Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داشتم به شهر خودم برمی‌گشتم تا خانواده‌ی دوست پسرم را ببینم، اما وقتی این شخص به من نزدیک شد، ترسیدم.

Báo Dân tríBáo Dân trí26/09/2024


قبل از اینکه عاشق مین - دوست پسر فعلی‌ام - شوم، فقط یک معشوقه‌ی سابق به نام فوک داشتم. هرگز انتظار نداشتم که عشق به این شخص در گذشته، مرا آزار دهد و این‌طور بدبختم کند.

من و فوک وقتی در یک دانشگاه بودیم عاشق هم شدیم. او در مدرسه بسیار خوش‌قیافه و مشهور بود، بنابراین افراد زیادی از جمله من دنبالش بودند. من در هیچ چیز برجسته‌ای نبودم، اما دختری بودم که حسادت سایر دانشجویان دختر را برمی‌انگیزاندم، زیرا فوک به من علاقه داشت. او همیشه مرا به خاطر مهربان، خوش‌رفتار و بسیار خاص بودنم تحسین می‌کرد.

ما ۳ سال عاشق هم بودیم. بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، فوک برای کار در یک شرکت تبلیغاتی درخواست داد و با یکی از همکاران زنش رابطه نزدیکی برقرار کرد. من فهمیدم که او به من خیانت کرده و تصمیم گرفتم هرگز او را نبخشم، مهم نبود چقدر سعی می‌کند دوباره من را به دست بیاورد.

حدود یک سال بعد، فهمیدم که فوک دوست دختر جدیدی دارد، اما او هنوز هم من را اذیت می‌کرد. از من خواست که برگردم، و وقتی برنگشتم، برگشت و سرم داد زد و مرا سرزنش کرد. مجبور شدم خانه‌ام را عوض کنم، شغلم را عوض کنم و تمام ارتباطاتم را قطع کنم تا بتوانم از فوک «فرار» کنم.

Về quê ra mắt nhà bạn trai, tôi hoảng sợ khi người này tiến lại gần - 1

هرگز انتظار نداشتم دوباره دوست پسر سابقم را اینگونه ملاقات کنم (تصویرسازی: سینا).

بعد از رابطه‌ام با فوک، از عشق می‌ترسیدم، از ملاقات با مردی که مرا فریب دهد، از ملاقات با کسی که مرا دستکاری، کنترل و اوضاع را برایم دشوار کند، می‌ترسیدم. خوشبختانه، با مین آشنا شدم. او مانند نوری بود که روحم را روشن کرد، روحم را گرم کرد، به من کمک کرد دوباره عاشق شوم و بخواهم دوباره با یک مرد باشم.

مین همیشه با من مهربان و گرم است و کم کم در کار و همچنین در زندگی به من کمک می‌کند. روزی که مین از من خواستگاری کرد، بدون هیچ تردیدی سر تکان دادم و موافقت کردم. حتی در سکوت از زندگی تشکر کردم که اجازه داد من با مین آشنا شوم و او را به من رساند. هیچ کس مناسب‌تری وجود نخواهد داشت و من می‌خواهم با مین ازدواج کنم.

از آنجایی که در شرف ازدواج هستم، اخیراً هر وقت خانواده مین کاری دارند، اغلب به آنجا می‌روم تا خودم را معرفی کنم و اقوامم را با من آشنا کنم. هفته گذشته، مراسم سالگرد فوت او در زادگاهش برگزار شد و فرزندان و نوه‌هایش هر سال به آنجا می‌آیند. این بار، مین من را با خود آورده بود تا ابتدا با زادگاهش آشنا شود، سپس من را به او معرفی کند و از خانواده‌اش در مورد ازدواجمان اجازه بگیرد.

همه چیز خوب پیش می‌رفت، من همچنین به سرعت با اقوام مین هماهنگ می‌شدم که ناگهان سایه‌ای از یک شخص نزدیک شد. کمی جا خوردم چون به نظر می‌رسید که این شخص مدت زیادی است که مرا زیر نظر دارد. لحظه‌ای که فهمیدم او فوک - دوست پسر سابق مزاحم من - است، از تعجب خشکم زد. چرا او اینجا ظاهر شد؟

معلوم شد که فوک پسر یکی از اقوام مین و او پسرعموی مین بود. چطور ممکن است چنین تصادف طعنه‌آمیزی وجود داشته باشد؟ کسی که بیش از همه می‌خواستم فراموشش کنم، کسی که بیش از همه نمی‌خواستم در این زندگی ببینم، در سالگرد فوت خانواده شوهر آینده‌ام حاضر شده بود.

با اینکه رابطه من با فوک چند سال پیش تمام شد، با توجه به رفتارش، به نظر می‌رسید که هنوز نمی‌خواهد مرا تنها بگذارد. او مدام حرف‌های کنایه‌آمیز می‌زد، حتی به شوخی می‌گفت که قبلاً من را می‌شناخته و باعث می‌شد خیلی‌ها کنجکاو شوند و سوال بپرسند.

هر چه بیشتر سعی می‌کردم از او دوری کنم، فوک بیشتر به من نزدیک می‌شد، عمداً سر صحبت را باز می‌کرد و دستم را لمس می‌کرد. نتوانستم تحمل کنم، از فوک پرسیدم چه می‌خواهد و او پاسخ داد: «چرا بعد از ملاقات با دوست دختر سابقت اینقدر سرد و بی‌تفاوت هستی؟ معلوم شد که یک «همسر خوب» پیدا کرده‌ای و مرا نادیده می‌گیری. مین من پسر خوب و دانش‌آموز خوبی است، نمی‌دانم آیا او از گذشته تو خبر دارد؟»

با دیدن بی‌توجهی فوک و مزخرفاتش، فوراً از آنجا دور شدم. به مین گفتم که خیلی خسته‌ام و می‌خواهم زودتر مرا به خانه ببرد. راستش را بخواهید، دوباره فوک را دیدم، هم نگران بودم و هم ترسیده بودم، نمی‌دانستم که آیا قصد دارد کاری با من بکند یا نه، و چون از اقوام مین بودم، واقعاً برایم عجیب بود.

فوک به نحوی شماره تلفن من را پیدا کرد و مدام برایم پیام می‌فرستاد و مرا به صرف قهوه دعوت می‌کرد. وقتی جواب ندادم، دو عکس از بوسه‌مان برایم فرستاد. اوه، چرا هنوز آن عکس‌ها را نگه داشته بود و گفت اگر او را نبینم، عکس‌های بیشتری برای مین می‌فرستد.

من شخصیت فوک را می‌شناسم. او تهدید نمی‌کند، کاری را که می‌گوید انجام می‌دهد. هیچ اشکالی ندارد که با دوست‌پسر سابقش صمیمی باشد، اما در مورد من، این کار کاملاً ناجور است. هیچ‌کس دوست ندارد دوست‌دخترش را در حال بوسیدن پسر دیگری ببیند، حتی اگر دوست‌پسر سابقش باشد، مخصوصاً اگر پسرعمویش باشد.

الان خیلی عصبانی و گیج هستم. نمی‌فهمم چه کار کردم که به این وضعیت افتادم؟ قبلاً، فوک بود که به احساسات من خیانت کرد، اما چرا او همچنان مرا تعقیب می‌کند و اوضاع را برای من دشوار می‌کند؟

من مین رو خیلی دوست دارم، نمی‌خوام همچین آدم فوق‌العاده‌ای رو از دست بدم. ما هنوز داریم برای عروسی آماده می‌شیم. آیا باید حقیقت رو به مین بگم؟ چون اون پسرعموشه، آیا از رابطه‌مون پشیمون می‌شه؟ آیا خانواده‌اش با این ازدواج مخالفت می‌کنن؟

برای توضیح به مین و برخورد با دوست پسر سابقم چه باید بکنم؟ لطفا کمکم کنید.

بخش «داستان من» داستان‌هایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌های خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.



منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/ve-que-ra-mat-nha-ban-trai-toi-hoang-so-khi-nguoi-nay-tien-lai-gan-20240926121930971.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

چه چیز خاصی در مورد این جزیره که در نزدیکی مرز دریایی با چین قرار دارد، وجود دارد؟
هانوی با فصل گل‌هایی که «زمستان را به خیابان‌ها فرا می‌خواند» شلوغ است.
از منظره زیبا مانند یک نقاشی آبرنگ در بن ان شگفت زده شدم
تحسین لباس‌های ملی ۸۰ دختر زیبای شرکت‌کننده در مسابقه دختر شایسته بین‌المللی ۲۰۲۵ ژاپن

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

75 سال دوستی ویتنام و چین: خانه قدیمی آقای تو وی تام در خیابان با مونگ، تین تای، کوانگ تای

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول