Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

رنگ امید

Việt NamViệt Nam01/11/2024


دو ها کو در سال ۱۹۸۴ در خانواده‌ای متولد شد که پدرش سربازی بود که در حین جنگ در میدان نبرد کوانگ تری در سال‌های ۱۹۷۲-۱۹۷۳ به عامل نارنجی آلوده شده بود. به دلیل نفوذ پدرش، او نمی‌توانست حرکات بدن خود را کنترل کند و فقط از انگشت اشاره دست راستش استفاده می‌کرد. تمام فعالیت‌های او به کمک دیگران وابسته بود. دو ها کو که همیشه معتقد بود "هر کسی با هدفی متولد می‌شود"، از مادرش خواست که به او خواندن و نوشتن یاد بدهد، سپس بر شرایط خود غلبه کرد، کتاب نوشت، شعر سرود، در مورد نحوه استفاده از کامپیوتر تحقیق کرد، فضای مطالعه هوپ را تأسیس کرد و از تأسیس ۳۲ فضای مطالعه "ماهواره‌ای" که توسط افراد دارای معلولیت اداره می‌شد، حمایت کرد.

رنگ امید

جلد کتاب «رنگ امید»

اخیراً، دو ها کو کتاب «رنگ امید» را منتشر کرد با این امید که از درآمد حاصل از ۱۰۰۰ نسخه اول کتاب برای جمع‌آوری کمک‌های مالی جهت ساخت قفسه‌های کتاب اجتماعی که توسط افراد دارای معلولیت اداره می‌شوند، استفاده کند. نویسنده کتاب، مانند بسیاری از مردم ویتنام، به دلیل اثرات بعدی عامل نارنجی، مجبور شد در چنین شکلی پنهان شود.

فردی که در فعالیت‌های شخصی مستقل نیست، هرگز به جز مهدکودک به مدرسه دیگری نرفته است، نمی‌تواند مانند یک فرد عادی کتاب در دست بگیرد، می‌تواند یک فضای مطالعه رایگان برای جامعه ایجاد کند، خواستار حمایت برای ایجاد فضاهای مطالعه متعدد تحت مدیریت افراد دارای معلولیت شود و اکنون نویسنده یک زندگینامه تقریباً ۴۰۰ صفحه‌ای است. این پاسخی است که دو ها کو به «چالش» خدا داد.

«رنگ امید» در یک جدول زمانی خطی روایت می‌شود، از زمانی که والدین دو ها کو عاشق شدند، ازدواج کردند، صاحب فرزند شدند، تا زمانی که متوجه شدند فرزندشان غیرطبیعی است و سفری طولانی را برای درمان او به همه جا، از طب غربی گرفته تا طب شرقی، آغاز کردند تا درد ماندگار در بدن کودک و قلب مادر: اما وحشتناک‌ترین چیز، کاشت نخ بود! پزشکان از یک سوزن بسیار بزرگ و توخالی استفاده کردند که نخی در داخل آن بود، نمی‌دانم از چه ساخته شده بود، احتمالاً از نوعی ماده شیمیایی ساخته شده بود، وقتی نخ در نقطه طب سوزنی کاشته شد، مجبور شدم طب سوزنی را به مدت یک هفته متوقف کنم. یک هفته خیلی طولانی بود، نخ نقطه طب سوزنی بدنم را تحریک می‌کرد و باعث درد و ناراحتی شدیدی می‌شد. نوزاد، من، در آن زمان زیاد گریه می‌کرد و مادرم مجبور بود روز و شب مرا در آغوش بگیرد. مادرم خسته بود... حتی الان هم که به داستان مادرم گوش می‌دهم، هنوز مو به تنم سیخ می‌شود.

-مامان، تا حالا فکر کردی... دیگه منو تو بغلت نمیگیری؟

(فصل ۳ - سال‌های بستری در بیمارستان)

کو که در خودکشی ناموفق بود، با آرزوی درس خواندن، رفتن به دوردست‌ها، ترک چهاردیواری به زندگی ادامه داد و کسی که به رویای او بال و پر داد، مادرش بود. «من خواندن و نوشتن یاد گرفتم و از مادرم خواستم کتاب‌های کمیک کرایه کند تا بخوانم. وقتی دیدم می‌توانم کمیک بخوانم، خیلی علاقه‌مند شدم. در تعطیلات و اوقات فراغت، از مادرم می‌خواستم برایم کتاب‌های کمیک بخواند (...). او نه تنها داستان یا کتاب می‌خواند، بلکه برایم شعر هم می‌خواند.

مادرم خیلی خوب شعر می‌خواند، شعرهای زیادی می‌داند (...). او همچنین تمام شعرهای بهاری و بسیاری از شعرهای شاعران دیگر، شعرهایی از کتاب‌های ادبیات دوران دبیرستانش را می‌داند. من او را به خاطر این تحسین می‌کنم. من هم کم‌کم می‌خواستم مثل مادرم شعر را حفظ کنم. هنوز نمی‌توانستم بخوانم، مادرم را مجبور می‌کردم هر جمله را بخواند، هر روز چند جمله می‌خواندم، کم‌کم کل شعر را می‌دانستم. در حالی که در خانه دراز کشیده بودم و خیلی حوصله‌ام سر رفته بود، آن را در ذهنم حفظ می‌کردم، من هم هر جمله را زمزمه می‌کردم و حفظ می‌کردم، هر شعر را مثل مادرم (...).

با تماشای تلویزیون، افراد معلول زیادی را دیدم که هنوز در حال یادگیری خواندن بودند. حتی افراد نابینا هم می‌توانند خواندن را یاد بگیرند، پس چرا من که هنوز چشم دارم، نمی‌توانم خواندن را یاد بگیرم؟ این را با مادرم در میان گذاشتم. در ابتدا، او نمی‌توانست راهی برای یادگیری من پیدا کند. به خاطر عشقش به من و عزم راسخ من، شب و روز تلاش می‌کرد تا راه‌هایی برای یادگیری من پیدا کند. خوشبختانه مادرم اشعار زیادی به من آموخت و سپس راهی برای آموزش خواندن از طریق اشعار به من اندیشید (فصل ۸ - من خواندن را یاد می‌گیرم).

مادر نه تنها مصمم بود که طبق خواسته‌های پسرش خواندن و نوشتن را به او بیاموزد، بلکه با وجود موانع فراوان، مصمم بود بسیاری از آرزوهای دیگر مس را نیز برآورده کند. به لطف عزم راسخ مادر، مس کتاب‌های زیادی برای خواندن، ویلچری برای حرکت، کامپیوتری برای نوشتن شعر و دسترسی به فیس‌بوک، زالو، ایجاد صفحه شخصی و چت با دوستانش در همه جا دارد.

کو که می‌توانست به صورت آنلاین دنیا را «ببیند»، شروع به نوشتن آرزوهایش کرد. جاذبه زمین با برآورده کردن آرزوهای دو ها کو، وجود خود را ثابت کرد. کو آرزو داشت به یک مسابقه فوتبال برود، کسی به خانه آمد تا خانواده کو را برای تماشای یک مسابقه فوتبال دعوت کند. او آرزو داشت کتاب‌های زیادی برای خواندن و مطالعه داشته باشد، سپس کسی آمد تا به کو کمک کند تا یک قفسه کتاب با پشتیبانی اولیه نزدیک به ۳۰۰۰ کتاب برای امانت رایگان جامعه بسازد.

کو پس از آرزو کردن برای خودش و سپس آرزو کردن برای دیگران، آرزو کرد که یک قفسه کتاب تأسیس کند تا سایر افراد دارای معلولیت نیز کاری برای انجام دادن داشته باشند، تا وجودشان معنا پیدا کند. به لطف فراخوان‌های کو در فضای مجازی، قفسه‌های کتاب اجتماعی که توسط افراد دارای معلولیت اداره می‌شدند، به تدریج شکل گرفتند.

در حال حاضر، زندگینامه «رنگ امید» برای دومین بار تجدید چاپ شده و مورد استقبال بسیاری از خوانندگان قرار گرفته است، تا به این جوان خاص، امید بیشتری ببخشد.

تران ترا مای



منبع: https://baoquangtri.vn/mau-cua-hy-vong-189417.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند
بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

مراسم افتتاحیه جشنواره جهانی فرهنگ هانوی ۲۰۲۵: سفر اکتشاف فرهنگی

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول