Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

زندگی مرموز، زندگی در «دو جهان» سرهنگ اطلاعات معروف تو کانگ

(دن تری) - در تابستان ۱۹۶۶، افسر اطلاعاتی تو کانگ به سایگون آمد، خود را به شکل یک معلم خصوصی درآورد و در رستوران ویکتوری قهوه نوشید. اما روز بعد، او به کو چی بازگشت، در حالی که در محاصره بمب‌ها و گلوله‌هایی بود که با صدای بلند منفجر می‌شدند، به درون یک تونل تنگ خزید.

Báo Dân tríBáo Dân trí24/04/2025



۱. وب‌پی

یادداشت سردبیر : ۵۰ سال پیش، مردم ویتنام با پیروزی بزرگ بهار ۱۹۷۵، صفحه‌ای باشکوه و درخشان از تاریخ خود را رقم زدند. این پیروزی، پیروزی میهن‌پرستی، اراده‌ی شکست‌ناپذیر، آرزوی استقلال و اتحاد ملی و کشوری متحد بود.

نیم قرن گذشته است، این کشور پیوسته با قدرت رشد کرده است، از خاکستر جنگ گرفته تا گام‌های بلندی در نقشه جهان برداشته است.

در فضای سراسر کشور که به پنجاهمین سالگرد روز اتحاد ملی چشم دوخته است، روزنامه دن تری با احترام مجموعه‌ای از مقالات را در مورد چهره‌های تاریخی که خون و اطلاعات خود را در جنگ بزرگ دفاع ملی فدا کردند، به خوانندگان ارائه می‌دهد تا نگاهی به دوران تاریخی قهرمانانه ملت داشته باشند و به سهم و فداکاری‌های بزرگ نسل‌های گذشته برای صلح ، اتحاد ملی، استقلال و آزادی ملت ادای احترام کنند.

۲. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ (نام واقعی نگوین ون تاو، متولد ۱۹۲۸، رئیس سابق گروه اطلاعات استراتژیک H.63) - چهره‌ای مشهور در جامعه اطلاعاتی ویتنام - سال‌ها زندگی در «دو دنیای متضاد» را تجربه کرد.

گاهی اوقات، او به مرکز شهر سایگون می‌رفت و در نقش یک معلم خصوصی و یک حسابدار ظاهر می‌شد. پس از پایان مأموریتش، به پایگاه خود در تونل‌های کو چی برمی‌گشت، شاخه‌های بامبو می‌خورد، برای حفظ سلامتی آب می‌نوشید و به همراه سربازان مسلح و پلیس راهنمایی و رانندگی از ایستگاه رادیویی محافظت می‌کرد و خطوط ارتباطی را تا روز اتحاد مجدد کشور باز نگه می‌داشت.

در یک خانه طبقه ۴ در منطقه بین تان (HCMC)، سرهنگ تو کانگ با صدای واضح، گاهی شوخ طبعانه و گاهی لرزان از احساسات، با خبرنگار دن تری صحبت کرد.

چشمان تار سرهنگ ۹۷ ساله برق می‌زد وقتی که ده سال سختی را که با رفقایش در کو چی تحمل کرده بود، به یاد می‌آورد. او داستان‌هایی از زندگی روزمره، زمان‌هایی که از مرگ گریخته بود و تلفاتی که سازمان H.63 متحمل شده بود تا در میدان نبرد شدید کو چی تا روز اتحاد مجدد کشور بماند، تعریف می‌کرد.

۳. وب‌پی

نویسنده پرسید: «آقا، چرا باید در کو چی بمانیم؟»

سرهنگ تو کانگ توضیح داد که کو چی موقعیت نظامی مطلوبی دارد که با بقای سایگون مرتبط است. زمین اینجا برای حفر تونل مناسب است و به بسیاری از مناطق مهم جنگی متصل است. دشمن می‌خواست انقلاب را به مرز بکشاند و سایگون را امن نگه دارد، در حالی که انقلاب مصمم بود برای پیروزی به سایگون نزدیک شود.

آقای تو کانگ از ماه مه ۱۹۶۲ در سرزمین کو چی مشغول به کار بوده است. در آن زمان، او توسط اداره اطلاعات منطقه‌ای به فرماندهی گروه اطلاعاتی H.63 (که در ابتدا A.18 نام داشت) منصوب شد، گروه اطلاعاتی که در خدمت فعالیت‌های جاسوس فام شوان آن - "برگ برنده" اطلاعات ویتنام در آن زمان - بود.

این گروه در سه صف آرایش یافته بود. علاوه بر هسته اصلی فام شوان آن، جاسوس تام تائو و مأموران مخفی که در سایگون فعالیت می‌کردند، گروهی نیز بودند که به طور قانونی با دشمن در روستاهای استراتژیک زندگی می‌کردند و گروهی از نیروهای مسلح در تونل‌های کو چی.

۴. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ گفت، پایگاه اطلاعاتی چشمگیر به نظر می‌رسید، اما در آن زمان هیچ دفتری وجود نداشت، فقط چند ده متر مساحت داشت و در یک مزرعه چمن خشک و سوخته با چند توده بامبوی پراکنده واقع شده بود. در زیر زمین چندین سنگر مخفی وجود داشت که هر سنگر شامل ۳ تا ۵ سرباز مسلح بود. برخی از سنگرها زیر توده‌های بامبو قرار داشتند، برخی درست در وسط زمین حفر شده بودند. اگر یک سنگر لو می‌رفت، برادران در سنگرهای دیگر می‌توانستند برای کمک به فرار یکدیگر، گلوله‌های پشتیبانی شلیک کنند.

مکان‌هایی مانند بن دوک، بن دین، نهوان دوک، فو هوا دونگ... همگی زمانی مقر واحد H.63 بودند. وظیفه اصلی این خوشه، سازماندهی یک خط ارتباطی روان، دریافت اطلاعات از جاسوسان در مرکز شهر و رساندن دستورالعمل‌ها از پست فرماندهی برای خدمت به انقلاب بود.

رئیس سابق گروه H.63 گفت: «به لطف تونل‌ها، ما توانستیم زنده بمانیم. تونل‌ها بدبخت‌ترین مکان‌ها بودند، بنابراین وقتی مردم می‌گفتند که 10 سال در تونل‌های کو چی مانده‌اند، به ما احترام زیادی می‌گذاشتند. ما مصمم بودیم که آنجا را ترک نکنیم و فداکاری‌ها و سختی‌ها را پذیرفتیم تا خطوط ارتباطی هرگز قطع نشود.»

۵. وب‌پی

به گفته سرهنگ تو کانگ، جنگ روزهای «زندگی با بمب و گلوله است، بسیار فلاکت‌بار، اما در نهایت به آن عادت می‌کنید، بنابراین هر روز صلح‌آمیز است، روز خوبی است.»

سرهنگ گفت وقتی برای اولین بار در سال ۱۹۶۲ به دهکده بن دین رسید، اغلب زیر سایبان درختان می‌نشست و با ملاقه آب رودخانه را برمی‌داشت و روی خودش می‌ریخت تا خنک شود. در آن زمان، درختان هنوز پر از میوه بودند و میگو و ماهی فراوان بودند. هر شب، او و هم‌تیمی‌هایش برای گرفتن مارماهی و ماهی بیرون می‌رفتند. او گفت: «غذاها در زیر زمین بودند، ما به بشقاب مارماهی سرخ‌شده با سس ماهی، سیر و فلفل چیلی نگاه می‌کردیم و خیلی خوشحال بودیم.»

از زمان ورود نیروهای آمریکایی به جنگ (۱۹۶۵)، زندگی این واحد دشوار شد. در طول روز، پیاده‌نظام، تانک‌ها و هلیکوپترهای دشمن به سرعت پیشروی می‌کردند. شب‌ها، دشمن طبق مختصات، بمب‌ها را پرتاب می‌کرد. برای حرکت از یک سنگر به سنگر دیگر، باید قوانین سقوط گلوله، تعداد دقایقی که طول می‌کشید تا دشمن اسلحه‌های خود را پر کند، و وقتی صدای انفجار را می‌شنیدند، باید از جا می‌پریدند و سریع به سمت ورودی سنگر می‌دویدند.

۶. وب‌پی

در طول روزهای بمباران شدید دشمن، واحد مستقر در تونل‌ها، برنج خود را از دست داد و برای حفظ جان خود، جوانه‌های بامبوی آب‌پز و آب می‌نوشید. شب‌ها، سربازان راهنمایی و رانندگی به روستاهای استراتژیک نفوذ می‌کردند، آذوقه دریافت می‌کردند، باتری‌هایی برای حفظ سیگنال فرستنده-گیرنده می‌خریدند و خطوط ارتباطی را حفظ می‌کردند. سرهنگ زندگی را «هیچ فرقی با زندگی پرندگان شب‌زی» توصیف می‌کرد.

سرهنگ گفت: «هر بار که رفقایم را برای کار در یک دهکده استراتژیک می‌فرستادم، ترتیب می‌دادم که ۱-۲ سرباز هم برای همراهی با آنها در آنجا بمانند. گاهی اوقات خودم به تنهایی از پایگاه محافظت می‌کردم، جرات نمی‌کردم راحت بخوابم، گوش‌هایم تیز می‌شد تا صدای هواپیماها و قایق‌های گشتی دشمن را بشنوم. شب‌ها، به دریچه می‌رفتم تا منتظر بازگشت رفقایم باشم. با شنیدن صدای قدم‌ها و دیدن رفقایم که سالم برمی‌گشتند، نفس راحتی می‌کشیدم.»

در طول فصل بارندگی، آب باران از ریشه‌های بامبو به داخل سنگر سرازیر می‌شود و لایه‌ای از گل ایجاد می‌کند. سربازان برای خوابیدن، ملحفه‌های پلاستیکی پهن می‌کنند و به فرمانده می‌گویند: «تشک گلی راحت است اما خیلی سرد است، برادر تو.»

او به یاد می‌آورد: «آنها مردان جوانی بودند که به راحتی می‌توانستند غذا بخورند و بخوابند، اما من اغلب مجبور بودم قبل از خواب غلت بزنم و غلت بزنم. یک بار، سائو آن، یکی از اعضای دسته من، برای حمل برنج به یک دهکده استراتژیک رفت و یک خوکدانی سیمانی با سیستم گرمایش برقی دید. وقتی برگشت، به شوخی گفت جایی که ما در آن می‌خوابیدیم از خوکدانی یک خانواده ثروتمند هم بدتر بود.»

۷. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ به دلیل ماهیت کارش، اغلب مجبور بود بین دو منطقه زندگی کند: سایگون و کو چی. هر بار که وارد شهر می‌شد، خود را به شکل یک شهروند عادی درمی‌آورد، از کارت شناسایی جعلی استفاده می‌کرد، سوار کامیون، اتوبوس یا موتورسیکلت شخصی خود می‌شد. سرهنگ گفت که اگر قبول کند به عنوان مأمور اطلاعاتی کار کند، باید ریسک را بپذیرد زیرا اگر ارتباطش را از دست بدهد، اطلاعات و اسنادی که در اختیار جاسوس است به موقع به مافوق‌هایش منتقل نمی‌شود و او نمی‌تواند قطعنامه‌ها و دستورالعمل‌های سازمان را به کادرها ابلاغ کند.

آقای تو کانگ تنها زمانی که زندگی عادی خود را در شهر گذراند، متوجه شد که زندگی در منطقه جنگی کو چی چقدر سخت است. مواقعی بود که شب قبل از اینکه مانند یک فرد عادی رفتار کند، در رستوران ویکتوری صبحانه بخورد و قهوه بنوشد، شب بعد در یک تونل تنگ و دودآلود، در محاصره بمب و گلوله بود.

پشه‌های زیادی در زیرزمین بودند، بنابراین از اوایل عصر، سرهنگ تو کانگ و افرادش برای فراری دادن آنها سیگار می‌کشیدند. اشک و آب بینی از صورتشان جاری بود، اما دندان‌هایشان را به هم می‌فشردند و تحمل می‌کردند تا اینکه بگذارند پشه‌ها آنها را نیش بزنند و بیدار بمانند.

نویسنده پرسید: «در آن زمان، سربازها چه فکری می‌کردند، قربان؟» سرهنگ تو کانگ خندید و گفت: «وقتی به رنج کشیدن عادت کرده باشی، آن را رنج نمی‌بینی.» در تاریکی شب در سنگر، ​​فرمانده گروه اطلاعاتی به چیزی جز آموزه‌های عمو هو فکر نمی‌کرد: «ما ترجیح می‌دهیم همه چیز را فدا کنیم تا اینکه کشورمان را از دست بدهیم، تا اینکه برده شویم.»


