Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

آخرین وصیت‌نامه یک سرباز (بخش دوم): «پدر و مادر، عموها، لطفاً سالم باشید، زنده بمانید تا از روزهای اتحاد شمال و جنوب، روزی که من به سرزمین اجدادی‌ام بازگردم، لذت ببرید...»

این‌ها کلمات آخرین نامه‌ای بود که شهید لو وان کوانگ برای خانواده‌اش فرستاد. دو سال بعد، گواهی فوت رسید، پسری از استان تان هوآ پس از یک لشکرکشی در کامبوج برای همیشه به خاک سپرده شد. وعده بازگشت به خانه تا به امروز محقق نشده است...

Báo Thanh HóaBáo Thanh Hóa16/12/2025

آخرین وصیت‌نامه یک سرباز (بخش دوم): «والدین، عموها، لطفاً سالم باشید، زنده بمانید تا از روزهای اتحاد شمال و جنوب، روزی که من به سرزمین اجدادی‌ام بازگردم، لذت ببرید...»

بستگان شهید لو وان کوانگ نامه‌هایی را که بیش از ۵۰ سال پیش نوشته شده بود، دوباره خواندند.

در خانه‌ای کوچک در روستای تین هوآ، که قبلاً کمون هوآنگ تین (که اکنون کمون هوآنگ لوک است) نام داشت، آقای لو وان نگیم - یک سرهنگ بازنشسته پلیس - نامه‌هایی را ورق می‌زند که با گذشت زمان لکه‌دار شده‌اند - شاهدان خاموش بیش از نیم قرن جنگ و جدایی. همچنان که کلمات نامه‌ها با صدای بلند خوانده می‌شوند، خاطرات برادر کوچکتر و عمویش زنده می‌شود: شهید لو وان کوانگ (۱۹۴۹-۱۹۷۱).

شهید لِوَن کوانگ کوچکترین پسر یک خانواده کشاورز در روستای تُهِن هُآ، که قبلاً کمون هُهِن تُهِن نام داشت، بود. پدرش کارگر ساختمانی بود و مادرش زندگی خود را صرف کار در مزارع می‌کرد. از چهار خواهر و برادرش، او تنها کسی بود که کلاس هفتم را به پایان رساند.

در سال ۱۹۶۶، در سن ۱۹ سالگی، این مرد جوان، سرشار از جاه‌طلبی، زادگاهش را به مقصد شمال تایلند ترک کرد تا در دبیرستان مهندسی مکانیک، متالورژی و آهن و فولاد تحصیل کند. اما تنها دو سال بعد، در بحبوحه شدیدترین دوره جنگ مقاومت کشور، تحصیلاتش را کنار گذاشت و به همراه جوانان بی‌شماری در آن زمان، داوطلبانه به ارتش پیوست.

در یادداشت‌های دست‌نویس برای خانواده‌اش، تصویر جوان‌ترین عمویش از بیش از نیم قرن پیش همچنان زنده است: قدبلند، با چهره‌ای مهربان. او مردی کم‌حرف اما صادق بود و همیشه آرام و با گرمی از عزیزانش مراقبت می‌کرد.

آقای نقیم به یاد می‌آورد: «در آن زمان، خانواده فقط از طریق نامه‌هایی که عمویم به خانه می‌فرستاد، از پیوستن او به ارتش مطلع شدند. او در مورد آموزش‌ها، آرمان‌هایش و عزم و اراده یک سرباز جوان برای ما تعریف کرد. او حتی به پدرم دستور داد که مدرک تحصیلی‌اش را با دقت نگه دارد تا پس از اتحاد کشور، بتواند برگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد...»

حتی حالا، هر بار که نوه‌های سرباز کشته‌شده کوانگ آن نامه‌ها را باز می‌کنند، نمی‌توانند احساسات خود را پنهان کنند، زیرا در کلماتی که برای خانواده‌شان نوشته شده، هنوز تصویر جوان‌ترین عمویشان را از بیش از نیم قرن پیش می‌بینند: قدبلند، با چهره‌ای مهربان و زخمی روی گودی زیر چانه‌اش که از بیماری دوران کودکی‌اش ناشی شده بود. او مردی کم‌حرف اما صادق بود، همیشه آرام و با گرمی از عزیزانش مراقبت می‌کرد. خاطره‌انگیزترین خاطره آنها زمانی است که او قبل از سوار شدن به قطار برای رفتن به میدان جنگ در جنوب، به خانه‌شان سر زد.

