Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

مصمم بودم با یک دوست پسر فقیر ازدواج کنم، در مراسم نامزدی، وقتی به هدایای عروسی که خانواده داماد آورده بودند نگاه کردم، همه اعضای خانواده‌ام از تعجب خشکشان زد.

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội03/10/2024


من دختری اهل هانوی هستم، اقتصاد خانواده‌ام فقط در سطح متوسط ​​است، اما والدینم همیشه سعی می‌کنند سخت تلاش کنند تا از من مراقبت کنند تا بتوانم زندگی کامل و تحصیلات مناسبی داشته باشم. البته والدینم امیدوارند که بتوانم با مردی ثروتمند، مهربان و به خصوص صادق که عاشق دخترشان است ازدواج کنم.

بدون اینکه والدینم را ناامید کنم، بعد از فارغ‌التحصیلی خیلی زود برای کار در یکی از بزرگترین شرکت‌های شهر با حقوق بالا و مزایای خوب پذیرفته شدم. به عنوان یک فرد آگاه، خوش‌قیافه و همیشه متعهد به کار، مورد علاقه بسیاری از همکاران هستم.

یک بار به‌طور اتفاقی، با یک پسر خوش‌قیافه به نام هوانگ که رئیس بخش کناری من بود، آشنا شدم و احساس خوبی نسبت به او پیدا کردم. بعد از مدتی که او را دنبال کردم، احساساتم را پذیرفتم و رسماً عاشقش شدم.

الان بیشتر از ۲ ساله که عاشق هم هستیم و هر دو می‌خوایم ازدواج کنیم چون دیگه جوون نیستیم.

روزی که هوانگ مرا به خانه آورد تا پدر و مادرش را ببینم، از دیدن اینکه پدر و مادرش در یک خانه کوچک، قدیمی و دو طبقه، بین دو خانه پنج طبقه همسایه‌ها، زندگی می‌کنند، شوکه شدم. در آن زمان، بدون هیچ تردیدی او را به خاطر این همه مدت کار کردن بدون پس‌انداز پول برای ساختن خانه‌ای زیبا برای والدینش سرزنش کردم. او لبخندی زد و گفت: «من هم پیشنهاد دادم خانه قدیمی را خراب کنیم و یک خانه جدید بسازیم، اما پدر و مادرم گفتند که این خانه خاطرات زیبای زیادی دارد، بنابراین می‌خواستند آن را نگه دارند. من به خواسته پدر و مادرم احترام گذاشتم، بنابراین جرات نکردم آن را خراب کنم.»

در ظاهر لبخند زدم و موافقت کردم، اما در دلم فکر می‌کردم که دوست پسرم احتمالاً تمام پولش را خرج کرده و پولی برای کمک به والدینش ندارد، بنابراین مجبور شده این حرف را بزند. با این حال، من هنوز تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم زیرا فکر می‌کردم ثروتمند یا فقیر بودن والدینش مهم نیست، زیرا من در آینده با آنها زندگی نخواهم کرد، بهتر است که این زوج به خودشان متکی باشند.

وقتی به پدر و مادرم گفتم که می‌خواهم با هوآنگ ازدواج کنم، خیلی تعجب کردند. پدرم بعد از کمی فکر کردن گفت که قبل از تصمیم‌گیری، با مادرم برای بازدید از خانه هوآنگ خواهد رفت.

Quyết tâm lấy bạn trai nghèo khó, vào lễ ăn hỏi nhìn quà cưới nhà trai mang sang, cả nhà tôi ai nấy đều giật mình thảng thốt - Ảnh 2.

عکس تصویرسازی

روزی که پدر و مادرم برای ملاقات آمدند، دیدند خانه‌ی هوانگ آنقدر قدیمی است که پدرم فقط توانست آه بکشد. وقتی به خانه برگشت، به من گفت: «من اصلاً از خانواده‌ی دوست‌پسرت خوشم نمی‌آید، اما خانواده‌ی شوهرت خیلی مهمان‌نواز هستند و داماد آینده‌ات هم خوش‌صحبت است، بنابراین قبول کردم که با او ازدواج کنی. خانواده‌ی شوهرت آنقدر فقیر هستند که ازدواج با او برایت سخت خواهد بود. اما از آنجایی که تصمیم گرفته‌ای با او ازدواج کنی، باید در آینده با خانواده‌ی شوهرت خوب رفتار کنی. فقیر بودن جرم نیست، اما اگر بی‌وفا باشی و به خانواده‌ی شوهرت نگاه کنی، مرتکب جرم بزرگی خواهی شد.»

قبلاً پدر و مادرم همیشه با افتخار می‌گفتند که من دختر مهربان و بااستعدادی هستم و ازدواج با هر خانواده‌ای آنها را خوشحال می‌کند. به دلیل سختی‌هایی که در بزرگ کردن من متحمل شدم، پدرم می‌خواست خانواده داماد قبل از ازدواج ما جهیزیه ۵۰ میلیون دانگ ویتنامی بپردازند. با این حال، وقتی از وضعیت خانواده دوست پسرم مطلع شد، تصمیم گرفت دیگر جهیزیه نگیرد.

مراسم نامزدی ما کمتر از یک ماه بعد برگزار شد. با این حال، وقتی خانواده داماد جهیزیه را آوردند، خانواده من از تعجب شاخ درآوردند، وقتی بزرگ خانواده جهیزیه را باز کرد. داخل سینی پول بود که همه اسکناس‌های ۵۰۰ هزار وندی بودند. خانواده داماد گفتند که ۵۰۰ میلیون وندی داخل آن است که باعث تعجب و سردرگمی همه اعضای خانواده عروس شد، زیرا نمی‌دانستند با این حجم زیاد پول چه کنند.

خوشبختانه، پدرم زرنگ بود و پول را پذیرفت و گفت که آن را برای من و شوهرم می‌گذارد تا خانه‌ای بخریم. با این حال، مادر شوهرم گفت: «من برای فرزندانم یک آپارتمان نزدیک خانه خریده‌ام. بعد از عروسی، آنها به آنجا نقل مکان می‌کنند تا راحت زندگی کنند. ۵۰۰ میلیون باقیمانده پولی است که من و شوهرم دادیم تا از شما به خاطر بزرگ کردن ما تشکر کنیم تا بتوانیم یک عروس خوب داشته باشیم. بنابراین لازم نیست زیاد فکر کنید، فقط آن را بپذیرید.»

با شنیدن این حرف، مات و مبهوت شدم. معلوم شد که والدین شوهرم آنقدرها هم که همه فکر می‌کردند فقیر نبودند. آنها به سبک زندگی مقتصدانه عادت داشتند و دوست نداشتند ثروت خود را به رخ بکشند.

دریافت چنین مبلغ هنگفتی پول. مادرم گفت مهم نیست خانواده‌ی شوهر چه بگویند، ما هنوز باید راهی برای پس دادن آن پیدا کنیم. اگر آن را می‌گرفتیم، فقط می‌توانستیم چند میلیون از آن را پس بگیریم، چون به هر حال عرق و اشک شخص دیگری بود. ما نمی‌توانستیم بدون کار کردن برای آن از آن لذت ببریم. پدرم فکر می‌کرد که خانواده‌ی شوهر مهربان هستند و اگر آن را قبول نکنیم، ناراحت می‌شوند، بنابراین می‌خواست تمام پول را در بانک بگذارد تا در صورت نیاز من و شوهرم به آن نیاز داشته باشیم. مادرم با شنیدن این حرف پدرم، از فکر کردن دست کشید و موافقت کرد.



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/quyet-tam-lay-ban-trai-ngheo-kho-vao-le-an-hoi-nhin-qua-cuoi-nha-trai-mang-sang-ca-nha-toi-ai-nay-deu-giat-minh-thang-thot-172240930100957379.htm

برچسب: دوست پسر

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

امروز صبح، شهر ساحلی کوی نون در مه «رویایی» است
زیبایی مسحورکننده سا پا در فصل «شکار ابرها»
هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول