Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

تران لوک: «وقتی پدرم فوت کرد، خیلی آشفته بودم»

VnExpressVnExpress15/03/2024


تران لوک غمگین بود زیرا پدرش - تران بنگ، هنرمند چئو - به شدت بیمار بود و قبل از دریافت عنوان هنرمند مردمی درگذشت.

کارگردان درباره زندگی، کار، عشق با پدرش و مناسبت دریافت عنوان ایالتی در سن ۶۱ سالگی صحبت می‌کند.

- وقتی در روز 15 اسفند از شما تجلیل شد، چه احساسی داشتید؟

- در فلسفه حرفه‌ای‌ام، برای جوایز کار نمی‌کنم، فقط امیدوارم آثار خوبی با سبک تران لوک خلق کنم. مخاطبان به من جوایز زیادی داده‌اند، اما حالا بالاترین عنوان را از ایالت دارم. این گواهی‌نامه‌ای است که توسط کارشناسان ارزیابی می‌شود، به هنرمندان واقعاً بااستعدادی داده می‌شود که توسط جامعه شناخته شده‌اند و تأثیر خاصی دارند. فقط متاسفم که پدرم - هنرمند مردمی، تران بنگ - بیش از شش ماه پیش درگذشت و نتوانست این شادی را با من تقسیم کند. می‌خواهم این عنوان را به او تقدیم کنم، کسی که همیشه مرا تشویق و انگیزه می‌داد.

هنرمند تران لوک در سن ۶۱ سالگی. عکس: شخصیت ارائه شده

هنرمند تران لوک در سن ۶۱ سالگی. عکس: شخصیت ارائه شده

- چگونه بر غم از دست دادن عزیزان غلبه کرده‌اید؟

- من دو لحظه عجیب در زندگی‌ام داشتم، زمانی که پدر و مادرم از دنیا رفتند. در سال ۲۰۱۶، زمانی که تئاتر خصوصی من تازه شروع به کار کرده بود، تمام خانواده با اشتیاق برای دیدن نمایش کوان وقت ملاقات گرفتیم، اما قبل از اینکه بتوانیم، مادرم از دنیا رفت.

پدرم هم دو روز قبل از اینکه قرار باشد نمایش جدیدی را اجرا کنم، فوت کرد. دلم آشوب بود و سرم با مراسم تشییع جنازه گرم بود. اما چند بلیط فروختیم، سالن را اجاره کردیم و باید به تماشاگران احترام می‌گذاشتیم. من نقش مکمل را بازی می‌کردم و وقتی می‌خواستم روی صحنه بروم، احساس کردم تمام توانم خالی شده و نمی‌توانم اجرا کنم. آرام نشستم و به سالن نگاه کردم و ناگهان احساس کردم پدرم جایی نشسته است. این فکر به من انگیزه بیشتری داد. در پایان نمایش، وقتی پرده بسته شد، در گوشه‌ای نشستم و هق هق کردم. پدر و مادرم هر دو عمر طولانی داشتند، مادربزرگم ۸۳ سال و پدربزرگم ۹۷ سال داشت. اما برای بچه‌ها، مهم نیست والدینشان چند ساله فوت کرده‌اند، هنوز هم یک درد تسلی‌ناپذیر بود. تا الان، هنوز هم احساس گم‌گشتگی و عدم اطمینان می‌کنم چون پدرم را از دست داده‌ام.

- چه خاطراتی از پدرتان در زمانی که زنده بودند به یاد دارید؟

- وقتی بزرگ شدم، تنها آرزویم خرید یک خانه بزرگ و آوردن پدر و مادرم به آنجا برای زندگی بود. این آرزو بیش از ده سال پیش محقق شد. اما پدر و مادرم بسیار مدرن، مستقل و دوست دارند تنها زندگی کنند. در حالی که من در یک سفر کاری به شهر هوشی مین بودم، آنها مخفیانه به خانه قدیمی خود برگشتند. پس از فوت مادربزرگم، پدرم با من زندگی کرد.

برنامه روزانه من قبل از ترک خانه و بازگشت به خانه، ملاقات و گپ زدن با اوست. پدرم شعارش این است که «زندگی کردن یعنی سالم و هوشیار بودن»، بنابراین زیاد ورزش می‌کند. او هر روز صبح معمولاً ساعت ۴:۳۰ از خواب بیدار می‌شود و حدود یک ساعت ورزش می‌کند. بسیاری از روزها، من هیچ موسیقی‌ای نمی‌شنوم، با وحشت از خواب بیدار می‌شوم و وقتی می‌پرسم، متوجه می‌شوم که او بیمار است. در خانه، یک زنگ اضطراری نصب کرده‌ام، اما او از ترس مزاحمت هرگز آن را به صدا در نمی‌آورد. متاسفم

چند ماه قبل از فوتش، پدرم از تاری دید شکایت داشت و حتی با ذره‌بین هم نمی‌توانست کتاب بخواند. او بسیار ناراحت بود زیرا اهل مطالعه و مطالعه بود. وقتی ناراحتی او را دیدم، گفتم: «برایت می‌خوانم» و سپس آن را ضبط کردم. برای پدرم متاسفم زیرا قبل از فوتش به دلیل دررفتگی استخوان، درد زیادی را تحمل می‌کرد. عمل جراحی او موفقیت‌آمیز بود، اما بعداً به عفونت بیمارستانی و ذات‌الریه مبتلا شد.

تران لوک به همراه پدرش - تران بنگ، هنرمند چئو. عکس: ارائه شده توسط شخصیت

تران لوک به همراه پدرش - تران بنگ، هنرمند چئو. عکس: ارائه شده توسط شخصیت

- پدرتان چه تاثیری در کار و زندگی شما دارد؟

- در یک خانواده تئاتری به دنیا آمدم، خون هنری در رگ‌هایم جریان داشت. من کوچکترین فرزند خانواده بودم و از کودکی، برای تمرین و اجرا به دنبال پدر و مادرم می‌رفتم. خانه من در منطقه مای دیچ بود، از یک طرف کای لونگ و از طرف دیگر تونگ، چئو و آهنگ‌های محلی. بچه‌ها اجرای عموها و عمه‌ها را تماشا می‌کردند، سپس برای تقلید به حیاط می‌رفتند تا برگ‌های نارگیل را بشکنند.

وقتی برای اولین بار در مورد صحنه‌ی تیم لوک به پدر و مادرم گفتم، خیلی هیجان‌زده شدند، چون به هنر چئوی آنها نزدیک بود. این یک انقلاب بود، شیوه‌ی بیان واقعیت را تغییر می‌داد، به سمت فضا، زمان و بیان متعارف حرکت می‌کرد. پدرم نمی‌توانست بیرون برود، بنابراین هر بار که نمایش جدیدی را روی صحنه می‌بردم، اغلب برمی‌گشتم تا آن را به او نشان دهم. سال گذشته، وقتی گزیده‌ای از نمایش عروسک را تماشا کرد، واقعاً آن را دوست داشت، انگشتش را بالا برد و تحسین کرد: «شما شماره یک هستید».

در طول کووید-۱۹، من و پدرم با هم در خانه می‌ماندیم و اغلب در مورد تئاتر بحث می‌کردیم. او چند کتاب در مورد تکنیک‌های اجرای چئو داشت و اگر من هیچ بخشی را نمی‌فهمیدم، از پدرم نظرش را می‌پرسیدم.

تران لوک برای پدرش کتاب می‌خواند

تران لوک در آوریل ۲۰۲۳ برای پدرش کتاب می‌خواند. ویدئو : شخصیت ارائه شده

- از بین ده‌ها نقش در سینما و تلویزیون، کدام نقش‌ها بیشترین احساسات را در شما برانگیختند؟

- من به هر شخصیتی احترام می‌گذارم، شاید تأثیرگذارترین خاطرات دوران حرفه‌ای‌ام. در سن 20 سالگی، اولین نقش اصلی‌ام را در فیلم «عشقی می‌آید» (به کارگردانی فام ون خوآ) بازی کردم، سپس برای تحصیل به مدت هشت سال به خارج از کشور رفتم. در سال 1991، به خانه برگشتم، بسیار فقیر بودم اما هرگز به حقوق اهمیت نمی‌دادم، و مشتاق بودم که شب و روز کار کنم. در آن زمان، کارگردانان عمدتاً فیلم‌هایی درباره مضامین پس از جنگ، درباره تصویر سربازان در زندگی روزمره می‌ساختند. من آنقدر نقش سرباز را بازی کردم که یک روزنامه‌نگار یک بار درباره من نوشت: «اگر در فیلمی همسری باشد، همسرش می‌رود، اگر معشوقی باشد، ازدواج می‌کند، از 10 فیلم، چهار فیلم در محراب هستند.» شخصیت‌های من مردانه، ساده و در حال زندگی در عشق هستند. مشکل من این است که چگونه هر سرباز را با ویژگی متفاوتی بسازم تا بتوانم «قلب» مخاطب را تسخیر کنم.

در فیلم «زندگی یک خواننده خیابانی»، من نقش یک سرباز نابینا را بازی کردم که با تو ها همبازی بود. در صحنه امرار معاش در بازار، من گیتار می‌نواختم و تو ها با بلندگو آواز می‌خواند. چون هیچ صحنه اضافی وجود نداشت، کارگردانان دوربین را پنهان کردند، اجازه دادند بازیگران آواز بخوانند و بلیط‌های بخت‌آزمایی واقعی بفروشند. بسیاری از مردم حتی گریه می‌کردند که «این زوج خیلی زیبا اما خیلی بدبخت هستند». وقتی اجرا تمام شد، ما به سرعت بلیط‌های بخت‌آزمایی فروخته شده را برگرداندیم و همه شوکه شدند. در فیلم «داستان عشق کنار رودخانه»، خاطره بازی با لو خان ​​را به یاد دارم. در صحنه دعوای زن و شوهر، پس از پنج تلاش ناموفق، اجازه خواستم که واقعاً به آنها سیلی بزنم. خان از درد تعجب کرد، بنابراین یک کاسه آب برداشت و سعی کرد آن را به عقب پرتاب کند. من از این کار اجتناب کردم و دوباره به سمت او دویدم تا او را بزنم. این موقعیت کاملاً در فیلمنامه نبود.

- آیا در مورد حرفه خود نگرانی دارید؟

- من بی دغدغه و خوشبینانه زندگی می کنم. زمانی بود که فیلم هایی می ساختم که میلیاردها دونگ ضرر می کردند، اما هرگز رنج نکشیدم و رنج نکشیدم. از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۳، ناگهان احساس کسالت کردم زیرا سریال های تلویزیونی که تولید می کردم، همه درباره عشق روانشناختی، خدمت به زنان خانه دار بود. بنابراین با اینکه برای نوشتن فیلمنامه سرمایه گذاری کردم و درخواست تایید برای یک سریال جدید را داشتم، باز هم متوقف شدم و تصمیم گرفتم در دانشگاه تئاتر و سینما تدریس کنم.

لوک تیم استیج و شیوه‌ی بیان مرسوم، مقصد من هستند. البته، من ناراحتم که مخاطبان شمالی عادت لذت بردن از نمایش‌ها را از دست می‌دهند، اما این باعث نمی‌شود که من در آرزوی خلق آثار معنادار، تردید کنم.

من هم مشکلاتی داشتم چون در طول سه سال همه‌گیری، هر چیزی که تازه ساخته شده بود فرو ریخت. وقتی برگشتم، مجبور شدم از صفر یک تیم بسازم، اما این هم راهی برای از نو ساختن خودم بود.

هکتار پنجشنبه



لینک منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

حفظ روحیه جشنواره اواسط پاییز از طریق رنگ‌های مجسمه‌ها
تنها روستای ویتنام را در بین ۵۰ روستای زیبای جهان کشف کنید
چرا فانوس‌های پرچم قرمز با ستاره‌های زرد امسال محبوب هستند؟
ویتنام برنده مسابقه موسیقی Intervision 2025 شد

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

اخبار

نظام سیاسی

محلی

محصول