آنها یکدیگر را تشویق میکردند تا از پدر بیمارشان مراقبت کنند، اما وقتی شنیدند که پدرشان برای ترخیص زمین غرامت دریافت کرده است، دو پسر به طور غیرمنتظرهای نسبت به هم دلسوز و مهربان شدند.
خانواده، اگرچه پیوندی قوی است، اما میتواند با خودخواهی و طمع آزموده شود. اخلاص و خودخواهی، مسیر یک خانواده و سرنوشت یک فرد را تعیین میکند.
رویدادهای خانوادگی و نگرش کودکان
داستان در خانواده همسر وونگ هوی اتفاق میافتد. پدرزن وونگ هوی مرد سادهای است که تمام عمرش سخت کار کرده و سه فرزند دارد. لو گیا، همسر وونگ هوی، بزرگترین دختر خانواده است و همیشه در سکوت بار مسئولیتهای خانواده را به دوش کشیده است. در همین حال، به نظر میرسد دو برادر کوچکترش آنقدر لوس شدهاند که وجدان خود را از دست دادهاند.
در گذشته، والدین همسر وونگ هوی تمام پسانداز زندگی خود را برای کمک به دو پسرشان در یافتن جای پایی در شهر برداشت کرده بودند. آنها هر پنی را روی هم گذاشتند و به هر یک از آنها کمک کردند تا برای خرید خانه، پیشپرداخت بپردازند.
اما زندگی همیشه پیچ و خمهای غیرمنتظرهای دارد. به نظر میرسید درگذشت مادر نقطه عطفی بود که همه چیز را تغییر داد. سلامت پدر نیز به تدریج رو به وخامت گذاشت. و هنگامی که پیرمرد بیشترین نیاز را به مراقبت داشت، دو پسری که نازپرورده بودند، خودخواهی خود را نشان دادند.

عکس تصویرسازی
برادر بزرگتر با شنیدن خبر بیماری شدید پدرشان، اخم کرد و با بیصبری گفت: «من سرم خیلی شلوغ است، از کجا وقت کنم از پدر مراقبت کنم؟ گذشته از این، پولی که پدر و مادرم قبلاً به من داده بودند خیلی کم بود، زندگی در شهر استرسزا است و من هنوز باید وام مسکن را پرداخت کنم.»
برادر کوچکتر حاضر به تسلیم شدن نبود و به سرعت مسئولیت را واگذار کرد: «برای من هم آسان نیست. من باید هر روز اضافه کاری کنم، چطور میتوان از من انتظار داشت که از او مراقبت کنم؟ برادر بزرگ، خواهرشوهر، نزدیکترین فرد به پدر است، مناسبترین کار برای او مراقبت از پدر است.»
دو خانواده با هم بحث کردند و هیچکدام کوتاه نمیآمدند، حتی دعوا هم میکردند.
با دیدن آن صحنه، وونگ هوی و همسرش بسیار دلشکسته شدند، بنابراین تصمیم گرفتند پدرشان را برای زندگی با خانوادهشان برگردانند. شش سال گذشته است و آنها در سکوت این مسئولیت را به دوش کشیدهاند.
در آن مدت، پدر کاملاً به زوج وونگ هوی متکی بود. در همین حال، دو برادرزن کاملاً غایب بودند. به نظر میرسید پدری که تمام زندگی خود را فدای آنها کرده بود، دیگر هیچ ارتباطی با آنها ندارد.
حرص و طمع برانگیخته میشود
اما وقتی اعلام شد که خانه قدیمی در زادگاه پدرزن تخریب خواهد شد، آن صلح شکسته شد. غرامت ۲،۰۰۰،۰۰۰ NDT (حدود ۶.۹ میلیارد VND) و یک خانه جدید مانند آهنربایی دو پسر را به بازگشت جذب کرد.
برادر بزرگتر شروع به التماس کرد و با گرمی از پدرش دعوت کرد که بیاید و با او زندگی کند: «مدت زیادی است که در خانه من زندگی میکنی، باید کمی محیط خود را تغییر دهی. به خانه من برگرد، من یک پزشک خوب برای مراقبت از سلامتیات پیدا میکنم.»
«بابا، به حرفش گوش نده. خونهاش کوچیکه و راحت نیست. خونهی من جادارتره. میتونی بیای اینجا زندگی کنی. من هر روز برات غذای خوشمزه میپزم.» این را برادر کوچکتر سریع حرف پدرش را قطع کرد و محکم دست پدرش را گرفت.
عکس تصویرسازی
پدر لیو جیا به دو پسرش که ناگهان حالت فرزندی به خود گرفته بودند نگاه کرد و آهی آرام کشید. در نهایت، موافقت کرد که آنها را دنبال کند.
روزها میگذشت و پدرزن وونگ هوی آخرین ماههای عمرش را در خانهی دو پسرش میگذراند. در این مدت، دو برادرزن کوچکترش با تمام وجود از او مراقبت میکردند، بدون هیچ هدفی جز اینکه داراییاش را برای او به ارث بگذارند.
اما پیرمرد نه قولی داد و نه امتناع کرد، فقط آرام دو پسرش را تماشا میکرد که جلوی او «عمل» میکردند.
همه چیز تنها پس از مرگ او روشن شد. ظهور وکیل نقطه عطفی بود که همه چیز را تغییر داد.
حقیقتی که از طریق وصیت آشکار میشود
وکیل در حضور تمام خانواده، وصیتنامه پیرمرد را رسماً اعلام کرد. اعلامیه وکیل مانند موجی سهمگین در اتاق پیچید: «طبق وصیتنامه، تمام داراییهای متولی، از جمله ۲،۰۰۰،۰۰۰ یوان غرامت و خانه، به لیو جیا و همسرش واگذار خواهد شد.»
دو برادر کوچکتر مبهوت و بسیار ترسیده بودند. چشمان پسر بزرگتر گرد شد و سریع جواب داد: «غیرممکن است! چطور پدر توانسته تمام داراییاش را برای آنها بگذارد؟ حتماً اینجا اشتباهی رخ داده است!»
«درسته! شما دو تا پشت سر من کاری کردید؟» برادر کوچکتر هم با لحنی عصبانی فریاد زد.
وونگ هوی هم مات و مبهوت مانده بود، باورش نمیشد. اما وکیل فقط نامهای به وونگ هوی داد و گفت: «این نامهای است که پدرزنت از من خواسته بود برسانم. او گفت که بعد از خواندنش همه چیز را خواهی فهمید.»
وونگ هوی با لرز نامه را باز کرد، دستخط آشنایی جلوی چشمانش نقش بست:
«وانگ هوی، چیزی که بیش از همه از آن پشیمانم این است که گذاشتم لیو جیا و تو رنج بکشند. من ذات واقعی پسرم را به وضوح دیدهام. در طول روزهایی که با هم زندگی میکردیم، هر بار که چاپلوسی پسرم را میدیدم، قلبم به درد میآمد. میدانم که فقط وقتی احساس میکردند امیدی وجود دارد، از من مراقبت میکردند.»
من همیشه فداکاریهایی که شما دو نفر در طول ۶ سال گذشته انجام دادهاید را به وضوح به یاد خواهم داشت. شما دو نفر هرگز چیزی از من نخواستید، فقط بیسروصدا وظایف فرزندی خود را انجام دادید. این ملک چیزی است که شما دو نفر لیاقتش را دارید، و همچنین جبران کوچکی است که میتوانم به شما دو نفر بدهم. امیدوارم شما دو نفر خوب زندگی کنید.
اشکهای وونگ هوی بیصدا جاری شدند و چشمانش را تار کردند. لو گیا هم بیصدا گریه میکرد، از رفتار برادرش بهشدت ناامید شده بود.
بعدها، دو برادر کوچکتر هنوز تسلیم نشدند و مدام به دنبال دردسر با وونگ هوی و همسرش بودند، به این امید که سهمی از اموال را به دست آورند. اما لو گیا کاملاً آنها را نادیده گرفت. او فهمید که این اموال فقط یک مبلغ ساده پول نیست، بلکه نشانهای از احساسات خالصانه او و همسرش نسبت به پدرشان است.
عشق و ارزش واقعی
در این زندگی، صداقت و دروغ اغلب قبل از منافع آشکار میشوند، داستان این خانواده به وضوح این را ثابت میکند.
گاهی اوقات، عشقی که ما آن را قوی میدانیم، تنها پوستهای دروغین است که مزایا را میپوشاند؛ اما عشق واقعی، پشتکار و فداکاری خاموش بدون انتظار چیزی در ازای آن است.
وقتی گرد و غبار فروکش کند، کسانی که پول کورشان کرده، تا آخر عمر در پشیمانی زندگی خواهند کرد. کسانی که صادق میمانند، گرانبهاترین پاداش را دریافت خواهند کرد.
لاجورد
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/co-7-ty-dong-tien-den-bu-dat-cu-ong-cho-con-re-thua-ke-het-2-con-trai-tay-trang-kien-ra-toa-luat-su-dua-ra-1-manh-giay-thi-nin-lang-172250217150352582.htm
نظر (0)