Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

تابستان تون

DTO - هر تابستان، تون می‌تواند برای چند روز به خانه پدری‌اش و چند روز به خانه مادری‌اش برگردد. خانه پدری‌اش در منطقه مرکزی و خانه مادری‌اش در منطقه جنوب غربی است. دو منطقه، دو سبک، دو فرهنگ، مشابه اما متفاوت. هر سال، پدرش به تون اجازه می‌دهد تا وسیله نقلیه‌ای را برای تجربه انتخاب کند: قطار، اتوبوس یا حتی موتورسیکلت.

Báo Đồng ThápBáo Đồng Tháp16/07/2025


بازی در باغ پدربزرگ و مادربزرگم

مادربزرگ تون احتمالاً سخت‌گیرترین مادربزرگ دنیاست. چون تون اغلب مورد سرزنش او قرار می‌گیرد. زادگاهش نزدیک دریاست، بنابراین تون می‌تواند آزادانه شنا کند. اما هرگز از پدر نخواهید که او را ساعت ۸ صبح ببرد، زیرا مادربزرگ اخم می‌کند: «تازه ساعت ۸ صبح است، چرا در آب خیس می‌خوری؟ بیا برویم وقتی خورشید ساعت ۱۰ صبح طلوع کرد.» بعد پدر مشغول مهمان‌ها بود، بنابراین به تون قول داد که هر دو ساعت ۳ بعد از ظهر به دریا بروند. مادربزرگ هم سرزنش کرد: «ساعت ۳ بعد از ظهر، باد خیلی شدید است. اگر به دریا بروی، باد وارد ریه‌هایت می‌شود و از سرما یخ می‌زنی.» تون ساعت ۵ بعد از ظهر را پیشنهاد داد، اما فایده‌ای نداشت: «آن ساعت تاریک است و وقت شام است.»

همچنین چند اتفاق افتاد که باعث شد تون آنقدر عصبانی شود که مادربزرگش نمی‌توانست صحبت کند. برای مثال، یک بار تون آنقدر غرق در فوت کردن قاصدک‌ها در حیاط جلویی بود که احساس گرسنگی کرد و درست زمانی که تمام خانواده سینی نذری را آماده می‌کردند، برای پیدا کردن چیزی برای خوردن به داخل دوید - آن روز سالگرد ازدواجشان هم بود. تون با دیدن کاغذ برنج کنجدی کبابی خوشمزه، تکه‌ای از آن را جدا کرد. مادربزرگش به طور غیرمنتظره‌ای عصبانی شد: "ای بچه کوچولو، در محل نذری بی‌ادبانه غذا می‌خوری. مادر تون این چیزها را به او یادآوری نمی‌کرد، وقتی بزرگ شود لوس می‌شود." یک سال، تون درست جلوی در تیله بازی کرد، تیله به فنجان خورد و همزمان دسته آن کنده شد. مادربزرگ از جا پرید: "خدای من، من این ست فنجان و لیوان را دهه‌هاست که نگه داشته‌ام. آن مرد خیلی مخرب است. من از او خوشم نمی‌آید." تون وقتی این حرف مادربزرگ را شنید، بسیار ناراحت شد. او احساس کرد که مادربزرگش کمی از او دور است، بنابراین صادقانه بگویم، تون او را خیلی دوست نداشت. فقط کمی از او خوشش می‌آمد.

وقتی به خانه مادری‌اش برگشت، خدای من، تون می‌توانست تون باشد، می‌توانست هر کاری که می‌خواست انجام دهد، مادربزرگش اصلاً او را سرزنش یا توبیخ نمی‌کرد. تون آنقدر در باغ دوید تا خیلی کثیف و خیس شد. پاهای کثیفش وارد خانه می‌شد و ردپای گلی از خود به جا می‌گذاشت، اما مادربزرگش فقط می‌خندید. خوردن هر چیزی اشکالی نداشت، تا زمانی که کودک بود، اول تا زمانی که سیر می‌شد، می‌خورد. می‌دوید و می‌پرید، با صدای بلند جیغ می‌زد، چهارپایه به اندازه فیل را می‌شکست، درخت آلو را می‌شکست، زیر باران روی حیاط آجری آب بازی می‌کرد... حتی اگر مادر یا پدرش او را سرزنش می‌کردند، مادربزرگش فقط می‌خندید: «بی‌خیال، مدت زیادی است که بچه‌ها به روستا برنگشته‌اند.» البته، تون مادربزرگش را خیلی دوست داشت.

یک بار، تون برای مادرش درباره دو مادربزرگش، از جمله اینکه کدام یک را بیشتر دوست داشت، تعریف کرد. مادرش بعد از گوش دادن، لحظه‌ای فکر کرد، سپس شروع به تعریف کردن از تابستانش برای تون کرد، وقتی کوچک بود. مادرش هم دو مادربزرگ داشت که به خانه می‌آمدند، بازی می‌کردند و دردسر درست می‌کردند... اما در آن زمان، با اینکه مادرش کوچک بود، هنوز می‌دانست که چگونه در بسیاری از کارها به مادربزرگ و مادربزرگش کمک کند. مثلاً برنج را خشک می‌کرد، مرغ‌ها را تماشا می‌کرد، به کلم‌ها آب می‌داد، ظرف‌ها را روی میز ناهارخوری می‌چید، وقتی همه خانواده غذا خوردنشان تمام می‌شد، سینی شام را جمع می‌کرد، وقتی عمه‌ها سرشان شلوغ بود، بچه را در تختخواب تکان می‌داد... مادرش از تون پرسید، وقتی همه دویدن‌ها و بازی‌ها تمام می‌شد، تون چه می‌کرد؟ تون گفت: بازی کردن با تلفن، یا اینکه هر کدام از ما در گوشه‌ای گوشی را بغل می‌کردیم و کلیپ‌های خنده و گفتگوی بی‌معنی تماشا می‌کردیم. اوه، معلوم شد که تون اصلاً به مادربزرگ یا مادربزرگش کمکی نمی‌کرد. تون به یاد نمی‌آورد که با اینکه مادربزرگش خیلی سخت‌گیر بود، می‌دانست که تون گوشت آب‌پز دوست دارد، بنابراین سعی کرد یک تکه واقعاً خوب از شکم خوک پیدا کند. یا مادربزرگش، چون می‌دانست تون فرنی اردک دوست دارد، هر وقت تون به خانه می‌آمد برایش فرنی اردک درست می‌کرد و برایش یک ران می‌گذاشت.

تابستان مامان هیچ فرقی با تابستان تون نداشت، جز اینکه آن موقع مامان تلفن نداشت، به بازی‌ها یا تماشای «تاپ تاپ» معتاد نبود. اما تابستان مامان احتمالاً از تابستان تون جالب‌تر بود، چون مامان هم می‌دانست چطور در حد توانش به مردم خدمت کند، نه اینکه مثل گروه تون منتظر بماند تا به او خدمت کنند. مامان جوان بود اما می‌دانست چطور حس کند که خانواده پدری‌اش فرهنگ متفاوتی دارند، خانواده مادری‌اش سنت متفاوتی دارند، که این پایه و اساس بزرگ شدن او و دیدن دیدگاه وسیع‌تری از یک روستا، یک کشور، خواهد بود.

و مهم‌تر از آن، تون، بدو و بپر و به آسمان نگاه کن، جیرجیرک بگیر و زنجره‌ها را تماشا کن. عاشق مزارع و شن‌های سوزان باش. به بیرون نگاه کن، به حیاط، به پل و نهر، به سقف و صندلی آشنا نگاه کن.

هر کسی هزاران تابستان در زندگی دارد، اما تابستان کودکی هرگز برنمی گردد.

مین فوک

منبع: https://baodongthap.vn/van-hoa/mua-he-cua-tun-132907.aspx


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان
شهر ساحلی ویتنام در سال ۲۰۲۶ به برترین مقاصد گردشگری جهان تبدیل می‌شود
«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.
گل‌های نیلوفر آبی که از بالا به رنگ صورتی درمی‌آیند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول