Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

روح برنج

Báo Thanh niênBáo Thanh niên18/05/2023


این مقاله و اثر مجسمه‌ساز ژاپنی عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد؛ مرا وادار کرد تا در مورد دانه‌های برنجی که در دوران کودکی و نوجوانی مرا تغذیه می‌کردند، تأمل کنم.

وقتی بچه بودم، مادرم و به طور کلی بزرگان روستای ما عادت داشتند: هر وقت کودکی هنگام غذا خوردن برنج می‌ریخت، اگر در جای تمیزی بود، او را مجبور می‌کردند که آن را بردارد و تمامش را بخورد. اگر برنج در جای کثیفی می‌افتاد، با دست یا ظروف تمیز آن را برمی‌داشتند و به دام‌ها می‌دادند. آنها هرگز از جارو برای جمع کردن برنج ریخته شده استفاده نمی‌کردند. اگر کودکی تصادفاً روی برنج ریخته شده پا می‌گذاشت، مادرم فریاد می‌زد: «وای، فرزندم، چه گناه وحشتناکی!» به همین ترتیب، نمک نیز تا حد خرافات مورد احترام بود. پا گذاشتن روی نمک در شیوه زندگی روستای من یک تابو بود.

Hồn lúa - Ảnh 1.

مزارع برنج مدل در مقیاس بزرگ در منطقه هونگ دان، استان باک لیو.

نه تنها این، بلکه در پانزدهم و سی‌ام هر ماه قمری، اهالی روستای من همیشه دو بشقاب برنج و نمک را روی محراب جلوی خانه‌هایشان می‌گذارند تا به آسمان و زمین پیشکش کنند. وقتی کوچک بودم، از مادرم پرسیدم که چرا چیزهای گرانبهاتری پیشکش نمی‌کنند و او گفت: «برنج و نمک گوهرهای گرانبهایی هستند؛ فرزندم، چه چیزی می‌تواند ارزشمندتر از این باشد؟»

در زندگی معنوی روستای من، یک افسانه در مورد یک دانه برنج وجود دارد: روزی روزگاری، دانه‌های برنج به بزرگی نارگیل خشک وجود داشت. وقتی برنج می‌رسید، به داخل خانه کشاورز می‌غلتید. روزی، در خانه زنی که به قمار معتاد بود، درست زمانی که به سمت میز قمار می‌دوید، برنج از مزرعه به داخل خانه غلتید و راه را مسدود کرد. او که عصبانی شده بود، با جاروی خود برنج را جارو کرد و به آن زد که باعث شد دانه‌ها از هم جدا شوند. از آن به بعد، دانه‌های برنج مانند الان ریز شدند و وقتی رسیدند، دیگر به داخل خانه نمی‌غلتیدند.

آن افسانه، مانند مه و دود، نسل به نسل در زندگی کودکان روستای من، درباره واکنش دانه برنج و نگرش کشاورزان نسبت به برنج، باقی مانده بود.

یک کشور فقیر، یک روستای فقیر، یک مادر فقیر که برای تولید برنج جهت بزرگ کردن ما، باید عرق و اشک بسیار بیشتری نسبت به مادران روستاهای ثروتمند ریخته باشد. اخلاق‌گرایان این را شایستگی می‌نامند. در مورد من، فقط می‌توانم آن را یک محاسبه ساده بنامم. هر کسی که نتواند این محاسبه را انجام دهد، فاقد شخصیت انسانی است.

با بزرگ شدن و ترک روستا، با چند تجربه زندگی، بالاخره متوجه شدم که مادرم و اهالی روستا چقدر به برنج علاقه دارند. زمین روستای من مدت‌ها منطقه‌ای شور-قلیایی بود و در آن زمان، هیچ مداخله علمی یا فناوری وجود نداشت. اهالی روستای من بر اساس تجربیاتی که نسل به نسل منتقل شده بود، برنج کشت می‌کردند. به دلیل خاک اسیدی، در فصل بارندگی، علف‌های هرز مانند جگن، نی و علف‌های آب شور تا ارتفاع کمر رشد می‌کردند. در حالی که روش معمول کشاورزی در دلتای مکونگ شخم زدن و نشاکاری پس از فصل بارندگی است، در روستای من، زمین آنقدر از علف‌های هرز پوشیده شده بود که شخم زدن غیرممکن بود. در عوض، آنها از داس برای پاکسازی علف‌های هرز استفاده می‌کردند. پس از پاکسازی، قبل از نشاکاری دوباره علف‌های هرز را وجین می‌کردند، و نه فقط با دست، بلکه با استفاده از میخ برای کاشت نهال‌های جوان برنج. در مقایسه با شخم زدن و کاشت دستی، پاکسازی علف‌های هرز و استفاده از میخ دو برابر دشوارتر بود. باران‌های آگوست را به یاد دارم، مادرم مجبور بود خودش را در مزارع عمیق غرق کند و تا زمانی که چراغ‌ها قرمز شوند برنج بکارد، فقط برای اینکه یک هکتار نهال را تمام کند. برنج در مزارع روستای من خیلی سریع رشد می‌کرد، اما خاک علف‌های هرز زیادی داشت و اسیدی و شور بود، بنابراین حتی یک تغییر جزئی در آب و هوا - مثلاً خشکسالی، پایان زودهنگام باران، باد شمال زودتر از حد معمول - بلافاصله باعث می‌شد که بوته‌های برنج، به بزرگی یک کاسه مرغ، پژمرده شوند و بمیرند. کشاورزان آنجا می‌ایستادند و به مزارع خود خیره می‌شدند، شعله امید در چشمانشان برای تعطیلات تت با ترقه، لباس‌های نو و یک قابلمه گوشت خوک پخته شده با تخم مرغ... که آن هم همراه با بوته‌های برنج خاموش می‌شد.

خرابی محصولات کشاورزی در روستای من امری رایج بود، به طوری که این دهکده‌ی کم‌جمعیت با خانه‌های کاهگلی، فقیر و فرسوده باقی ماند. وقتی کسی در روستا ما را به مراسم یادبود دعوت می‌کرد، روستاییان فقط می‌توانستند یک بطری کوچک شراب برنج (حدود ۳ xị) بیاورند. هر کسی که توانایی خرید دو بطری را داشت، حق داشت در مراسم با صدای بلند و پر سر و صدا صحبت کند. وقتی جوان بودم و فرصت داشتم عروسم را با لباس‌های کهنه‌ام از روستا بیرون ببرم، بار سنگینی از گناه را به دوش می‌کشیدم و اغلب سرنوشت را به خاطر به دنیا آمدن در چنین روستای فقیری سرزنش می‌کردم.

Hồn lúa - Ảnh 3.

دانه‌های برنج هدیه‌ای از بهشت ​​هستند.

در سال‌های خشکسالی، پدرم، از روی عصبانیت، به زمین دیگری رفت تا به عنوان خرمن‌کوب استخدامی کار کند. مادرم و خواهر بزرگترم سحرگاهان به مزارع هجوم می‌بردند و در میان نیزارها و علف‌های آب شور به دنبال دانه‌های برنج رسیده باقی مانده می‌گشتند. آنها تا اواخر بعد از ظهر آفتاب سوزان را تحمل می‌کردند و هر کدام فقط می‌توانستند یک مشت برنج جمع کنند. آن دانه‌ها لکه‌دار و کدر بودند، نه روشن و گوشتالو مانند برنج حاصل از برداشت فراوان. مادرم آنها را در هاون می‌کوبید و الک می‌کرد و دانه‌هایی را پیدا می‌کرد که خرد و کبود شده بودند، به نازکی و بیماری مردم روستای من، رنگ‌پریده و بیمار از کمبود مواد مغذی. با این حال، "حتی پارچه‌های کهنه هم می‌توانند کمک کنند"، آن دانه‌ها، مخلوط با سیب‌زمینی و کاساوا، به من و خواهر و برادرهایم کمک کردند تا فصل کم‌باری را تا برداشت بعدی زنده بمانیم. من به وضوح طعم آن برنج را به یاد دارم؛ چربی کمتر و شیرینی بیشتر و نمک بیشتری داشت. شاید آن شوری از عرق و اشک مادر و خواهر بزرگترم ناشی می‌شد.

چون کشت برنج آنقدر دشوار و طاقت‌فرسا است که روستاییان من برنج را تا سر حد احترام گرامی می‌دارند. انگار دانه برنج مقدس است، انگار روح دارد.

در هر دوره و هر منطقه، ارزش غذایی و پولی دانه‌های برنج تغییر چندانی نکرده است، اما ارزش نیروی کار صرف شده برای تولید آنها به طور قابل توجهی تغییر کرده است.

یک معادله ساده وجود دارد که شامل یک دانه برنج و زندگی می‌شود، مانند جمع، تفریق، ضرب و تقسیم، اما همه نمی‌توانند آن را حل کنند. یک کشور فقیر، یک روستای فقیر، یک مادر فقیر که برنج را برای بزرگ کردن ما تولید می‌کند، باید عرق و اشک بسیار بیشتری نسبت به کسانی که در روستاهای ثروتمندتر زندگی می‌کنند، صرف کند. اخلاق‌دانان این را شایستگی می‌نامند. در مورد من، فقط می‌توانم آن را یک محاسبه ساده بنامم. هر کسی که نتواند آن محاسبه را حل کند، فاقد شخصیت انسانی است.



لینک منبع

نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول