نیم قرن با بسیاری از نشانههای تاریخی گذشته است، دستاوردهای توسعهای کشور امروز همواره فرزندانی را که برای استقلال و آزادی سرزمین پدری فداکاری کردهاند، گرامی میدارد. و خوشبختانه امروز، ما هنوز این فرصت را داریم که با کسانی که زمانی جنگیدند و جان باختند، ملاقات کنیم و خاطرات قهرمانانه آنها را ثبت کنیم، کسانی که از فداکاری و سختی نهراسیدند، بلکه تنها با عشق به کشور و با بالاترین عزم برای روزی که کشور کاملاً آزاد شود، تلاش کردند...
هر سال در ماه مارس، خاطرات نبرد دوک لپ در صبح زود ۹ مارس ۱۹۷۵، نبردی که آغازگر لشکرکشی تای نگوین و آغاز لشکرکشی هوشی مین برای اتحاد کشور بود، به ذهن کهنه سربازانی که افتخار شرکت در این نبرد را داشتند، بازمیگردد. برای آنها، شادی رهایی، شادی صلح، برای همیشه در ذهن همه نقش بسته است...
جوانی با نبردها گره خورده است
دقیقاً ۵۰ سال از آزادسازی دوک لاپ میگذرد، اما تران هو دِه، کهنه سرباز (متولد ۱۹۳۸، ساکن روستای شوان لوک ۱، کمون داک ساک، ناحیه داک میل، استان داک نونگ ) هنوز هم با یادآوری این رویداد قهرمانانه احساساتی میشود. برای او، پیروزی دوک لاپ نبردی سهمگین، نبرد آغازین کلیدی در لشکرکشی ارتفاعات مرکزی، آزادسازی جنوب و اتحاد کشور بود، بنابراین هرگز نمیتواند آن را فراموش کند.
او گفت که در پایان سال ۱۹۶۱، به دنبال ندای مقدس میهن، مانند بسیاری از جوانان دیگر، با اشتیاق و روحیهای مشتاق در ارتش ثبت نام کرد و مصمم بود جنوب را کاملاً آزاد کند. مدت کوتاهی پس از پیوستن به ارتش، در فوریه ۱۹۶۲، داوطلبانه برای جنگ به جنوب رفت. در طول سفر به جنوب، او و رفقایش در جبهههای مختلف منطقه ارتفاعات مرکزی راهپیمایی و جنگیدند. پس از سالها، واحد او در پایان سال ۱۹۷۴ به دوک لپ رسید.
وقتی در دوک لاپ مستقر بودیم، این مکان هنوز یک منطقه کوهستانی ناهموار و وحشی با جمعیت کم و عمدتاً دژهای دشمن بود. آقای دِ به یاد میآورد: «برای اطمینان از پنهانکاری، واحد باید در جنگل عمیق مستقر میشد. در طول راهپیمایی، بسیاری از رفقا و همتیمیها از مالاریا رنج میبردند، از همه چیز بیبهره بودند، حتی غذایی برای خوردن نداشتند. وقتی به اینجا میرسیدند، همه با جاده ناآشنا بودند و نمیدانستند کجا بروند. خوشبختانه، در جنگ، افراد آشنا غریبه میشوند، سرزمینهای بیگانه وطن میشوند، مردم محلی از خطر نمیترسیدند، آماده بودند تا راه را نشان دهند، از نیروها حمایت کنند و به آنها پناه دهند تا بتوانند با آرامش خاطر با دشمن بجنگند. با وجود مشکلات، در آن زمان، همه ما سرشار از شور و شوق و روحیه مبارزه بودیم.»
سپس گفت که برای رسیدن به دوک لاپ، او و رفقایش مجبور بودند صدها نبرد مختلف، بزرگ و کوچک را پشت سر بگذارند. آقای دِ گفت: «در طول راهپیمایی، ما فقط دستور حرکت و جنگیدن هنگام مواجهه با دشمن را میدانستیم، اما نمیدانستیم کجا برویم، کجا بمانیم، در کدام نبرد بجنگیم، چگونه بجنگیم، حتی به آسمان نگاه میکردیم تا زمان را تخمین بزنیم. بنابراین، وقتی پیروز شدیم، متوجه شدیم جایی که تازه در آزادسازی آن شرکت کرده بودیم، سرزمین دوک لاپ بود.»
در ناخودآگاه آقای دِ و بسیاری دیگر از کهنه سربازان، دوک لاپ به عنوان هدفی در مسیر حمله اولیه کمپین تای نگوین شناسایی شده بود، زیرا این منطقه از نظر نظامی، اقتصادی و سیاسی موقعیت استراتژیک مهمی دارد. در اینجا، دشمن یک پایگاه قوی، پایگاه نظامی تپه ۷۲۲، که با نام "اردوگاه نیروهای ویژه دوک لاپ" نیز شناخته میشود، در حدود ۱۰ کیلومتری شرق مرکز بخش دوک لاپ، بنا کرد. تپه ۷۲۲ در ارتفاع ۷۲۲ متری از سطح دریا با مساحتی حدود ۱ کیلومتر مربع قرار دارد و اکنون در روستای تو هوانگ ۴، کمون داک ساک، بخش داک میل واقع شده است.
در این دژ، دشمن استحکامات مستحکم و موانع متراکمی ایجاد کرد و به لباسهای نظامی و سلاحهای مدرن مجهز شد. در طول سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۵، تپه ۷۲۲ به عنوان لانه کلیدی دشمن در ارتفاعات مرکزی شناسایی شد. بنابراین، نیروهای اصلی ما با هماهنگی مردم و سربازان محلی، نبردهای زیادی را علیه این دژ سازماندهی کردند. پس از آن، با بهرهگیری از این پیروزی، نیروهای ما به حمله به سایر دژهای دشمن مانند پایگاه فرماندهی عملیاتی لشکر ۲۳ دستنشانده، پایگاه نوی لوا و منطقه دوک لاپ ادامه دادند. تنها در مدت کوتاهی از سپیده دم ۹ مارس تا ظهر ۱۰ مارس ۱۹۷۵، دوک لاپ و مناطق اطراف آن را آزاد کردیم.
آقای «د» گفت: «جنگ شدید بود و صدای گلوله و بمب همه جا را پر کرده بود. در آن زمان، هر کدام از ما فقط چند ده کیلو وزن داشتیم، اما وقتی وارد نبرد میشدیم، شب و روز میجنگیدیم، اسلحه روی دوش، اما همچنان استوار بودیم. هیچکس از خستگی شکایت نمیکرد، هیچکس تردید نمیکرد. حتی وقتی خسته بودیم، مجبور بودیم بایستیم و با عزم راسخ برای شکست دادن متجاوزان آمریکایی و آزادسازی میهن خود به دویدن ادامه دهیم تا مردم دیگر رنج نکشند.»
آقای «د» هنوز هم به خوبی به یاد دارد که چه زمانی خبر آزادی دوک لاپ را شنید. در آن زمان، مردان شمال، مرکز و جنوب از شدت احساسات اشک ریختند. پس از سالها رنج، دیدن رفقای زخمی و قربانی شدهشان، و ماندن در میدان نبرد، همه سر خود را بالا گرفتند تا به مقاومت ادامه دهند. با این حال، وقتی شنیدند که دوک لاپ آزاد شده است، اشک شوق از چشمانشان جاری شد.
آقای معتمد گفت: «ما میدانیم که خبر خوب دوک لاپ، ایمان به روز آزادی ملی را برای ما روشن کرده است. زیرا میدانیم که این نبرد، نبرد آغازین و کلیدی برای آزادسازی کشور است. اگرچه در آن زمان، نام جبههای که در آن خواهیم جنگید یا نقشه نبرد چیست را نمیدانستیم، اما از طریق قاطعیت، تشویق، دستورات و عزم مافوقهایمان، تا حدودی اهمیت این پیروزی را درک کردیم.»
زنی که شوهرش را گم کرده بود، هزاران کیلومتر برای یافتن او سفر کرد
آقای دِ در حالی که درباره دوران جنگ با ما صحبت میکرد، نمیتوانست شادی آمیخته با کمی خجالت را پنهان کند. او در بحبوحه جنگی سهمگین، داستانی خندهدار برای ما تعریف کرد که به او و رفقایش ایمان و رویا بخشید. داستانی درباره عشق، درباره صلح، درباره امید و کاشتن کورسویی از شادی در میان جنگل وحشی و باران بمب و گلوله.
آقای دِ سالها قبل از پیوستن به ارتش، با زنی از همان زادگاهش در ها تین ازدواج کرد. وقتی او به جنوب رفت، جنگ در اوج خود بود و این زوج از هم دور بودند و هیچ خبری از هم نداشتند. پس از سالها، همسرش فقط به خاطر اینکه دلش برای شوهرش تنگ شده بود، "خطر" رفتن به جنوب را پذیرفت تا خبری از شوهرش پیدا کند. آقای دِ با خنده گفت: «سفر او برای پیدا کردن شوهرش شامل ۵ همسر دیگر از رفقایش هم میشد. این واقعیت که زنی هزاران کیلومتر را برای پیدا کردن و ملاقات شوهرش در هرج و مرج جنگ سفر کرده، چیزی عجیب و بیسابقه تلقی میشد. پس از برقراری صلح، من اغلب به شوخی میگفتم که خوششانس بوده که او ریسک کرده و صاحب فرزند شده است، وگرنه در جنگ شدید، هرگز نمیدانی چه زمانی جانت را از دست خواهی داد. من این را یک سرنوشت بزرگ میدانم.»
سپس او گفت، وقتی او را پیدا کرد، آن زوج در میدان جنگ با هم آشنا شدند، شادی و غم آنها وصفناپذیر بود. پس از مدتی، همسر آقای «د» باردار شد و مجبور شد به خانه برگردد. قبل از بازگشت، آقای «د» و همسرش در مورد اینکه آیا فرزندشان پسر است یا دختر، بحث کردند. پس از آن، آقای «د» بدون هیچ خبری به جنگ ادامه داد، همسرش سخت تلاش کرد تا فرزند را به تنهایی بزرگ کند و منتظر بازگشت شوهرش بود. آقای «د» با خوشحالی گفت: «د» تنها فرزند من و همسرم است. نامگذاری فرزندمان «د» نیز آرزوی ما بود وقتی که برای جنگیدن برای آزادسازی جنوب به جنوب رفتیم، که محقق شد.»
۵۰ سال گذشته است، آقای «د» در سن و سالی نادر است، اگرچه چشمانش کمفروغ، پاهایش سست و موهایش سفید شده است، اما هر سال در ماه مارس، آقای «د» به تپه ۷۲۲ میرود تا به یاد رفقایش که برای همیشه در میدان نبرد باقی ماندهاند، عود روشن کند. او همچنین احساس خوششانسی میکند، زیرا پس از برقراری صلح، او و همسرش این سرزمین را برای توقف و ساختن زندگی جدید انتخاب کردند.
آقای دِ با افتخار گفت: «برای من، دوک لاپ سرزمینی است که خاطرات زیادی از زندگی در جنگ را به جا گذاشته است. برای جوانانی مثل ما، توانایی جنگیدن و تقدیم جوانانمان به سرزمین پدری یک افتخار است. ما فقط یک بار زندگی میکنیم و من بدون هدر دادن جوانیام، بدون پشیمانی از جوانیام، زمانی که جوانیام را وقف کشور کردم، زندگی کردهام.»
یادگاریهایی برای یادگاری از همتیمیهایتان نگه دارید!
آقای تران هو نام، تنها پسر آقای و خانم «د»، گفت که این یادگارهای مقدس با دوران جوانی پدرش مرتبط هستند. آنها فقط قاشق، قمقمه و ظرف غذا هستند... اما برای آقای «د»، آنها داراییهای بیقیمتی هستند و هیچ چیز در این دنیا قابل تعویض نیست. آقای نام گفت: «هر بار که فرزندان و نوهها سعی میکنند قمقمهها و ظرفهای غذا را بیرون بیاورند تا به آنها نگاه کنند، او آنها را میگیرد و مجبور میشود فوراً آنها را سر جایشان بگذارد. او آنها را با دقت زیادی پنهان میکند، بچهها اجازه ندارند آنها را برای نگاه کردن به آنها نگه دارند، اما وقتی رفقا میآیند، او آنها را فوراً بیرون میآورد تا آنها را به نمایش بگذارد. مهم نیست هر چیزی برای کسی در خانه چقدر ارزشمند باشد، او آن را به آنها میدهد، اما هیچ کس نمیتواند این یادگارها را درخواست کند.»
زیرا برای آقای دِ، این سوغاتیها دوستان و شاهدانی هستند که در طول جنگ مقاومت علیه آمریکا او را همراهی کردند. این آثار صرفاً برای رفع نیازهای شخصی او در جنگ نیستند، بلکه به گنجینهای روحبخش تبدیل شدهاند، محرم اسراری که میتواند دلتنگیاش برای رفقایش را در آن به امانت بگذارد. این سوغاتیها همچنین جایی هستند که او میتواند هر بار که به آنها نگاه میکند به جوانیاش افتخار کند و به او یادآوری میکنند که زندگی شایستهای داشته باشد که «سربازان عمو هو» نامیده شود، تا تلفات و فداکاریهای خود و رفقایش بیهوده نباشد. آقای دِ تأیید کرد: «جوانی من به دوک لاپ و بهار آرام کشور امروز کمک کرد. من باید امروز آن را حفظ کنم و به فرزندان و نوههایم یادآوری کنم که گرامی بدارند.»
۵۰ سال پیش، نبرد دوک لپ از اوایل صبح ۹ مارس ۱۹۷۵ رخ داد و رسماً لشکرکشی پیروزمندانه تای نگوین را آغاز کرد و راه را برای حمله عمومی بهاری و قیام ارتش و مردم ما در سال ۱۹۷۵ هموار ساخت و نقطه عطفی ایجاد کرد که وضعیت جنگ را تغییر داد. پیروزی دوک لپ، همراه با پیروزی لشکرکشی تای نگوین، نیروی بزرگی از دشمن را نابود و متلاشی کرد و نقطه عطفی تعیینکننده ایجاد کرد و حمله عمومی بهاری و قیام ۱۹۷۵ را به پیروزی کامل رساند.
منبع: https://cand.com.vn/Phong-su-tu-lieu/bai-1-chien-thang-duc-lap-trong-ky-uc-cua-mot-cuu-binh-i763694/
نظر (0)