Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

شادی ساده پدر

خوشبختی گاهی اوقات در چیزهای بزرگ نهفته نیست، بلکه در لحظاتی است که می‌توانیم فرزندانمان را در هر قدم کوچک زندگی همراهی کنیم. بردن فرزندانم به مدرسه هر روز یک شادی ساده است، هدیه‌ای که زندگی به من داده است.

Báo Đồng NaiBáo Đồng Nai27/10/2025

هر روز، در میان شلوغی و هیاهوی زندگی در شهری که بیش از صد کیلومتر از خانه فاصله دارد، هنوز هم در کارم، در روابطم با همکارانم، در ریتم رنگارنگ زندگی شادی می‌بینم. دور از خانه، همیشه عشق خانواده‌ام را با خود دارم و چیزی که وقتی به یاد می‌آورم قلبم را گرم می‌کند، رفتن هر روز با دختر کوچکم به مدرسه است. ساده است، اما خوشبختی‌ای است که همیشه گرامی می‌دارم.

۱۲ سال است که از روزی که فرزندم برای اولین بار وارد مهدکودک شد، من و پدرم هر روز با هم به مدرسه رفته‌ایم. هر روز صبح، وقتی اولین پرتوهای نور خورشید هنوز روی درختان جلوی کوچه می‌تابید، فرزندم درباره سه آهنگ جدیدی که تازه یاد گرفته بود، پچ پچ می‌کرد، گاهی درباره یادآوری این دوست توسط معلم یا آوردن یک اسباب‌بازی عجیب توسط آن دوست. من، راننده آشنای «اسب آهنین»، فقط در سکوت به صحبت‌های فرزندم گوش می‌دادم و در درونم احساس گرمای عجیبی می‌کردم. وقتی به دروازه مدرسه رسیدم، به آرامی بند کیف مدرسه‌ام را تنظیم کردم، کلاه فرزندم را سرم گذاشتم و کلمات آشنا را گفتم: «در مدرسه خوب باش!» فرزندم برگشت و لبخندی درخشان زد، لبخندی به روشنی خورشید صبح، که به من انرژی زیادی داد و امید به یک روز جدید زیبا را در من روشن کرد.

بعد از ظهر، زیر درخت پوینچیانا سلطنتی قدیمی، جلوی در مدرسه، منتظر فرزندم ایستاده بودم. نور خورشید از میان برگ‌ها به صورت مورب می‌تابید و روی شانه‌هایم طلا می‌پاشید. لحظه‌ای که فرزندم به سمتم دوید و به وضوح فریاد زد «بابا!»، لحظه‌ای بود که احساس کردم زندگی‌ام سرشار از شادی است. فقط با دیدن آن لبخند، تمام سختی‌ها و نگرانی‌های روز برایم روشن شد.

بردن فرزندم به مدرسه نه تنها یک مسئولیت و تقسیم کار با همسرم است، بلکه یک شادی و هدیه معنوی است که هر روز به خودم پاداش می‌دهم. این زمانی است که پدر و پسر گپ می‌زنند، چیزهای کوچکی درباره کلاس، دوستان و داستان‌های معصومانه کودکی به اشتراک می‌گذارند. در آن لحظات به ظاهر عادی است که من بیشتر درباره دنیای فرزندم می‌فهمم - دنیایی پاک و رویایی؛ فرزندم نیز عشق و مراقبت پدرش را احساس می‌کند.

حالا فرزندم کلاس دهم است. دیگر صبح‌های زود نمی‌توانم او را با ماشین قدیمی‌ام به مدرسه ببرم، دیگر صدای جیک‌جیک‌اش را در گوشم نمی‌شنوم. در شلوغی و هیاهوی کار، به ندرت فرصت رفتن به خانه را دارم، به ندرت با او در جاده‌ی آشنای سال‌های گذشته قدم می‌زنم. اما در قلبم هنوز معتقدم که اگرچه دور هستم، هنوز هم با عشق، اعتماد و کلمات محبت‌آمیزی که با هر تماس تلفنی و هر پیامک می‌فرستم، فرزندم را "برمی‌دارم و می‌برم".

در آینده، تو فراتر خواهی رفت، بالاتر پرواز خواهی کرد، اما می‌دانم که در آن سفر، خاطرات شیرین آن صبح‌های زود با پدرت و ماشین قدیمی‌ات، آن صدای گرم که می‌گفت «در راه مدرسه پسر خوبی باش!» را همیشه با خود خواهی داشت. فقط با فکر کردن به آن، قلبم احساس آرامش و شادی می‌کند، انگار که هنوز هر روز با تو به مدرسه می‌روم.

نگوین ون

منبع: https://baodongnai.com.vn/van-hoa/202510/niem-hanh-phuc-gian-di-cua-ba-ef50e76/


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

صبح پاییزی در کنار دریاچه هوان کیم، مردم هانوی با چشمانی خندان به یکدیگر سلام می‌کنند.
ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.
نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول