سمت کاخ دویدند، من هنوز مجبور بودم در تانک بمانم.

در آن زمان، من خیلی کثیف بودم چون از ۲۷ آوریل، سه روز حمام نکرده بودم. گرد و غبار قرمز جنگل کائوچو در فصل خشک روی صورتم پاشیده شده بود و روغن ماشین به آن چسبیده بود و باعث می‌شد خیلی کثیف به نظر برسم. پاچه شلوار چپم پاره شده بود، بنابراین جلوی لنز دوربین خبرنگاران خارجی، جلوی چشم مردم سایگون، خیلی خجالت کشیدم، چون در آن زمان خیلی جوان بودم.

وقتی سوار تانک شدم، بوی خون نگوین کیم دویت، توپچی دوم، به مشامم رسید. بلافاصله، حس و حال دیگری تمام وجودم را فرا گرفت. غم و اندوه برای رفقایم، برای کسی که فداکاری کرده بود، کسی که آنقدر خوش شانس نبود که امروز به اینجا بیاید و شادی را با من تقسیم کند. درست در کابین تانک، جایی که نشسته بودم، خون توپچی دوم نگوین کیم دویت هنوز آنجا جاری بود، قلبم به درد آمد، قلبم به درد آمد. این حالتِ ترکیب و احساساتِ مختلطِ من در روز پیروزی بزرگ بود.

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

مدل تانک در خانه سرهنگ - نویسنده Nguyen Khac Nguyet. عکس: Thanh Thao

بنابراین ۴ نفر در ماشین بودیم، یکی گم شد، یکی به شدت مجروح شد، فقط من و توپچی ترونگ دوک تو باقی ماندیم، ما چند صد متر به دنبال گروه پیشرو رفتیم. اما هم‌تیمی‌های من، آنها وقت نداشتند پرچم در حال اهتزاز بر روی سقف کاخ استقلال را در آن لحظه شاد ببینند، وقت نداشتند بدانند که کشور ما متحد شده است.

تاکنون ۵۰ سال گذشته است، اما آن احساس و عاطفه هر بار که ۳۰ آوریل از راه می‌رسد تقریباً دست‌نخورده باقی می‌ماند. من هنوز زنده‌ام - این یک خوش‌شانسی است. اما زندگی فقط برای خودم نیست. من می‌نویسم - به عنوان راهی برای بازپرداخت بدهی مقدس به رفقای مرحومم» ، این را او در حالی که چشمانش از اشک برق می‌زد، هنگام تعریف این داستان برای خبرنگار روزنامه کانگ تونگ گفت.

نوشتن راهی برای حفظ تاریخ است.

۵۰ سال از آن لحظه تاریخی گذشته است، سرباز اکنون نیمی از عمرش را گذرانده، موهایش در طول این سال‌ها خاکستری شده است. اما او هنوز هم «بازمی‌گردد» - با هر سطری پر از خون، اشک و قدردانی، داستان‌های رفقایش، از میدان نبرد، از سربازان گمنامی که در پیروزی ملت نقش داشتند. او می‌نویسد نه برای اینکه نامی از خود به جا بگذارد، بلکه برای اینکه: «آنها بتوانند دوباره ظاهر شوند، بین سطرهای من».

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

سرهنگ - نویسنده نگوین خاچ نگویت: "من می‌نویسم تا درباره آنها بگویم..."

به مناسبت پنجاهمین سالگرد آزادسازی جنوب و روز اتحاد ملی (30 آوریل 1975 - 30 آوریل 2025)، سرهنگ - نویسنده نگوین خاچ نگویت، دو اثر با ارزش تاریخی فراوان را بازنشر و معرفی کرد: «یادداشت‌های سرباز تانک - سفر به کاخ استقلال» و «تانک‌ها در جنگ ویتنام - تاریخ از دیدگاه برجک» نه تنها صفحات زنده‌ای درباره خاطرات جنگ هستند ، بلکه کلماتی از قدردانی به رفقا، «برجک‌های خاطره» هستند که خوانندگان را به لحظات تاریخی مقدس ملت بازمی‌گردانند.

برای او، نوشتن راهی برای حفظ تاریخ است - نه با بناهای تاریخی، نه با قلعه‌ها، بلکه با قلب انسان، با حقیقت تاریخ تغییرناپذیر. چگونه نسل‌های آینده می‌توانند هنگام باز کردن صفحه‌ای از یک کتاب، با چهره‌های واقعی روبرو شوند، خنده واقعی را بشنوند و فقدان و فداکاری‌ای را که هرگز در طول زمان محو نشده است، احساس کنند؟ «داشتن استقلال و صلح بسیار دشوار و دردناک است.»

سرهنگ نگوین خاچ نگویت: رفقا وقت نداشتند که از صلح استقبال کنند

سرهنگ - نویسنده Nguyen Khac Nguyet با خبرنگاران روزنامه Cong Thuong به اشتراک می گذارد

۵۰ سال پس از پیروزی ۳۰ آوریل، سرهنگ نگوین خاچ نگویت، نویسنده و سرباز تانک آن سال، هنوز سوگندی را در خاطر دارد: «من برای نوشتن زندگی می‌کنم. می‌نویسم تا رفقایم دوباره زندگی کنند. و می‌نویسم تا تاریخ هرگز فراموش نشود.»

تان تائو


منبع: https://congthuong.vn/dai-ta-nguyen-khac-nguyet-va-ky-uc-cua-nhung-nam-thang-hao-hung-384876.html


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.
فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول