Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

وصیت‌نامه‌ی «پرستوی برنج یک دست»

در حالی که شهر هنوز در خواب است، در خیابان لی تو ترونگ، بخش ها گیانگ ۲، استان توین کوانگ، ایوان کوچکی وجود دارد که نزدیک به سی سال است از ساعت ۴:۳۰ صبح روشن است. در آنجا، زنی با جثه کوچک اما چشمانی درخشان و چابک، تنها با یک دست، مشغول آماده کردن یک قابلمه برنج چسبناک معطر است.

Báo Tuyên QuangBáo Tuyên Quang11/08/2025

مردم اینجا او را «ین شوئی یک دست» می‌نامند، زنی که تسلیم سرنوشت نمی‌شود و با استفاده از پاهای استوار و قلب آتشین خود بر محدودیت‌هایی که زندگی او را آزمایش کرده است، غلبه می‌کند.

خانم وو های ین، ۵۴ ساله، نزدیک به سی سال است که قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار می‌شود تا با فروش برنج چسبناک امرار معاش کند، با وجود اینکه در دهه بیست زندگی‌اش به دلیل بیماری یک دستش را از دست داده است.
خانم وو های ین، ۵۴ ساله، نزدیک به سی سال است که قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار می‌شود تا با فروش برنج چسبناک امرار معاش کند، با وجود اینکه در دهه بیست زندگی‌اش به دلیل بیماری یک دستش را از دست داده است.
او فقط با یک دست، سینی‌های گوشت، جعبه‌های پیاز سرخ‌شده طلایی، کاسه‌های لوبیا سبز پف‌دار، شیشه‌های ترشی شیرین و ترش... همه را مرتب روی میز کوچک جلوی ایوان چید. او گفت: «زندگی و لباس منتظر نمی‌مانند تا مردم به اندازه کافی برای کار کردن داشته باشند.»
او فقط با یک دست، سینی‌های گوشت، جعبه‌های پیاز سرخ‌شده طلایی، کاسه‌های لوبیا سبز پف‌دار، شیشه‌های ترشی شیرین و ترش... همه را مرتب روی میز کوچک جلوی ایوان چید. او گفت: «زندگی و لباس منتظر نمی‌مانند تا مردم به اندازه کافی برای کار کردن داشته باشند.»

او فقط با یک دست، سینی‌های گوشت، جعبه‌های پیاز سرخ‌شده طلایی، کاسه‌های لوبیا سبز پف‌دار، شیشه‌های ترشی شیرین و ترش... همه را مرتب روی میز کوچک جلوی ایوان چید. او گفت: «زندگی و لباس منتظر نمی‌مانند تا مردم به اندازه کافی برای کار کردن داشته باشند.»
خانم ین با دستی چابک، همچنان ماهرانه درب قابلمه را باز کرد، برنج چسبناک را برداشت و پیچید. او با لبخندی کمرنگ گفت: «در سال ۱۹۹۷، به دلیل یک تومور بدخیم مجبور شدم دستم را قطع کنم. اما اگر دستم را از دست بدهم، آیا زندگی‌ام را از دست خواهم داد؟ من هنوز بچه دارم و هنوز باید زندگی کنم.» گویی درد دیگر چیز مهمی در سفر زندگی انعطاف‌پذیرش نبود.
خانم ین با دستی چابک، همچنان ماهرانه درب قابلمه را باز کرد، برنج چسبناک را برداشت و پیچید. او با لبخندی کمرنگ گفت: «در سال ۱۹۹۷، به دلیل یک تومور بدخیم مجبور شدم دستم را قطع کنم. اما اگر دستم را از دست بدهم، آیا زندگی‌ام را از دست خواهم داد؟ من هنوز بچه دارم و هنوز باید زندگی کنم.» گویی درد دیگر چیز مهمی در سفر زندگی انعطاف‌پذیرش نبود.
برنج چسبناک او همیشه داغ، معطر و نرم است، درست مثل قلب آشپز. گرمای قابلمه برنج چسبناک نه تنها دل مهمانان صبحانه را گرم می‌کند، بلکه در طول سال‌های زندگی تنها در این زندگی، او را نیز تغذیه می‌کند.
برنج چسبناک او همیشه داغ، معطر و نرم است، درست مثل قلب آشپز. گرمای قابلمه برنج چسبناک نه تنها دل مهمانان صبحانه را گرم می‌کند، بلکه در طول سال‌های زندگی تنها در این زندگی، او را نیز تغذیه می‌کند.
خانم ین که دست راستش را از دست داده بود، یاد گرفت که برنج چسبناک را با یک دست و زانوهایش به عنوان تکیه‌گاه بپیچد. هر حرکت، از برداشتن برنج چسبناک گرفته تا پیچیدن برگ‌ها، مانند یک هنرمند اجراکننده به طور مرتب انجام می‌شد، اما در زندگی روزمره، بدون صحنه، بدون تماشاگر، تنها اراده‌اش نوری بود که او را در سال‌های سخت هدایت می‌کرد. او در حالی که با حرکات قاطع و چشمانی درخشان می‌پیچید، گفت: «در ابتدا، برگ‌ها پاره می‌شدند و برنج چسبناک مدام می‌ریخت. اما بعد از انجام مکرر این کار، به آن عادت کردم. هیچ‌کس به من یاد نداد که چگونه با یک دست زندگی کنم، مجبور شدم خودم آن را یاد بگیرم.»
خانم ین که دست راستش را از دست داده بود، یاد گرفت که برنج چسبناک را با یک دست و زانوهایش به عنوان تکیه‌گاه بپیچد. هر حرکت، از برداشتن برنج چسبناک گرفته تا پیچیدن برگ‌ها، مانند یک هنرمند اجراکننده به طور مرتب انجام می‌شد، اما در زندگی روزمره، بدون صحنه، بدون تماشاگر، تنها اراده‌اش نوری بود که او را در سال‌های سخت هدایت می‌کرد. او در حالی که با حرکات قاطع و چشمانی درخشان می‌پیچید، گفت: «در ابتدا، برگ‌ها پاره می‌شدند و برنج چسبناک مدام می‌ریخت. اما بعد از انجام مکرر این کار، به آن عادت کردم. هیچ‌کس به من یاد نداد که چگونه با یک دست زندگی کنم، مجبور شدم خودم آن را یاد بگیرم.»
آن گوشه کوچک ایوان حالا جایی است که مردم نه تنها برای خرید برنج چسبناک به آنجا می‌آیند، بلکه برای شنیدن یک سلام گرم و شنیدن یک داستان مثبت برای شروع روزشان هم به آنجا می‌آیند. آقای هوانگ فی هونگ، یکی از مشتریان همیشگی او، با لبخند گفت: «من بیش از 20 سال است که برنج چسبناک شما را می‌خورم، اما چیزی که من تحسین می‌کنم، سرزندگی شماست. شما با یک دست، می‌توانید کارهای بیشتری نسبت به بسیاری از افرادی که دو دست دارند انجام دهید.»
مای دوک مین، کلاس نهم، با خوشحالی گفت: «من از وقتی کوچک بودم، احتمالاً بیش از ده سال است که آن را می‌خورم. وقتی در مدرسه ابتدایی بودم، مادرم من را برای خرید آن به آنجا می‌برد. حالا وقتی زود به مدرسه می‌روم، برای خوردن غذا هم به آنجا می‌روم. خانم ین نه تنها برنج چسبناک می‌فروشد، بلکه به من پشتکار هم یاد می‌دهد.»
مای دوک مین، دانش‌آموز کلاس نهم، با خوشحالی گفت: «من از وقتی کوچک بودم، احتمالاً بیش از ده سال است که آن را می‌خورم. وقتی در مدرسه ابتدایی بودم، مادرم من را برای خرید به آنجا می‌برد. حالا وقتی زود به مدرسه می‌روم، به خانه شما هم سر می‌زنم تا غذا بخورم. خانم ین فقط برنج چسبناک نمی‌فروشد، بلکه به من پشتکار هم یاد می‌دهد.»
او نه تنها برنج چسبناک می‌فروشد، بلکه حالا یک تیک‌تاکر مصمم هم هست. هر روز صبح، پخش زنده‌اش را شروع می‌کند تا داستان تعریف کند، به نظرات پاسخ دهد و روحیه مثبت را گسترش دهد. بعضی روزها، موجودی‌اش تمام نشده، اما بینندگان هجوم آورده‌اند تا او را به عنوان یک قهرمان روزمره ستایش کنند. او به اشتراک گذاشت: «همه خیلی تشویقم می‌کنند و باعث می‌شوند شادتر و خوش‌بین‌تر باشم.»
او نه تنها برنج چسبناک می‌فروشد، بلکه اکنون یک «تیک‌تاکر با اراده» نیز هست. هر روز صبح، او پخش زنده را شروع می‌کند تا داستان تعریف کند، به نظرات پاسخ دهد و روحیه مثبت را گسترش دهد. بعضی روزها، کالاهای او هنوز تمام نشده‌اند، اما بینندگان از قبل به او هجوم آورده‌اند تا او را به عنوان «قهرمان روزمره» ستایش کنند. او به اشتراک گذاشت: «همه مرا بسیار تشویق می‌کنند و باعث می‌شوند شادتر و خوش‌بین‌تر باشم.»
هر روز بعد از ظهر، او به باشگاه می‌رود. نه برای نشان دادن اندامش، بلکه برای قوی نگه داشتن پاهایش، صاف نگه داشتن کمرش و آرامش ذهنش. او گفت: «من فقط یک دست دارم، بنابراین باید بیشتر از هر کس دیگری از سلامتی‌ام مراقبت کنم. تا زمانی که سالم باشم، زندگی و کار خواهم کرد.»
هر روز بعد از ظهر، او به باشگاه می‌رود. نه برای نشان دادن اندامش، بلکه برای قوی نگه داشتن پاهایش، صاف نگه داشتن کمرش و آرامش ذهنش. او گفت: «من فقط یک دست دارم، بنابراین باید بیشتر از هر کس دیگری از سلامتی‌ام مراقبت کنم. تا زمانی که سالم باشم، زندگی و کار خواهم کرد.»
هیچ چهره‌ای در باشگاه ورزشی درخشان‌تر از لبخند او نیست. او عرق می‌کند، اما هرگز نشنیده‌ام که از خستگی شکایت کند. این زن نه برای زیبایی، بلکه برای احترام به خود، برای زندگی ورزش می‌کند، زیرا می‌خواهد هر روز را با هر نفس به کمال زندگی کند.
هیچ چهره‌ای در باشگاه ورزشی درخشان‌تر از لبخند او نیست. او عرق می‌کند، اما هرگز نشنیده‌ام که از خستگی شکایت کند. این زن نه برای زیبایی، بلکه برای احترام به خود، برای زندگی ورزش می‌کند، زیرا می‌خواهد هر روز را با هر نفس به کمال زندگی کند.

اگرچه او «ینی» است که با یک دست برنج چسبناک درست می‌کند، اما تمام زندگی‌اش را کم کم ارتقا داده است. زیرا گاهی اوقات، نیازی نیست عزم و اراده را با کلمات بیان کرد، فقط کافیست در سکوت و با پشتکار، مانند روشی که ین نزدیک به 30 سال است که برنج چسبناک را با یک دست می‌پیچد.

گزارش تصویری: مای آنه

منبع: https://baotuyenquang.com.vn/xa-hoi/202508/nghi-luc-cua-yenxoi-mot-tay-db20751/


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

تیم ویتنام پس از پیروزی مقابل نپال به رتبه فیفا ارتقا یافت، اندونزی در خطر است
۷۱ سال پس از آزادی، هانوی زیبایی میراث خود را در جریان مدرن حفظ کرده است
هفتاد و یکمین سالگرد روز آزادسازی پایتخت - تقویت روحیه برای هانوی جهت گام نهادن محکم به دوران جدید
مناطق سیل‌زده در لانگ سون از داخل هلیکوپتر دیده می‌شوند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول