او از میان جاده بی نام گذشت
سنگریزههای غلتان آفتاب
آن سوی تپه
قدم به قدم دور شدن
نه نزدیک و نه دور
زمزمه ابرها که از کنارم میگذرند
نور شکافهای سنگها را پیدا میکند
بوی آن روز هنوز به مشام میرسد
بهت گفتم.
درباره برگ افتاده در جنگل
برگ سختی را جمع میکند
من و تو
دور خواهد بود
تا روز خسوف
دلم برای باران تنگ شده
در این فصل خنک شوید.
تصویر: توآن آن
منبع: https://thanhnien.vn/chiec-la-tho-cua-ngo-mau-tinh-185250823190951284.htm
نظر (0)