Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

بازگشت به خانه - سفری شگفت‌انگیز برای قلب

(دونگ نای) - صدای آرام باران روی ایوان، حس دلتنگی و حسرت را برمی‌انگیزد. مردم اغلب صدای قطرات باران را با قطرات بی‌صدای غم که در خلأ بی‌کران ادغام می‌شوند، مقایسه می‌کنند. در شمال، روزهای اولیه زمستان، هوای سرد و خنکی را به همراه دارد که با رگبارهای ناگهانی همراه است. آستانه در با کمی خزه پوشیده شده است. بوی نم و کپک زمین هوا را پر کرده است و نسیم ملایمی به آرامی موهای دختر را که نشسته و باران را تماشا می‌کند، می‌بوسد. صفحه تلفن با پیامی از مادرش روشن می‌شود: "عزیزم، یادت باشد بارانی‌ات را سر کار بیاوری تا از باران ناگهانی مریض نشوی..."

Báo Đồng NaiBáo Đồng Nai28/10/2025

قبلاً هر وقت مادرم به من یادآوری می‌کرد که این یا آن را با خودم بیاورم، ناراحت می‌شدم و با او بحث می‌کردم: «مامان، من الان بزرگ شده‌ام، لازم نیست نگران باشی.» اما حالا، هر بار که این یادآوری‌ها را از مادرم می‌شنوم، به خودم لبخند می‌زنم و قلبم سرشار از محبت و شادی می‌شود. چون هنوز مادرم را در کنارم دارم تا مرا آرام کند، دوستم داشته باشد و از مراقبت او بهره‌مند شود - چیزهایی که به نظر بی‌اهمیت می‌آیند اما نشان دهنده‌ی دنیایی از عشقی هستند که او به فرزندانش دارد.

برای بسیاری از مردم، خوشبختی باید در چیزهای بزرگ خلاصه شود. اما برای من، زنی که پس از فراز و نشیب‌های فراوان در زندگی، وارد چهل سالگی‌اش می‌شود، شروع به تفکر متفاوتی کرده‌ام: خوشبختی از چیزهای ساده، چیزهای کوچک زندگی، از دریافت عشق و مراقبتی که از عزیزانم دارم، می‌آید. خوشبختی در مورد آخر هفته‌هایی است که می‌توانم با فرزندانم به خانه مادرم بروم، جایی که خاطرات کودکی شیرینی با والدینم، با خواهر بزرگترم که همیشه حاضر بود هر چیزی را به من بدهد، و با برادر کوچکترم که همیشه می‌خواست دنبالش به مدرسه برود...

بازگشت به خانه به معنای نشستن با مادرم روی پله‌های قدیمی و فرسوده، لکه‌دار با آجرهای قرمز زرد شده و پوشیده از خزه بود. آن پله‌ها رد اولین قدم‌های مردد ما را که پر از تشویق والدینمان بود، بر خود داشتند. وقتی کوچکترین خواهر، برای اولین بار، عصایش را کنار گذاشت و روی پاهای خودش راه رفت - فلج اطفالی که در کودکی به آن مبتلا شده بود، او را از پا درآورد - شادی و تشویق بی‌پایانی در وجودش موج می‌زد. پدرم مثل یک کودک گریه می‌کرد، خوشحالی‌اش در آن لحظه، زیرا موفقیت کوچکترین خواهرم به لطف پشتکار و صبر او بود. او هر روز او را همراهی می‌کرد، تشویق و حمایتش می‌کرد تا او را از تسلیم شدن باز دارد. او همچنین ستون حمایت، شانه‌ای برای مادرم بود تا به آن تکیه کند و به او این باور را می‌داد که کوچکترین خواهرم می‌تواند موفق شود، به خصوص وقتی که شاهد اشک‌ها و افتادن‌های کوچکترین خواهرم و خونریزی پاهایش بود...

روی همان پله‌ی قدیمی بود که من و خواهرانم می‌نشستیم و منتظر می‌ماندیم تا پدر و مادرمان از سر کار به خانه بیایند، به این امید که هدیه‌ای کوچک از جیب کهنه و رنگ و رو رفته‌ی پیراهن پدرمان دریافت کنند. گاهی اوقات آب‌نبات نارگیلی شیرین و جویدنی بود، گاهی اوقات یک آب‌نبات شیری شیرین و نرم، و از آن جیب، هنوز هم می‌توانستم بوی تند عرق را بعد از یک روز حمل کیسه‌های نمک سفید خالص، شور با طعم دریا، به انبار حس کنم. روی همان پله‌ی کوچک خانه‌ی چوبی سه اتاقه با سقف کاشی‌کاری شده‌مان، عشق بی‌حد و حصر، فداکاری خاموش، عظیم و پایدار والدینمان را برای فرزندان خردسالشان احساس می‌کردم...

برگشتن به خانه پیش مادرم به معنای پیوستن به او در باغ برای چیدن سبزیجات وحشی و پختن یک کاسه کوچک سوپ با مقداری میگوی خشک بود. متوجه شدم که قدم‌هایش دیگر چابک نیست، کمرش خمیده‌تر شده و در گوشه باغ خم شده است. از پختن ماهی با او در یک قابلمه سفالی کهنه در آشپزخانه هیزمی، پر از بوی تند دود، لذت می‌بردم. به او در روشن کردن آتش گرم ملحق شدم، تمام خانواده دور یک وعده غذایی ساده اما سرشار از عشق جمع می‌شدند. سر آن میز ساده، مادرم داستان‌هایی از گذشته تعریف می‌کرد، داستان‌هایی که نه کسل‌کننده بودند و نه کلیشه‌ای، آنطور که زمانی فکر می‌کردم. تا فرزندان و نوه‌هایش بتوانند ریشه‌های خود را به یاد بیاورند، پدربزرگ‌های مادری و پدری خود را از سال‌های فروتنی که والدینشان همسن الان آنها بودند، به یاد بیاورند.

آیا بازگشت به خانه‌ی محبوب همیشه ساده‌ترین و در عین حال شگفت‌انگیزترین سفر در قلب هر کسی نیست؟ چه «بازگشت به خانه» در فکر باشد و چه با پای پیاده، همیشه منبع شادی است. تمام طوفان‌های زندگی پشت در متوقف می‌شوند. این شادی‌ای است که از چیزهای ساده و معمولی جمع شده است. این درک این است که چرا، پس از هر بازگشت به آغوش عشق، مادر اغلب خاطرات گذشته را مرور می‌کند. به این دلیل است که موهایش خاکستری شده، چین و چروک‌های اطراف چشمانش هر روز عمیق‌تر می‌شوند و دیگر وقت زیادی برای آینده ندارد.

فام تی ین

منبع: https://baodongnai.com.vn/van-hoa/chao-nhe-yeu-thuong/202510/ve-nha-hanh-trinh-tuyet-voi-cua-trai-tim-6961c3a/


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

لحظه‌ای که نگوین تی اوآنه با سرعت به خط پایان رسید، رکوردی که در 5 بازی SEA بی‌رقیب بود.
کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.
زیبایی فراموش‌نشدنی عکاسی از «دختر جذاب» فی تان تائو در بازی‌های SEA 33
کلیساهای هانوی به طرز درخشانی چراغانی شده‌اند و حال و هوای کریسمس خیابان‌ها را پر کرده است.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

جوانان در شهر هوشی مین از گرفتن عکس و سر زدن به مکان‌هایی که به نظر می‌رسد "برف می‌بارد" لذت می‌برند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول