Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

صدای جرینگ جرینگ یک نودل فروش بعد از نیمه شب به دو فرزندش کمک می‌کند تا زندگی خود را تغییر دهند.

Báo Dân tríBáo Dân trí25/11/2023


یادداشت سردبیر

«سایگون هرگز نمی‌خوابد و شب سایگون هرگز کافی نیست» ضرب‌المثل آشنایی است که مردم و گردشگران برای توصیف شهر هوشی مین، بزرگترین شهر و موتور محرکه اقتصادی کشور، به کار می‌برند. این شهر در شب رنگارنگ و درخشان است، با صدای مردم، وسایل نقلیه و صحنه‌های سرگرمی و امرار معاش که هرگز متوقف نمی‌شود.

برای خدمت به زندگی پس از نیمه شب، بسیاری از مردم هنوز لبخند می‌زنند، از مهمانان استقبال می‌کنند و در پیاده‌روها سکه جمع می‌کنند.

دن تری مجموعه‌ای از مقالات را در مورد زندگی افرادی که در نیمه‌شب امرار معاش می‌کنند، منتشر می‌کند تا زندگی شهری را که هرگز نمی‌خوابد، جایی که فرصت‌ها برای همه باز است، ببیند.

با شنیدن صدای آشنایی، کودکی با عجله بیرون دوید و در را کاملاً باز کرد: «آقای باو، یک کاسه به من بدهید!»

او از پسرک نپرسید که آیا تند می‌خواهد یا نه، یا اینکه بدون استخوان یا ژامبون می‌خواهد یا نه، چون به دانستن ذائقه‌ی هر مشتری افتخار می‌کرد.

مردی که کمر درد داشت، در پاسخ به سوال پسرک با تکان دادن سر، به سرعت دوچرخه‌اش را برگرداند و مستقیماً به سمت دکه نودل فروشی در ورودی کوچه رکاب زد. تنها چند دقیقه بعد، با یک کاسه پر از نودل برگشت، که بوی گوشت و پیاز سرخ‌شده همه جا را پر کرده بود.

Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 1
Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 2

کار به ظاهر آسان است اما دشوار است

گاری نودل آقای هان نگوک بائو (۵۱ ساله، اهل استان فو تو ) در گوشه بازار کائو کونگ (خیابان دوآن ون بو، منطقه ۴، شهر هوشی مین) واقع شده است، مکانی که به راحتی قابل مشاهده است، بنابراین در ۲۳ سال گذشته، هر روز مشتریان زیادی به آن مراجعه کرده‌اند.

به گفته آقای باو، امروزه چرخ‌دستی‌های نودل معمولاً در یک مکان ثابت هستند و عمدتاً به رهگذران می‌فروشند. خانواده او یکی از معدود چرخ‌دستی‌های نودل هستند که هنوز به سبک یک فروشنده وجود دارند، یک نفر دوچرخه‌سوار، قاشق به دست و هاون سنگی می‌زند، از هر گوشه و کناری می‌گذرد تا مشتری پیدا کند و سپس غذا را برای مشتریان می‌آورد.

صاحب گاری نودل تعریف کرد که کار گاری نودل به نظر آسان می‌آمد، اما در واقع بسیار سخت بود. قبل از اینکه دوچرخه داشته باشد، مجبور بود برای حمل نودل‌ها مسافت زیادی را پیاده برود.

Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 3
Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 4

در روزهای شلوغ، دست و پای آقای باو «شلوغ» می‌شود و سه سینی را با تقریباً ده کاسه رشته فرنگی پر می‌کند.

در ابتدا، او هنوز تعادل نداشت، اما به تدریج، آقای باو به آن عادت کرد. او در حالی که غرور در چشمانش موج می‌زد، گفت: «بالاترین رکورد من نگه داشتن همزمان ۱۰ کاسه نودل بدون ریختن آنها روی زمین است.»

گذشته از این دشواری، آقای باو گفت که او و همسرش همیشه باید سلیقه هر مشتری را به خاطر داشته باشند. زیرا اگر فقط کمی «اختلاف» وجود داشته باشد، او از دست دادن یک مشتری دائمی پشیمان خواهد شد.

در گذشته، مردم با بدخواهی می‌گفتند که خوشمزه بودن هو تیئو گو به دلیل وجود موش در آبگوشت است. با شنیدن این حرف، فروشندگان کوچک فقط با ناراحتی سرشان را تکان می‌دادند.

همسر آقای بائو، خانم نگوین تی تائو (۴۷ ساله)، اظهار داشت که این آبگوشت خوشمزه به دلیل چاشنی‌هایی است که از تجربه فروشنده به دست می‌آید. برای حفظ مشتریان، فروشنده باید بداند که چگونه روی سایر مواد اولیه مانند گوشت، سبزیجات و غیره نیز سرمایه‌گذاری کند.

از همه مهم‌تر، صاحب مغازه و محل فرآوری باید همیشه مرتب و تمیز باشند تا «مشتریان دائمی» داشته باشند. زیرا برای خانم تائو، اگرچه یک فروشنده خیابانی است، همه چیز باید «استاندارد» باشد. به همین دلیل است که غرفه نودل شوهر و همسرش تا به امروز پابرجا مانده است.

هر کاسه ۲۰ تا ۲۵ هزار دانگ قیمت دارد. بخش زیادی از پول حاصل از فروش برای خرید مواد اولیه استفاده شده و خانم تائو بقیه را سود خود می‌داند.

از ساعت ۸ صبح، این زوج بیدار می‌شوند تا مواد اولیه را برای راه‌اندازی مغازه تا ساعت ۳ بعد از ظهر آماده کنند. غرفه نودل خانم تائو تا ساعت ۸ شب در بازار ۲۰۰ در خیابان Xom Chieu (منطقه ۴) به فروش می‌رسد و سپس به بازار Cau Cong نقل مکان می‌کند و تا نیمه‌شب به فروش ادامه می‌دهد. مشتریان برای خوردن نودل می‌آیند و مدام سفارش می‌دهند و این باعث می‌شود خانم تائو هرگز استراحت نکند.

خانم تائو با خنده گفت: «انجام این کار مستلزم ایستادن مداوم است، اما وقتی فرصت استراحت پیدا می‌کنم، احساس غم می‌کنم. چون فقط وقتی فروش کم است می‌توانم استراحت کنم.»

دستفروش خیابانی برای سیر کردن ۶ نفر

آقای بائو و همسرش در حومه شهر، در حالی که هنوز در مزارع استان فو تو سخت کار می‌کردند، ازدواج کردند.

زندگی کشاورزی سخت بود، پولی که به دست می‌آورد فقط می‌توانست نیمی از شکم گرسنه‌اش را سیر کند. او از والدینش خواست که اجازه دهند برای امرار معاش و فرار از فقر به جنوب برود.

در ابتدا، والدینش به شدت مخالفت کردند. پس از چند تلاش برای متقاعد کردن، آقای باو با اکراه سر تکان داد. سپس، او و همسرش دو فرزند تازه متولد شده خود را رها کردند و از والدینشان خواستند که آنها را بزرگ کنند.

در سال ۲۰۰۱، در سفر با اتوبوس به سمت جنوب، او و همسرش بی‌صدا گریه می‌کردند. هر قسمتی از جاده که اتوبوس از آن عبور می‌کرد، قلبش را سنگین‌تر می‌کرد، با این حال، او فقط می‌توانست اشک‌هایش را پاک کند و گهگاه سرش را برمی‌گرداند تا به سرزمینی که او را بزرگ کرده بود، نگاه کند.

Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 5
Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 6

وقتی به شهر هوشی مین رسید، به عنوان دستیار در یک مغازه نودل فروشی مشغول به کار شد. پولی که به دست می‌آورد برای گذران زندگی او و همسرش کافی بود. وقتی فهمید که این اتفاق هرگز نخواهد افتاد، کارش را رها کرد، پول پس‌انداز کرد تا یک گاری نودل فروشی مشابه بخرد و کسب و کار خودش را راه انداخت.

در ابتدا، این زوج از بعد از ظهر تا ساعت ۲ بامداد می‌فروختند. وقتی به خانه رسیدند، همسرش پول‌ها را شمرد و ناامید شد زیرا فقط ۸۰۰۰ دونگ سود کرده بود.

آقای باو به طور محرمانه گفت: «شب‌هایی بود که آنجا دراز کشیده بودم و گریه می‌کردم و زندگی فلاکت‌بارم را سرزنش می‌کردم. من و همسرم هم قصد داشتیم به زادگاهمان برگردیم چون کسب و کارمان سخت شده بود. اما ناگهان به یاد عزم راسخ خودم برای فرار از فقر افتادم، وقتی در اتوبوس به سمت جنوب نشسته بودم، چشمان امیدوار پدر و مادرم و آینده دو فرزندم را به یاد آوردم. در آن زمان می‌دانستم که نمی‌توانم دست از کار بکشم، چون نمی‌خواستم فرزندانم هم مثل من رنج بکشند.»

بعد از آن، آقای باو و همسرش یاد گرفتند که چگونه طعم را متناسب با ذائقه مردم جنوب تنظیم کنند. آقای باو و همسرش برای جلب رضایت مشتریانشان، همیشه لبخند می‌زدند و صمیمانه به تک تک افراد پاسخ می‌دادند.

به تدریج تعداد مشتریان افزایش یافت و پولی که از دکه نودل فروشی به دست می‌آمد به این زوج کمک کرد تا زندگی پایداری داشته باشند. آقای بائو و همسرش هر ماه مرتباً برای حمایت از والدین و دو فرزندشان به خانه پول می‌فرستادند.

رویای فرار از زندگی سرگردان و یافتن مکانی گرم و دنج

اگرچه آقای بائو و همسرش بیش از ۵۰ سال سن دارند، اما عید تت را در زادگاهشان جشن گرفته‌اند و تعدادشان به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد.

خانم تائو به طور محرمانه گفت: «در خانه، هزینه‌های زیادی برای نگرانی وجود دارد. با انجام چنین کاری، حیف است که یک روز مرخصی بگیریم. ما باید فداکاری کنیم تا بتوانیم تحصیل کنیم و برای والدین و فرزندانمان جایی برای غذا خوردن داشته باشیم.»

سال گذشته در شب سال نو، او و همسرش کنار یک قابلمه نیمه‌پر آبگوشت نشسته بودند. مهمانان کارگرانی بودند که تازه کارشان تمام شده بود و برای گرم کردن شکمشان و استقبال از سال نو بهتر، به آنجا آمده بودند تا یک کاسه رشته فرنگی بخورند.

خانم تائو به شوخی گفت: «انگار یکی داره شب سال نو رو با من و شوهرم جشن می‌گیره.»

کار بی‌وقفه، حال آقای بائو و همسرش را به اندازه قبل خوب نکرده است. بیماری فتق دیسک نیز باعث بی‌قراری خواب او شده است. خانم تائو، به دلیل ایستادن زیاد، نمی‌تواند از احساس خستگی و درد در روزهای بادخیز یا روزهایی که هوا متغیر است، اجتناب کند.

آقای باو و خانم تائو پس از نزدیک به ۲۳ سال تبعید، بیشترین سود را دارند که همان آینده فرزندانشان است. دو فرزند او از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند و اکنون در حوزه فناوری اطلاعات فعالیت می‌کنند.

اگرچه کودک بارها از والدینش خواست که به روستا برگردند، آقای بائو و همسرش امتناع کردند.

آقای باو گفت: «فرزند من فقط یک بار برای بازی به اینجا آمد. چون رنج والدینش را دید، آنقدر ناراحت شد که دیگر جرات نکرد دوباره به اینجا بیاید...»

Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 7
Tiếng leng keng sau 0h của người bố bán hủ tiếu giúp 2 con đổi đời - 8

«در قرعه‌کشی برنده شو، خانه‌ای بخر، به روستا برگرد» این جمله‌ای بود که آقای باو و همسرش برای مدت کوتاهی رویای خود را بیان کردند.

آقای باو با گفتن این حرف ساکت شد. از خودش می‌پرسید چرا آن رویا اینقدر دور از دسترس به نظر می‌رسد. آیا بعد از آن همه سال سرگردانی، خرید و فروش چیزها، بالاخره به سراغ او و همسرش خواهد آمد؟

آقای باو سریع رویش را برگرداند و اشک‌هایش را پاک کرد تا همسرش نبیند. مرد به آرامی سوار دوچرخه قدیمی‌اش شد. صدای تق‌تق دوباره بلند شد و آقای باو کم‌کم پشتش در کوچه کوچک ناپدید شد.

از این طرف، خانم تائو همچنان آبگوشت را با ملاقه داخل کاسه رشته فرنگی می‌ریخت. بخار سفیدی به هوا بلند می‌شد و بوی ملایمی هم به مشام می‌رسید.

زن با موهای خاکستری، بار دیگر به فکر فرو رفت: «۲۳ سال گذشت، چقدر زود…»



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جی-دراگون در طول اجرایش در ویتنام، با استقبال پرشور تماشاگران مواجه شد.
یک طرفدار زن با لباس عروس در کنسرت جی-دراگون در هونگ ین شرکت کرد
مجذوب زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول