Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

سرقت ۶ روزه که منجر به سندرم گروگان‌گیری-دوستداری-آدم‌ربا شد

VnExpressVnExpress27/08/2023


در ۲۳ آگوست ۱۹۷۳، یان-اریک اولسون، فراری سوئدی، اندکی پس از افتتاح بانک اعتباری سوئد در میدان نورمالمستورگ استکهلم، وارد آن شد. او با کلاه گیس فرفری زنانه، عینک آفتابی آبی، سبیل مشکی و گونه‌های گلگون، خود را پنهان کرده بود. اولسون با مسلسل دستی به سقف شلیک کرد و به انگلیسی فریاد زد: «بگذارید مهمانی شروع شود!»

اوضاع از آنجا عجیب شد.

وقتی اولسون وارد بانک شد، کارمندانی که گروگان او شده بودند، چیزی جز ترس احساس نکردند. کریستین انمارک، کارمند ۲۳ ساله بانک در آن زمان، گفت: «باورم شد که یک دیوانه وارد زندگی‌ام شده است.»

اما وحشت گروگان‌ها زیاد طول نکشید. در واقع، در طول شش روز سرقت، پیوند شگفت‌انگیزی بین دزد و چهار گروگان، سه زن و یک مرد، شکل گرفت. این پیوند در نهایت منجر به پیدایش یک اصطلاح روانشناسی جدید شد: سندرم استکهلم.

اولسون به جرم سرقت به سه سال زندان محکوم شده بود. در اوایل آگوست ۱۹۷۳، زندان به اولسون اجازه داد به دلیل رفتار خوب، چند روزی آزاد شود، به این شرط که پس از پایان دوران محکومیتش، خود را معرفی کند. اولسون برنگشت، اما در عوض یک سرقت جسورانه را برنامه‌ریزی کرد.

اولسون به جای سرقت از بانک، کارمندان جوان را گروگان گرفت و از پلیس درخواست‌هایی کرد. او ۳ میلیون کرون سوئد (حدود ۷۱۰ هزار دلار با نرخ ارز آن زمان) و یک ماشین برای فرار می‌خواست. علاوه بر این، اولسون برای حمایت از نقشه‌اش از پلیس می‌خواست که کلارک اولوفسون، هم‌سلولی سابقش را که به خاطر سرقت‌های پی‌درپی از بانک و فرارهای متعدد از زندان در سراسر سوئد بدنام بود، تحویل دهد.

دیوید کینگ، نویسنده کتاب «۶ روز در ماه اوت: داستان سندرم استکهلم»، می‌نویسد: «اولسون ریسک کرد که دولت حاضر به رد درخواست و به خطر انداختن قتل زنان نیست. نه در سوئد. مطمئناً نه در آن سال، زمانی که نخست‌وزیر با انتخاباتی فشرده روبرو بود.»

بنابراین، در حالی که تک‌تیراندازها ساختمان را محاصره کرده بودند، اولسون به همراه گروگان‌ها به گاوصندوق بانک عقب‌نشینی کرد، در را نیمه‌باز گذاشت و منتظر ماند تا خواسته‌هایش برآورده شود.

انمارک به همراه دو همکارش، الیزابت اولدگرن، صندوقدار ۲۱ ساله، و بیرگیتا لوندبلاد ۳۱ ساله، که تنها گروگان متأهل و دارای فرزند بود، دست‌بند زده شده بودند.

در ابتدا، محاسبات اولسون درست بود. مقامات پول، یک فورد موستانگ آبی رنگ، را منتقل کردند و کلارک اولوفسون بعداً در همان روز به کردیت بانک رسید. اولسون قصد داشت با پول، کلارک و چند گروگان فرار کند و سپس با قایق از سوئد فرار کند.

اما پلیس کلیدهای موستانگ را نگه داشته بود. اولسون و گروهش به دام افتادند.

اولسون که به شدت خشمگین شده بود، فریاد زد و تهدید کرد که کسانی را که مداخله کنند، خواهد کشت، حتی به بازوی یک افسر پلیس شلیک کرد. اما حضور کلارک باعث آرامش افراد داخل بانک شد.

کلارک در سال ۲۰۱۹ گفت: «وقتی رسیدم، آنها وحشت‌زده بودند. بعد از پنج دقیقه، آرام شدند. به آنها گفتم، "هی، آرام باشید، ما این را حل خواهیم کرد."» کلارک سه زن را باز کرد و در اطراف بانک قدم زد تا وضعیت را ارزیابی کند و کارمند دیگری به نام سون سافستروم ۲۴ ساله را پیدا کرد که در انبار پنهان شده بود. سافستروم چهارمین گروگان شد.

کلارک یک تلفن بانک را به داخل گاوصندوق آورد تا گروگان‌ها بتوانند با خانواده‌هایشان تماس بگیرند. وقتی لوندبلاد گریه می‌کرد چون نمی‌توانست با شوهر و فرزندانش تماس بگیرد، اولسون گونه‌اش را لمس کرد و به آرامی گفت: «دوباره امتحان کن، تسلیم نشو.»

روز دوم

در ۲۴ آگوست ۱۹۷۳، پس از اولین شب اقامت در سردابه، اولدگرن احساس خفگی و تنگی نفس کرد، بنابراین اولسون طنابی برید، آن را دور گردن او بست و گذاشت در ساحل راه برود. او همچنین کت خود را دور شانه‌های او انداخت، در حالی که از سرما می‌لرزید.

اولسون به طور فزاینده‌ای از کندی اقدامات مقامات ناامید می‌شد. اولسون، سافستروم را متقاعد کرد که اجازه دهد به عنوان تهدید، جلوی پلیس به ران او شلیک کند. اولسون قول داد که این شلیک فقط خراش ایجاد خواهد کرد. انمارک برای تشویق به سافستروم گفت: «فقط پا».

سافستروم پذیرفت، اما اولسون در نهایت هیچ کاری نکرد. سافستروم گفت: «هنوز نمی‌دانم چرا نقشه جواب نداد. تنها چیزی که به یاد دارم این است که چقدر مهربان بود که قول داد فقط به پایم شلیک کند.»

در همین حال، جمعیت زیادی در میدان نورمالمستورگ، بیرون بانک، جمع شده بودند و رسانه‌ها همچنان به گزارش وقایع ادامه می‌دادند و با گروگان‌ها و گروگان‌گیران تلفنی مصاحبه می‌کردند.

حدود ساعت ۵ بعد از ظهر، انمارک با نخست وزیر سوئد، اولاف پالمه، صحبت کرد و ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی نیز مکالمه آنها را پخش کردند. او از نخست وزیر پالمه خواست که به اولسون اجازه دهد بانک را ترک کند و با پول‌ها فرار کند. انمارک داوطلب شد که به عنوان گروگان همراه او برود.

انمارک گفت: «من به کلارک و دزد بانک اعتماد کامل داشتم. ناامید نبودم. آنها هیچ کاری با ما نکرده بودند. برعکس، آنها بسیار مهربان بودند. چیزی که از آن می‌ترسیدم این بود که پلیس حمله کند و ما را بکشد.»

رهبران سوئد با این استدلال که رها کردن سارقان بانک با اسلحه در خیابان‌ها، مردم را به خطر می‌اندازد، از این کار خودداری کردند.

تغییر قیافه اولسون جواب داد. پلیس او را به اشتباه با یکی دیگر از فراری‌هایی که کلارک می‌شناخت، کاج هانسون، شناسایی کرد. آنها حتی برادر کوچکتر هانسون، دن، را آوردند تا سعی کند دزد را آرام کند، اما فقط صدای شلیک گلوله آمد. پلیس از دن خواست با تلفن داخل گاوصندوق تماس بگیرد.

دن بعد از صحبت با اولسون تلفن را قطع کرد و پلیس را «احمق» خطاب کرد. او فریاد زد: «شما فرد اشتباهی را انتخاب کرده‌اید!»

روز سوم

صبح روز ۲۵ آگوست، پلیس راه حل جسورانه‌تری را امتحان کرد. یک افسر مخفیانه وارد شد و درِ گاوصندوق را بست و گروگان‌ها را به همراه اولسون و کلارک داخل آن به دام انداخت. برای کسانی که در گاوصندوق بودند، در باز گذاشته شده بود تا پلیس بتواند غذا و نوشیدنی فراهم کند و اولسون می‌توانست از طریق آن فرار کند. اما آن امید از بین رفته بود.

مقامات سیگنال‌های تلفن را مسدود کردند و مانع از تماس افراد داخل گاوصندوق با کسی جز پلیس شدند، زیرا می‌ترسیدند دسترسی رسانه‌ها به سارق ممکن است ناخواسته او را در بین مردم محبوب کند.

نیلز بجروت، روانپزشکی که پلیس با او مشورت کرده بود، ارزیابی کرد که ممکن است بین سارق و گروگان‌ها «دوستی» ایجاد شده باشد. پلیس امیدوار بود که این امر مانع از آسیب رساندن اولسون به گروگان‌ها شود.

در واقع، چنین پیوندهایی از قبل شکل گرفته بود و پلیس پیش‌بینی نمی‌کرد که این پیوندها تا چه حد قوی باشند.

عکاسان مطبوعاتی و تک تیراندازان پلیس در دومین روز سرقت، کنار هم روی پشت بام روبروی بانک اعتباری سوئد نشسته اند. عکس: AFP

یک خبرنگار و یک تک تیرانداز پلیس در دومین روز سرقت، کنار هم روی پشت بام روبروی بانک اعتباری سوئد نشسته اند. عکس: AFP

بعد از ظهر، اولسون، در حالی که نمی‌دانست چه زمانی به او غذا داده خواهد شد، سه گلابی باقی مانده از وعده غذایی قبلی را بیرون آورد، هر کدام را از وسط نصف کرد و به هر نفر یک قسمت داد. همه متوجه شدند که اولسون کوچکترین تکه را برداشت. سافستروم گفت: «وقتی با او خوب رفتار می‌شد، ما با او مثل یک خدا رفتار می‌کردیم.»

انمارک شب‌ها که می‌خوابید، می‌توانست صدای نفس کشیدن دیگران را بشنود و بفهمد چه زمانی با هم هماهنگ هستند. او حتی سعی می‌کرد تنفس خودش را هم با آنها هماهنگ کند. او گفت: « دنیای ما این بود. ما در پناهگاه زندگی می‌کردیم، با هم نفس می‌کشیدیم و وجود داشتیم. هر کسی که آن دنیا را تهدید می‌کرد، دشمن ما بود.»

چهارشنبه و پنجشنبه

در تاریخ 26 آگوست، صدای حفاری باعث هرج و مرج در گروه شد.

پلیس به اولسون گفت که آنها در حال ایجاد سوراخی به اندازه کافی بزرگ هستند تا او بتواند سلاح خود را تسلیم کند. سوراخ کردن سقف فولادی و بتنی ساعت‌ها طول کشید. کسانی که در پناهگاه بودند به دلیل واقعی انجام این کار فکر کردند: پمپ کردن گاز اشک‌آور برای مجبور کردن سارق به تسلیم شدن.

در پاسخ، اولسون گروگان‌ها را با طناب‌هایی دور گردنشان زیر سوراخ قرار داد، طناب‌ها بالای ردیفی از صندوق‌های امانات بسته شده بودند. او به پلیس گفت که اگر هرگونه گاز باعث بیهوشی گروگان‌ها شود، طناب‌ها آنها را خواهند کشت.

انمارک در سال ۲۰۱۶ گفت: «فکر نمی‌کنم او ما را دار بزند.» اما گروگان‌ها نگران بودند که این گاز چه بلایی سرشان خواهد آورد. اولسون به آنها گفت که پس از ۱۵ دقیقه قرار گرفتن در معرض گاز اشک‌آور، همه آنها دچار آسیب مغزی دائمی خواهند شد.

پلیس شروع به ایجاد سوراخ‌های بیشتر در بالای خزانه کرد. آنها یک سطل نان را از سوراخ اول، که اولین وعده غذایی واقعی گروگان‌ها پس از چند روز بود، به داخل آن فرستادند و به آنها استراحت کوتاهی دادند. همین که آنها شروع به خسته شدن کردند، اولسون به نوبت طناب دار را دور هر یک از آنها قرار داد. سافستروم از دزد پرسید که آیا می‌تواند طناب دار را دور همه گروگان‌ها بیندازد.

اولسون به نیویورکر گفت: «سفستروم یک مرد واقعی است. او حاضر است گروگان گروگان‌های دیگر باشد.»

آخرین روز

تا روز ششم، خدمه هفت سوراخ در سقف طاق ایجاد کرده بودند و به محض اینکه آخرین سوراخ تکمیل شد، گاز شروع به ریختن کرد. گروگان‌ها قبل از اینکه اولسون بتواند به آنها دستور دهد طناب را دوباره دور گردنشان بیندازند، به زانو افتادند، سرفه می‌کردند و خفه می‌شدند. خیلی زود، پلیس فریادهایی شنید که می‌گفتند: «تسلیم شدیم!»

پلیس پس از باز کردن در، به گروگان‌ها دستور داد که ابتدا آنجا را ترک کنند، اما آنها از ترس کشته شدن اولسون و کلارک توسط پلیس، از این کار خودداری کردند. انمارک و اولدگرن اولسون را در آغوش گرفتند، سافستروم با او دست داد و لوندبلاد به اولسون گفت که نامه‌ای برای او بنویسد. سپس سارق و همدستش از گاوصندوق بانک خارج شدند و توسط پلیس دستگیر شدند.

اولسون ۱۰ سال را در زندان گذراند و در اوایل دهه ۱۹۸۰ آزاد شد. کلارک در دادگاه بدوی محکوم شد اما بعداً در دادگاه تجدیدنظر اسوا تبرئه شد. کلارک مدعی شد که برای محافظت از گروگان‌ها با پلیس همکاری کرده است. او برای گذراندن بقیه دوران محکومیت قبلی خود به زندان بازگردانده شد و در سال ۲۰۱۸ آزاد شد.

دکتر بجروت از این رویداد، نام «سندرم نورمالمستورگ» را برای توصیف پدیده‌ای که در آن ربوده‌شدگان نسبت به گروگان‌گیران خود احساساتی پیدا می‌کنند، به کار برد. این اصطلاح بعداً به «سندرم استکهلم» تغییر یافت.

انجمن‌های حرفه‌ای آن را به عنوان نوعی تشخیص روانشناختی به رسمیت نمی‌شناسند، اگرچه در برخی موارد سوءاستفاده علیه اسیران جنگی و به ویژه در آدم‌ربایی پتی هرست، یک سال پس از سرقت اولسون، به آن استناد شده است. هرست، خواهرزاده یک میلیاردر آمریکایی، با ربایندگان خود همدردی کرد و به باند پیوست.

برخی از کارشناسان این سوال را مطرح می‌کنند که آیا این یک اختلال روانی است یا صرفاً یک استراتژی بقا در مواجهه با خطر شدید. کارشناسان اجرای قانون در ایالات متحده می‌گویند که این پدیده نادر است و در رسانه‌ها بیش از حد گزارش می‌شود. اما هنوز هم در فرهنگ عامه، از جمله کتاب‌ها، فیلم‌ها و موسیقی، به طور مکرر ظاهر می‌شود.

انمارک که بانک را ترک کرد و روان‌درمانگر شد، در سال ۲۰۱۶ گفت که رابطه گروگان‌ها با اولسون بیشتر از اینکه یک سندرم باشد، نوعی خود-محافظتی بوده است.

او گفت: «فکر می‌کنم مردم قربانی را سرزنش می‌کنند. هر کاری که من انجام دادم غریزه بقا بود. می‌خواستم زنده بمانم. فکر نمی‌کنم آنقدرها هم عجیب باشد. در آن شرایط چه کار می‌کردید؟»

وو هوانگ (به نقل از واشنگتن پست )



لینک منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان
شهر ساحلی ویتنام در سال ۲۰۲۶ به برترین مقاصد گردشگری جهان تبدیل می‌شود
«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.
گل‌های نیلوفر آبی که از بالا به رنگ صورتی درمی‌آیند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول