چهار داستان «عجیب» که توسط نوادگان افسران و ژنرالهای ارتش روایت شدهاند، ارتش قهرمان و ملت قهرمان را در دوران هوشی مین به تصویر میکشند...
به مناسبت هشتادمین سالگرد تأسیس ارتش خلق ویتنام (۲۲ دسامبر ۱۹۴۴ - ۲۲ دسامبر ۲۰۲۴) و سی و پنجمین سالگرد روز دفاع ملی (۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ - ۲۲ دسامبر ۲۰۲۴)، روزنامه ویتنام نت با احترام مقالات، داستانها، خاطرات، یادبودها... را برای خوانندگان ارسال میکند که تصویر سربازان ارتش خلق ویتنام را که «از دل مردم زاده شدهاند و برای مردم میجنگند» و سفر ۸۰ ساله ساختن، جنگیدن و رشد ارتش قهرمان را به تصویر میکشد.
دیداری از «از یوانپینگ تا هزاران مایل دریای شرق».
ژنرال اسب خود را به سرباز سرهنگ هوانگ آنه توآن، نوه ژنرال فقید هوانگ وان تای، رئیس سابق ستاد کل ارتش خلق ویتنام، داد و او بیصدا در مقابل ماکت لشکرکشی دین بین فو ایستاد. در آن میدان نبرد در گذشته، وقتی روزنامهنگاران و نویسندگان کشورهای برادر سوسیالیستی نیروهای ما را در لشکرکشی دین بین فو دنبال میکردند، از دیدن اقدام رفیق هوانگ وان تای، رئیس وقت ستاد لشکرکشی دین بین فو، بسیار شگفتزده شدند. روزنامهنگار چک به ژنرال وو نگوین جیاپ گفت: «ارتش شما خیلی عجیب است! من هیچ تفاوتی بین ژنرال و سرباز نمیبینم.» معلوم شد که روزنامهنگار آن روز صبح تصویر رفیق هوانگ وان تای، رئیس ستاد لشکرکشی را دیده است که اسب خود را به سربازی که پایش درد میکرد، داده و با سربازان در نهر راه میرفته است. ژنرال، فرمانده کل قوا، وو نگوین جیاپ، در آن زمان به یک روزنامهنگار چک پاسخ داد: «ارتش ما اینطور است. رابطه بین ما، اول از همه، رابطه بین رفقا، رفقای همرزم است.» آن داستان عجیب، منبع قدرت ارتش ماست. نامه کاپیتان به دخترش قبل از مرگش . وقتی سرلشکر هوانگ سام، اولین کاپیتان ارتش آزادیبخش تبلیغات ویتنام (که بعداً فرمانده منطقه نظامی تری تین شد)، در پایان سال ۱۹۶۸ در میدان نبرد تری تین پس از بمبارانهای شدید فرشمانند هواپیماهای B52 امپراتوری آمریکا درگذشت، آقای هوانگ سونگ، پسر سرلشکر هوانگ سام، تنها ۱۰ سال داشت. امروز، در حالی که در مراسم تأسیس ارتش آزادیبخش تبلیغات ویتنام در موزه تاریخ نظامی ویتنام، روبروی عکس پدرش ایستاده بود، با ناراحتی آخرین نامهای را که پدرش برای خواهرش لان فرستاده بود، به یاد آورد که مربوط به ۱۱ نوامبر ۱۹۶۸، تنها یک ماه قبل از مرگ سرلشکر هوانگ سام در سن ۵۳ سالگی بود. «پدر به یک سفر کاری دور رفت، سختیهایی وجود داشت، اما او بسیار هیجانزده بود، فقط نگران بچههای کوچک بود که هیچکدام مستقل نبودند، حالا که شما و مادرتان در خانه تنها هستید، اوضاع حتی غمانگیزتر هم شده است، بنابراین همه شما باید تمام تلاش خود را بکنید تا سخت درس بخوانید، مادرتان را خوشحال کنید، فرزندان من. پدر همیشه سالم است، میتوانید مطمئن باشید که خوب درس میخوانید.» «پدر به یک سفر کاری دور رفت، سختیهایی وجود داشت... پدر همیشه سالم است، میتوانید مطمئن باشید که خوب درس میخوانید»... چمدان سربازان عمو هو در آن زمان، از افسران، ژنرالها گرفته تا سربازان، به همین سادگی بود. سختی و فداکاری، اما امیدوار بود که کسانی که در خانه هستند بتوانند در مورد سربازان در خطوط مقدم مطمئن باشند.آقای هوانگ سونگ در کنار عکسی از پدرش - کاپیتان ارتش آزادیبخش ویتنام، هوانگ سام، در ۲۲ دسامبر ۱۹۴۴.
در روز مراسم یادبود و تشییع جنازه سرلشکر هوانگ سام، رئیس جمهور هوشی مین برای ابراز تسلیت به خانواده و وداع با اولین کاپیتان ارتش آزادیبخش تبلیغات ویتنام، شاگرد ممتاز خود، به همراه رفقا و همرزمانش آمد. قبل از آزادسازی جنوب در 30 آوریل 1975، ارتش ما کمتر از 40 ژنرال داشت. بالاترین مقام شهید نیروهای ترونگ سون در میان بیش از 20،000 شهید در جاده ترونگ سون در آن روز، سرهنگ و شهید دانگ تین، کمیسر سیاسی نیروهای ترونگ سون، کسی بود که بالاترین رتبه، رتبه نظامی و شاید مسنترین سن را داشت. او در سن 53 سالگی درگذشت. به یاد خانم دانگ مای فونگ، "ساطور" لقبی بود که ژنرال وان تین دونگ و رفقا و همرزمانش به پدر مرحومش - افسری که همیشه توسط حزب و عمو هو مأمور به انجام وظایف بسیار دشوار در مناطق مهم میشد - میدادند. و او - فرمانده پدافند هوایی - نیروی هوایی؛ کمیسر سیاسی گروه ۵۵۹، ارتش ترونگ سون - همیشه ماموریت را به نحو احسن انجام میداد. در ۲۱ اکتبر ۱۹۷۱، خانم مای فونگ، که در آن زمان سرباز ارتباطات گروهان ۱۱، هنگ ۲۶، پدافند هوایی - نیروی هوایی بود، چند سطر شعر برای پدرش نوشت: ...سلام پدرم، سلام رفیق، سلام "شاعر". سفر خوبی داشته باشی. وقتی آمریکا تمام شود، پدر به پشت جبهه برمیگردد! سرباز زن ارتباطات نتوانست در روز پیروزی کامل به پدرش بپیوندد. سرهنگ دانگ تین در آوریل ۱۹۷۳ در یک سفر کاری فداکاری کرد. او در آغوش سربازان ترونگ سون، تنها دو سال قبل از آزادی کامل جنوب، فداکاری کرد. آخرین سفر کاری کمیسر سیاسی قبل از رفتن به شمال برای دریافت ماموریت جدیدی که بعداً مشخص شد از ماموریتی که در آن زمان بر عهده داشت، مهمتر بوده است. اینها داستانهای روزانه خانوادههای "ستاد" در آن سالها بودند. صبحها، او طبق معمول به سر کار میرفت. بعدازظهر، با عجله به خانه برگشتم، وسایلم را جمع کردم، با همسر و فرزندانم خداحافظی کردم و دستور رفتن به میدان نبرد را دریافت کردم. «من به ب میروم»، «برای تو و بچهها نامه مینویسم»، «در خانه بمان، مراقب سلامتیات باش، مراقب بچهها باش»، «یادت باشد برای مادرت نامه بنویسی، به او بگویی که به یک سفر کاری میروم»...شهید دانگ تین (ردیف جلو، نفر هفتم از راست) به همراه رفقایش قبل از مرگش.
وداع افسران عالیرتبه در «ستاد» با میدان نبرد، مشابه وداع بسیاری از سربازان و خانوادههای سربازان دیگر در پشت جبهه با میدان نبرد است. انتظار، اضطراب، غرور، امید و حتی فداکاری در آن موج میزند. داستانی که راوی آن مایل است ناشناس بماند، داستان پدر اوست که او نیز یک افسر عالیرتبه در «ستاد» است. او وقتی خبر فداکاری رفیق نزدیکش، سرهنگ دانگ تین، را شنید، به دخترش گفت: «عمو دانگ تین باید کسی میبود که مرا بدرقه میکرد، اما من انتظار نداشتم که او کسی باشد که مرا بدرقه کند.» در آن روزها، مانند هر سرباز عمو هو دیگر، آنها اغلب داوطلب میشدند تا وظایف دشوار و طاقتفرسا را به نمایندگی از رفقای خود بر عهده بگیرند... وقتی خبر فداکاری رفقای خود را میشنیدند، همه آنها میدانستند که اگر رفقای آنها نباشند، آنها خواهند بود. زیرا این ماموریت هر سرباز عمو هو برای ملت و کشور بود. فرزندان ژنرالها اما نه ژنرالها اگر معرفی نشوند، شاید هیچکس نتواند فرزندان و نوههای «ستاد» ارتش عمو هو را از میان انبوه مردمی که این روزها از موزه تاریخ نظامی ویتنام بازدید میکنند، تشخیص دهد. آنها خانوادههای ژنرال وو نگوین جیاپ، ژنرال ون تین دونگ، ژنرال هوانگ ون تای، ژنرال له ترونگ تان، سپهبد ارشد سونگ هائو، سپهبد ارشد فونگ د تای، وزیر دفاع فقید ملی تا کوانگ بو، سرلشکر هوانگ سام... هستند. هر نام، داستانی است، بخشی از تاریخ دوران هوشی مین. در فرهنگ عامه اغلب گفته میشود که «پسر پادشاه، پادشاه میشود». اما در گروه خانوادههایی که امروز در «ستاد» از موزه تاریخ نظامی ویتنام بازدید میکردند، من فقط با یک سرلشکر ملاقات کردم. و در صدها خانواده افسران عالی رتبه در «ستاد» آن زمان، اگرچه بسیاری از فرزندان و نوه ها راه والدین خود را دنبال کردند و سرباز عمو هو شدند، تعداد افسران ژنرال درجه دار را می شد با انگشتان یک دست شمرد... در طول سال های طاقت فرسای جنگ و پس از آن، زمانی که کشور یکپارچه شد، ژنرال های «ستاد» هیچ امتیاز ویژه ای به فرزندان و نوه های خود ندادند.نوادگان نسل سوم «ستاد» در جلسه.
اعتراف نوه در این جلسه احتمالاً بسیاری از مردم را به فکر فرو خواهد برد: «وقتی پدربزرگم زنده بود، اغلب میگفت که در آن روزها، خانوادههای سرباز، زن و شوهرها، فرزندان زیادی دور از هم بودند تا به جنگ بروند. و بسیاری از سربازان، رفقا و همتیمیهایش نمیتوانستند در روز پیروزی به خانوادههایشان بپیوندند. من درک میکنم که آنچه او امروز دارد، مانند خانهها، رتبههای نظامی، موقعیتها... همه خون و استخوان رفقا و همتیمیهایش است که فداکاری کردند. او و رفقایش که هنوز زنده هستند و در حال بازگشت هستند، همه آنچه را که از آن لذت میبرند، فداکاری رفقایشان میدانند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند، خوب زندگی کنند و شایسته باشند. زندگی کردن شایسته آن فداکاری و امانت بسیار دشوار است. ما فقط سعی میکنیم آبرومندانهتر زندگی کنیم...». و سختترین چیز برای نوشتن، سختترین چیز برای گفتن، و احساسیترین چیز در این مناسبت ۲۲ دسامبر، این چهارمین داستان عجیب است، داستانی که همچنان «سفارش داده میشود» تا از طریق نسلهای بعدی سربازان عمو هو در «ستاد پیروزی مصمم» حفظ شود. Vietnamnet.vn
منبع: https://vietnamnet.vn/nhung-chuyen-la-o-tong-hanh-dinh-bo-doi-cu-ho-2354524.html






نظر (0)