«آن سال، قطار در ایستگاه تان هوآ توقف کرد. عمویم از میان مزارع دوید تا به موقع به خانه برسد. او به داخل خانه دوید تا پدربزرگ و مادربزرگ و والدینم را پیدا کند، مدت کوتاهی با آنها صحبت کرد و سپس با عجله رفت تا به قطار برسد... وقتی من را در حیاط دید که بازی می‌کردم، سریع به سمتم دوید، سرم را نوازش کرد و فقط یک چیز گفت: «خوب بازی کن، الان می‌روم، دفعه بعد که برگشتم برایت آب‌نبات می‌خرم!» در آن لحظه، من فقط آنجا ایستاده بودم، مسحور شده بودم و به هیکل او با لباس فرم خیس از عرقش که در مزرعه ذرت جلوی خانه می‌دوید، نگاه می‌کردم!» - سرهنگ نگیم در آن زمان فقط ۱۲ سال داشت و خاطراتش با چنان وضوحی که انگار دیروز اتفاق افتاده بود، دوباره به ذهنش هجوم آوردند.

آخرین وصیت‌نامه یک سرباز (بخش دوم): «والدین، عموها، لطفاً سالم باشید، زنده بمانید تا از روزهای اتحاد شمال و جنوب، روزی که من به سرزمین اجدادی‌ام بازگردم، لذت ببرید...»

آقای لو وان نگیم هنگام خواندن نامه، خاطراتی از عمویش، شهید لو وان کوانگ، به یاد آورد.

شهید لو وان کوانگ، پیش از لشکرکشی به جنوب، بیش از چهار ماه را در شمال به آموزش گذراند. در این مدت، نامه‌هایی برای خانواده‌اش می‌فرستاد که هر صفحه با دقت و با خطی مرتب و مودبانه نوشته شده بود. در پس این قلم مهربان، ارادتی فرزندی به والدینش، محبتی عمیق به خواهر و برادرانش و عشقی بی‌حد و حصر به خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌های جوانش نهفته بود.

... هر سطر نوشته مرتب و مودبانه بود. در پس ضربات ملایم قلم مو، قلبی سرشار از احترام به والدین، پیوند نزدیک با خواهر و برادرها و محبت بی‌حد و حصر به نوه‌های خردسال پنهان بود.

«نگیم، چین، هوان و لوین (اسم چهار برادرزاده - پی‌وی) خوب باشید! نگیم، تمام تلاشت را بکن که خوب درس بخوانی. مهم نیست چه کسی می‌پرسد، به آنها بگو که عمویت برای جنگ با آمریکایی‌ها و ساختن کشور در جنوب رفته است. خوب درس بخوان تا بعداً بتوانی به جنوب بیایی و با عمویت به ساختن جامعه کمک کنی!»

به محض رسیدن به میدان نبرد در جنوب، او در ۲۵ ژوئیه ۱۹۶۹ نامه‌ای به خانواده‌اش نوشت. این همچنین آخرین نامه‌ای بود که خانواده‌اش از او دریافت کردند.

«پدر و مادر، عموها، عمه‌ها، برادران و خواهران عزیز!»

برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های عزیزتر از جانم!

امروز، من، یکی از اعضای خانواده، اینجا در جنوب ویتنام نشسته‌ام و این نامه را می‌نویسم تا برای عمو، عمه، والدین، برادران، خواهران و همه فرزندان خانواده آرزوی سلامتی، جوانی و دستاوردهای باشکوه در کارشان داشته باشم. این مرا بسیار خوشحال خواهد کرد!

«تنها به دلیل رژیم بی‌رحم مورد حمایت آمریکا است که کودکان از والدین خود و خواهر و برادرها از اقوام بزرگترشان جدا می‌شوند. اما در مدت کوتاهی، خانواده ما دوباره متحد و شادمان خواهد شد، والدین. من فقط امیدوارم که شما، والدین و عموها، سالم بمانید و زنده بمانید تا از روزهای اتحاد شمال و جنوب، روزی که من به سرزمین اجدادی‌ام بازگردم، لذت ببرید...»

در نامه‌ای که از میدان نبرد به خانه فرستاد، پس از دیدن مسیری که باید طی می‌کرد، به خانواده‌اش راز دل گفت و توصیه‌هایی کرد:

«برادران و خواهران! مطمئنم که همه شما از هر نظر انتظارات بالایی از آینده من دارید. اما می‌دانم که مسیری که من در پیش گرفته‌ام، پر از خطر بوده، هست و خواهد بود، برادر و خواهر!... حالا فقط یک چیز می‌خواهم بگویم: پدر و مادرم پیر و ضعیف شده‌اند. من به شما، برادران و خواهرانم، اعتماد دارم که در این نبرد از من حمایت کنید، حتی اگر به معنای ریختن خون باشد. پدر و مادرم اکنون که پیر شده‌اند، از این فرزند نامشروع پشیمان نخواهند شد...»

هر صفحه از این نامه مانند «برشی» از گذشته است که به زمان حال ارسال شده است.

از آن به بعد، دیگر هیچ نامه‌ای به خانه فرستاده نشد. خانواده‌اش ارتباطشان را با او از دست دادند تا اینکه دو سال بعد، خبر بازگشتش - از طریق گواهی فوت - رسید.

«او در سن ۲۲ سالگی جان خود را فدا کرد و بسیاری از برنامه‌ها و وعده‌های انجام نشده را برای عزیزانش به جا گذاشت. تا به امروز، ما هنوز قبر او را پیدا نکرده‌ایم...» - صدای آقای نقیم خفه شد و لحنش در نسیم خنک عصرگاهی که از ایوان می‌وزید، محو شد.

آخرین وصیت‌نامه یک سرباز (بخش دوم): «والدین، عموها، لطفاً سالم باشید، زنده بمانید تا از روزهای اتحاد شمال و جنوب، روزی که من به سرزمین اجدادی‌ام بازگردم، لذت ببرید...»

آخرین نامه تنها سرنخی بود که بستگانش برای یافتن محل مرگ شهید لو وان کوانگ داشتند، به این امید که او را به زادگاهش برگردانند.

اکنون، بیش از نیم قرن بعد، آن نامه‌های کهنه تنها چیزی است که از سرباز کشته‌شده، لو وان کوانگ، برای خانواده‌اش باقی مانده است. جوهر کم‌رنگ شده، کاغذ پژمرده شده، اما هر صفحه مانند «برشی» از گذشته است که به زمان حال فرستاده شده است - سرشار از محبت، آرزوی صلح و ایمان راسخ به روز اتحاد ملی.

او در سن ۲۲ سالگی جان خود را فدا کرد و بسیاری از برنامه‌ها و وعده‌های انجام نشده را برای عزیزانش به جا گذاشت. تا به امروز، ما هنوز قبر او را پیدا نکرده‌ایم...

برای خانواده آقای نجیم، این نامه‌ها نه تنها یادگارهای مقدسی از کوچکترین عمویشان هستند، بلکه سرنخ‌های معدودی هستند که در جستجوی محل دفن ابدی او دارند، به این امید که او را به وطنش بازگردانند.

آقای نگیم افزود: «عموی من در ژوئن ۱۹۶۸ به خدمت سربازی رفت و در ۹ ژانویه ۱۹۷۱ درگذشت. خانواده با توجه به اطلاعات موجود در آخرین نامه‌اش، تلاش‌هایی برای یافتن اطلاعات انجام دادند و در ابتدا متوجه شدند که او در حین انجام وظیفه در منطقه سام رونگ کامبوج مورد حمله قرار گرفته و زخمی شده است. او برای درمان به مرکز بهداشت کمون چائو تان در استان تای نین منتقل شد، اما زنده نماند و در گورستان محلی دفن شد. خانواده درخواستی برای تأیید اطلاعات در گورستان شهدای چائو تان ارائه کرده‌اند و در حال حاضر یک قبر با نام لِ وَن کوانگ وجود دارد. در حال حاضر، خانواده در حال تکمیل مراحل آزمایش DNA برای تعیین هویت شهید هستند...»

در طول سال‌های جنگ، نامه‌های دست‌نویس تنها پل ارتباطی جبهه داخلی با جبهه نبرد شدند. از کشوهای زمان، که مملو از این خاطرات ساده اما مقدس است، می‌خواهیم چند داستان درباره نسلی که «بدون پشیمانی مردند»، کسانی که زندگی کردند، عشق ورزیدند و جوانی خود را وقف شکل دادن به تصویر ملت ما کردند، بازگو کنیم.

داستان زیر نیز آخرین نامه یک افسر امنیت عمومی خلق است که هرگز بازنگشته است. با خواندن نامه یک سرباز کشته شده، عمیق‌تر درک می‌کنیم که عشق به میهن، که در رگ‌های ما جاری است، از عشق بی‌حد و حصر به خانواده‌مان سرچشمه می‌گیرد.

ویت هونگ

درس سوم: «هنوز مشکلات و سختی‌های زیادی وجود دارد، اما لطفاً به من اعتماد کنید، زیرا من به حزب ایمان دارم...»

منبع: https://baothanhhoa.vn/di-thu-cua-nguoi-linh-bai-2-thay-me-bac-hay-khoe-song-de-huong-nhung-ngay-bac-nam-thong-nhat-ngay-ma-con-tro-ve-que-cha-dat-to-271816.htm


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول