Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

پدر با نامادری ازدواج کرد و دخترش را از خانه بیرون انداخت. ۶ سال بعد، دختر برگشت و وقتی حقیقت تکان‌دهنده را فهمید، پشیمان شد.

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội13/01/2025

پدر چینی قبل از رفتن دخترش به مدرسه به او گفت: «در آینده، تو زندگی خودت را خواهی داشت، پس هزینه‌های زندگی و شهریه‌ات را خودت تأمین کن. اگر نمی‌توانی پول دربیاوری، ترک تحصیل کن. من دیگر با تو کاری نخواهم داشت، بنابراین نیازی نیست به خانه زنگ بزنی.»


مقاله زیر توسط دختری به نام تیئو نین (۳۰ ساله) به اشتراک گذاشته شده و در پلتفرم توتیائو در حال انتشار است.

از وقتی که پدر زن جدیدی گرفت، رفتارش با دخترش تغییر کرد.

طبق گفته همه، وقتی ۲ ساله بودم، مادرم به دلیل یک بیماری سخت از دنیا رفت. از آن زمان، پدرم تنها شد. پدرم که هم پدر بود و هم مادر، سخت تلاش می‌کرد تا من را به تنهایی بزرگ کند. او مجبور بود برای کسب درآمد و فراهم کردن یک زندگی راحت برای من، کارهای زیادی انجام دهد.

برای ایجاد بهترین شرایط زندگی برای من، در یک مقطع، پدرم همزمان دو شغل داشت. سخت کار می‌کرد، وقتی به خانه می‌آمد، باید از پدربزرگ و مادربزرگم نیز مراقبت می‌کرد. یک بار، پدربزرگ و مادربزرگم پدرم را متقاعد کردند که دوباره ازدواج کند تا افراد بیشتری برای اداره خانواده وجود داشته باشند. اما پدرم مطلقاً موافق نبود.

تا اینکه در مدرسه راهنمایی بودم، پدرم ناگهان زنی به نام لی را به خانه آورد. او گفت که من باید این شخص را عمه صدا کنم و فعلاً با او زندگی خواهم کرد.

در آن زمان، من واقعاً از پدرم متنفر بودم. با تفکر کودکانه‌ام، فکر می‌کردم او به مادرم خیانت کرده است. به همین دلیل، من و عمه لی مثل دو غریبه بودیم. با اینکه آن زن همیشه با تمام وجودش مرا دوست داشت و به من اهمیت می‌داد.

از وقتی عمه لی با ما زندگی می‌کند، رفتار بابا با من کاملاً تغییر کرده است. کارهایی را که قبلاً برایم انجام می‌داد، حالا به خودم واگذار می‌کند. بعضی وقت‌ها عمه لی می‌خواهد کمک کند، اما بابا قبول نمی‌کند. او فکر می‌کند دیر یا زود باید یاد بگیرم از خودم مراقبت کنم.

از وقتی عمه لی آمد پیش ما زندگی کند، آن روزها اولین دفعاتی بود که مجبور شدم آشپزی یاد بگیرم، لباس‌هایم را بشویم، قبل از پیک‌نیک‌های کلاسی وسایلم را آماده کنم... بعد از آن، پدرم مجبورم کرد یک سری کارهای دیگر هم انجام بدهم تا حداقل بدانم چطور با آن موقعیت‌ها کنار بیایم. بچه که بودم، همیشه فکر می‌کردم پدرم دیگر دوستم ندارد، برای همین این کار را می‌کردم.

Bố cưới mẹ kế đuổi con gái ra khỏi nhà, 6 năm sau trở về, người con hối hận khi biết sự thật chấn động - Ảnh 1.

عکس تصویرسازی

آن موقع نمی‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد. اما از وقتی خاله لی آمد پیش من زندگی کند، بابا همیشه با من سختگیر بود. یک چیزی را مدام می‌گفت که هنوز یادم مانده. «دیر یا زود، تو را ترک می‌کنم. باید یاد بگیری مستقل باشی و از خودت مراقبت کنی.»

بعد از اینکه وارد دانشگاهی در پکن شدم، مثل پرنده‌ای بودم که از قفس آزاد شده باشد. وقتی وارد دانشگاه شدم، اولین باری بود که از خانه دور بودم. در حالی که همکلاسی‌هایم را خانواده‌هایشان به مدرسه می‌فرستادند، پدرم مطلقاً از این کار امتناع می‌کرد. احساس می‌کردم که او می‌خواهد هر چه زودتر مرا از خانه بیرون کند.

خیلی واضح به یاد دارم، روزی که برای تحصیل به شهر رفتم، پدرم به من گفت: «وقتی بالای ۱۸ سال شدی، بالغ شده‌ای و می‌توانی مستقل زندگی کنی. از حالا به بعد، دیگر مسئولیت یا تعهدی برای بزرگ کردن تو ندارم. این ۱۰،۰۰۰ یوان برای گذراندن مدتی در شهر بزرگ برایت کافی است. بعداً زندگی خودت را خواهی داشت، پس مراقب هزینه‌های زندگی و شهریه‌ات باش. اگر نمی‌توانی پول در بیاوری، ترک تحصیل کن. من هیچ کاری با تو نخواهم داشت، بنابراین نیازی به تماس با خانه نیست. من به تلفن جواب نخواهم داد.»

بعد از شنیدن این حرف‌ها، از شدت عصبانیت اشک در چشمانم جمع شد. قبولی در آزمون ورودی دانشگاه اتفاق خوشایندی است، اما شاید من نتوانم با این احساس زندگی کنم.

در دوران دانشگاه، همیشه سعی می‌کردم نمرات بالایی بگیرم تا بتوانم بورسیه تحصیلی بگیرم. علاوه بر این، شنبه‌ها و یکشنبه‌ها اغلب برای کار بیرون می‌رفتم تا پولی برای تأمین هزینه‌های زندگی‌ام به دست بیاورم.

با سخت‌کوشی در طول ۴ سال تحصیل در دانشگاه، به تدریج تجربه کسب کردم و دائماً خودم را بهبود بخشیدم. به لطف این، پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، به سرعت برای شغلی در یک شرکت بزرگ درخواست دادم و تنها پس از ۲ سال با حقوقی تا سقف ۳۰،۰۰۰ NDT در ماه، ارتقا یافتم.

Bố cưới mẹ kế đuổi con gái ra khỏi nhà, 6 năm sau trở về, người con hối hận khi biết sự thật chấn động - Ảnh 2.

عکس تصویرسازی

حقیقت شگفت‌انگیز پس از ۶ سال

در یک چشم به هم زدن، من از خانه دور شده‌ام و ۶ سال است که با پدرم صحبت نکرده‌ام. نمی‌دانم آیا او از اینکه می‌داند دخترش می‌تواند مستقل زندگی کند و مثل الان حقوق بالایی بگیرد، پشیمان است یا نه.

بدون اینکه زیاد فکر کنم، قصد داشتم در شصت و پنجمین سالگرد تولد پدرم به دیدنش برگردم. وقتی به سمت در ورودی خانه رانندگی می‌کردم، متوجه شدم که خانه قدیمی خانواده‌ام به شدت فرسوده شده است، انگار دیگر کسی اینجا زندگی نمی‌کند. با پرس و جو از همسایه‌ها فهمیدم که همه دیگر اینجا زندگی نمی‌کنند و به شهر بعدی نقل مکان کرده‌اند.

طبق دستور، رفتم تا عمه لی را پیدا کنم تا ببینم اوضاع زندگی‌اش چطور است. به محض اینکه او را دیدم، اولین چیزی که پرسیدم این بود که پدرم کجاست. عمه لی بدون اینکه طفره برود، به من گفت که پدرم فوت کرده است. وقتی این خبر را شنیدم، فکر کردم شوخی می‌کند.

سپس، عمه‌ام شروع کرد به تعریف کردن کل ماجرا. «شیائو نینگ، کارهایی که قبلاً انجام داده ممکن است باعث شود فکر منفی کنی. اما در واقع، او پدر خوبی است. او هرگز به ترک کردن تو فکر نکرده بود.»

پدرم جانم را نجات داد. برای جبران مهربانی‌اش، به او قول دادم که با هم کار می‌کنیم تا تو را «فریب» دهیم. دلیل سخت‌گیری او این بود که تو را مستقل تربیت کند. چون پدرت می‌دانست که به دلیل ابتلا به سرطان، زودتر از موعد از این دنیا خواهد رفت.

او می‌دانست که درمان بیماری‌اش پرهزینه است و قابل درمان نیست. اگر این موضوع را به من می‌گفت، ممکن بود ترک تحصیل کنم و برای کسب درآمد جهت درمان، سر کار بروم. برای اینکه این موضوع را از فرزندم پنهان کند، می‌خواست هر چه زودتر مرا از خانه بیرون کند.

وقتی داشت می‌مرد، می‌خواستم خبر را به دخترم بدهم، اما او اجازه نداد. چون دخترم تازه فارغ‌التحصیل شده بود و باید شغلی پیدا می‌کرد. او نگران بود که اگر مزاحم دخترش شود، تیئو نین فرصت‌های شغلی‌اش را از دست بدهد.

اگرچه، او در 6 سال گذشته با تو تماس نگرفت. اما وقتی حالش بهتر شد، هنوز با اتوبوس به مدرسه می‌رفت تا تو را از دور ببیند. بنابراین او همه چیز را در مورد وضعیت تو می‌دانست. بزرگترین آرزویش این بود که تو بتوانی از خودت حمایت کنی. حالا تو به این آرزو رسیده‌ای. با هر آنچه که داری، باید از او بسیار سپاسگزار باشی.» این را عمه لی گفت.

Bố cưới mẹ kế đuổi con gái ra khỏi nhà, 6 năm sau trở về, người con hối hận khi biết sự thật chấn động - Ảnh 3.

عکس تصویرسازی

نتوانستم احساساتم را کنترل کنم، بعد از شنیدن همه چیز با صدای بلند گریه کردم. تازه آن موقع بود که فهمیدم، پدرم برای آماده شدن برای رفتنش، مرا مجبور کرده بود انواع و اقسام کارها را انجام دهم تا یاد بگیرم مستقل زندگی کنم. همچنین کم کم حرف هایی را که پدرم همیشه به من یادآوری می کرد، فهمیدم: «دیر یا زود، من تو را ترک خواهم کرد. تو باید یاد بگیری مستقل باشی و از خودت مراقبت کنی.»



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/bo-cuoi-me-ke-duoi-con-gai-ra-khoi-nha-6-nam-sau-tro-ve-nguoi-con-hoi-han-khi-biet-su-that-chan-dong-172250112202803382.htm

برچسب: نامادری

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

برای تجربه گردشگری سبز در موئی نگوت و سونگ ترم، از یو مین ها دیدن کنید
تیم ویتنام پس از پیروزی مقابل نپال به رتبه فیفا ارتقا یافت، اندونزی در خطر است
۷۱ سال پس از آزادی، هانوی زیبایی میراث خود را در جریان مدرن حفظ کرده است
هفتاد و یکمین سالگرد روز آزادسازی پایتخت - تقویت روحیه برای هانوی جهت گام نهادن محکم به دوران جدید

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول