Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داشتم از شوهرم جدا می‌شدم تا دنبال عشق سابقم بدوم، اما وقتی یک جمله گفت از خواب پریدم.

Báo Dân tríBáo Dân trí21/12/2024

(دن تری) - یک بار، زمزمه کردم: «اگر من تا جنوب دنبالت بیایم و از نو شروع کنم، چه؟» کوانگ طوری به من نگاه کرد که انگار می‌خواست بپرسد شوخی می‌کنم یا نه؟ بعد چیزی گفت که هم ناراحت شدم و هم خجالت کشیدم.


من دوباره کوانگ را در یک روز آفتابی زمستانی ملاقات کردم، زمانی که او برای شرکت در کنفرانسی مربوط به رشته تحصیلی‌اش به شمال رفته بود. اولین عشق من - پسری که در دوران نوجوانی‌ام عشق زیادی در قلبم کاشته بود - ناگهان پس از سال‌ها، در ظاهر یک مرد موفق و بالغ، ظاهر شد و قلبم را با احساسات قدیمی به تپش انداخت.

وقتی تائو - همکلاسی قدیمی‌ام - به من پیام داد: «امروز، کوانگ را ملاقات کردم. او هنوز خوش‌تیپ، باحال مثل همیشه و هنوز مجرد است»، ناگهان تمام خاطرات قدیمی مثل یک فیلم با حرکت آهسته به ذهنم آمد. در آن فیلم، عشق و خشم، شادی و درد وجود داشت.

من و کوانگ در یک دبیرستان بودیم. درست از کلاس دهم، من تحت تأثیر هوش و خوش‌قیافگی کوانگ قرار گرفتم. در کلاس یازدهم، کوانگ مبصر کلاس شد و الگوی بسیاری از دختران شد. خوشبختانه، کوانگ از من خوشش آمد. چون شاید، در بین همکلاسی‌هایم در آن زمان، من زیباترین بودم.

عشق دانشجویی سال‌های زیبا، معصومانه و پاکی را پشت سر گذاشته است. کوانگ یک بار اشاره کرد که به دانشگاه می‌رود، شغلی پیدا می‌کند و با من ازدواج می‌کند. من از تصویری که کوانگ با اعتقادی راسخ ترسیم کرده بود، شادمان شدم.

Định bỏ chồng chạy theo tình cũ, tôi tỉnh mộng khi anh ấy nói một câu - 1

وقتی با عشق سابقم آشنا شدم، آنقدر شیفته‌اش شده بودم که فراموش کردم از قبل خانواده دارم و او دیگر نابالغ نیست (تصویر: KD).

اما بعد، نقطه عطف بزرگی اتفاق افتاد وقتی که کوانگ در دانشگاه مورد نظرش رد شد. او تصمیم گرفت برای تحصیل در رشته تحصیلی مناسب، به دانشگاهی در جنوب درخواست دهد.

کوانگ که خیلی دور درس می‌خواند، فقط سالی ۱ یا ۲ بار به خانه می‌آمد. محیط جدید و زندگی جدید باعث شد کوانگ کم‌کم از من فاصله بگیرد. یا شاید من او را دوست داشتم و انتظار زیادی از او داشتم، بنابراین ناامید شدم. در یک شب سرد کریسمس، در حالی که در یک اتاق کوچک نشسته بودم و دوستانم را تماشا می‌کردم که عکس‌های گردش‌هایشان را در صفحات شخصی‌شان منتشر می‌کردند، برای خداحافظی پیامک فرستادم.

کوانگ آن را خواند، اما تا روز بعد جواب نداد: «اگر این چیزی است که می‌خواهی.» البته، این چیزی نبود که من می‌خواستم. اما به او نگاه کنید، نه کلمه‌ای از چسبیدن به آن نشان داد، نه ذره‌ای پشیمانی.

فارغ‌التحصیل شدم، سر کار رفتم، با کوان آشنا شدم، او مرا دنبال کرد، از من مراقبت کرد و مرا نوازش کرد. با فکر کردن به سال‌های عاشق بودن با کوانگ، احساس می‌کردم که انگار دارم جبران می‌کنم. بنابراین، وقتی کوان از من خواستگاری کرد، بدون هیچ تردیدی سر تکان دادم. زنان باید با کسی که دوستش دارند ازدواج کنند تا مجبور نباشند غم و اندوه زیادی را تحمل کنند.

من شوهرم را آنقدر که او مرا دوست دارد، دوست ندارم. زندگی زناشویی ما روز به روز با آرامش و شادی می‌گذرد. ​​شوهرم مرا لوس می‌کند و من دلیلی برای نارضایتی از او ندارم.

«شنیدم هانوی هستی، می‌خوای با هم قهوه بخوریم؟» نمی‌دانم چرا به کوانگ پیام دادم. شاید از روی کنجکاوی، یا شاید چون فکر می‌کردم همه چیز در «زمان گذشته» است.

تا اینکه کوانگ را دیدم، احساس کردم دوباره خودم را در جوانی می‌بینم. همان چهره اما بالغ‌تر و زاویه‌دارتر، همان صدا اما آهسته‌تر و ملایم‌تر، همان چشم‌ها اما عمیق‌تر. کوانگ به آرامی از من در مورد کار و خانواده پرسید.

او توضیح داد که چرا وقتی آن سال خداحافظی کردم، به راحتی موافقت کرد. چون در آن زمان، تازه خبر سرطان مادرش را شنیده بود. من در زمانی خداحافظی کردم که وضعیت روحی‌اش در بدترین حالت خود بود، بنابراین دیگر دوام نیاورد. بعد از فوت مادرش، او هم تصمیم گرفت آنجا کسب و کاری راه بیندازد، چون دیگر چیزی برای نگه داشتنش اینجا نمانده بود.

ما زیاد صحبت کردیم و متوجه شدیم که نقاط مشترک زیادی داریم. در مدتی که او در سرزمین مادری ما اقامت داشت، بیش از یک بار همدیگر را ملاقات کردیم.

هر بار که او را می‌بینم، احساساتم کمی بیشتر زنده می‌شوند. و متوجه می‌شوم که هنوز هم او را دوست دارم، البته با کمی پشیمانی. شاید به همین دلیل است که وقتی دستم را گرفت، بعد بازوهایش را دورم حلقه کرد، او را نادیده گرفتم.

من دیگر آن دختر مغرور ۲۰ ساله سابق نیستم، بنابراین به راحتی عشقم را ابراز کردم. ما لحظات شیرینی با هم داشتیم که باعث شد گم شوم و نخواهم راه برگشت را پیدا کنم. شوهرم خیلی خوب است، اما با او، همان احساسات پرشور عشق اولم را ندارم.

یک بار، در آغوش کوانگ، زمزمه کردم: «اگر کارم را رها کنم و برای شروع دوباره، دنبالت به جنوب بیایم چه؟» کوانگ به من نگاه کرد، انگار که بپرسد شوخی می‌کنم یا نه. بعد اخم کرد: «شوهر و فرزندانت چی؟»

البته، برای داشتن یکی، باید از دیگری دست بکشم. من نمی‌توانم هم شوهر داشته باشم و هم معشوق. در مورد فرزندم، اگر شوهرم قبول نکند که او دنبالم بیاید، می‌گذارم او را بزرگ کند.

کوانگ دوباره به من نگاه کرد، صدایش کم‌کم عجیب شد: «اگر این کار را بکنی، فکر می‌کنم از تو ناامید می‌شوم و حتی دیگر دوستت نخواهم داشت. زنی که می‌تواند شوهر و فرزندانش را رها کند، گرمای خانواده‌اش را از دست بدهد تا دنبال مرد دیگری بدود، لیاقت دوست داشته شدن را ندارد. شوخی می‌کنی، نه؟»

با گنگی به کوانگ نگاه کردم، حرف‌هایش قلبم را سوراخ کرد، هم دردناک و هم شرم‌آور. معلوم شد که کوانگ دوباره با من ملاقات کرده، گفته دوستم دارد، حتی با من خوابیده و آن را فقط یک لذت زودگذر می‌دانسته. او از این رابطه هیچ انتظاری نداشت و نمی‌خواست آن را بپذیرد.

من احمق بودم و کوانگ این را آنقدر خوب می‌دانست که نیازی به طفره رفتن یا پنهان کردنش نداشت، اما رک و راست به من گفت که اگر بخواهم آدم بدی باشم، لایق عشق نخواهم بود.

به او نگاه کردم و نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم. شاید باید از او تشکر کنم که در واقع به من گفت چه زن نفرت‌انگیزی هستم.

بخش «داستان من» داستان‌هایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌های خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.



منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/dinh-bo-chong-chay-theo-tinh-cu-toi-tinh-mong-khi-anh-ay-noi-mot-cau-20241220105447068.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.
خیابان هانگ ما با رنگ‌های اواسط پاییزی درخشان است، جوانان با هیجان بی‌وقفه در حال ورود به آنجا هستند
پیام تاریخی: بلوک‌های چوبی پاگودای وین نگیم - میراث مستند بشریت
تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;