۸. وب‌پی

در طول ده سال اقامت در تونل، رهبر گروه تو کانگ و رفقای اطلاعاتی‌اش لحظات زیادی از رویارویی با مرگ و زندگی را تجربه کردند.

آقای تو کانگ در حالی که دستش را روی کاغذ حرکت می‌داد و نبردی با دشمن در تونل را توصیف می‌کرد، گفت: «واحد من یک بار به شاهکار کشتن سه «موش» آمریکایی دست یافت.»

۹. وب‌پی

آن زمان در سال ۱۹۶۶ بود، تو کانگ تازه از مأموریتی به دهکده استراتژیک فو هوا دونگ بازگشته بود. سربازان لشکر ۲۵ آمریکا پیاده شدند و گروه‌هایی از تانک‌ها را به دنبال تونل کشیدند، زیرا سیگنال زیرزمینی خوشه H.63 را پیدا کرده بودند. در آن زمان، بیش از ۳۰ نفر، از جمله سربازان خوشه و برخی از افسران اداره اطلاعات نظامی منطقه سایگون - گیا دین، در تونل بودند.

وقتی ورودی تونل کشف شد، دشمن سه سرباز متخصص در جنگیدن در تونل‌ها با چریک‌ها را به داخل تونل فرستاد. درست در محل درب تونل، آنها تمام تلاش خود را کردند تا درب را باز کنند. پس از چند دقیقه مبارزه، دائو (یک سرباز مسلح) تصمیم گرفت ضامن را بکشد و دو نارنجک پرتاب کند. صدای انفجار بلند شد و سپس تونل در سکوت وهم‌آوری فرو رفت.

آقای تو کانگ گفت که در آن نبرد، این واحد چراغ قوه‌ها و تپانچه‌هایی را که سه سرباز در تونل خونین جا گذاشته بودند، جمع‌آوری کرد.

یک بار دیگر، تو کانگ و برادرانش به دلیل کمبود اکسیژن در زیر زمین تقریباً خفه شدند. این در اوایل سال ۱۹۶۷ بود، زمانی که وسایل نقلیه سنگین مهندسی دشمن در بخش تونل در فو هوا دونگ به این سو و آن سو می‌دویدند و بخشی از تونل را که واحد در آن پناه گرفته بود، فرو ریختند.

تاریکی همه جا را فرا گرفت، سربازان مثل مجسمه نشسته بودند. با گذشت ساعت‌ها، نفس‌هایشان سنگین‌تر شد و سعی می‌کردند به دریچه هوا نزدیک‌تر شوند. در حالی که اندک هوایی را که می‌توانستند به درون بکشند، به فرمانده خود نگاه کردند و منتظر دستور ماندند.

آقای تو کانگ به یاد می‌آورد: «در آن زمان، هیچ رویای بلندی در مورد آسمان بادی نداشتم، فقط می‌خواستم دریچه‌ای به اندازه یک تخم‌مرغ کافی باشد.»

برخی از مردم نتوانستند تحمل کنند و چندین بار خواستند برای جنگیدن به پناهگاه بروند و ترجیح دادند روی زمین بمیرند. با این حال، آقای تو کانگ آنها را متوقف کرد، نه به این دلیل که جرات رویارویی با دشمن را نداشتند، بلکه به این دلیل که سعی کردند برای محافظت از راز گروه اطلاعاتی، مقاومت کنند.

آقای تو کانگ در لحظه‌ای از اضطراب به همه گفت: «من اهل با ریا - وونگ تائو هستم، مردن اینجا اشکالی ندارد. اما اگر شما برای جنگیدن با دشمن بیرون بیایید و بمیرید و آنها اجساد شما را برای نمایش به روستا بکشند، والدین، همسر و فرزندانتان چگونه می‌توانند تحمل کنند؟»

در شرایط ناامیدکننده، یادآوری خانواده‌هایشان به سربازان انگیزه بیشتری می‌داد تا بی‌سروصدا تحمل کنند و مدتی در پناهگاه بمانند، منتظر بمانند تا دشمن از تونل عقب‌نشینی کند، سپس دریچه را باز کنند و برای یافتن حیات به سطح آب بیایند.

۱۰. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ با یادآوری موقعیتی پرتنش که در بن کت رخ داده بود، دستش را روی پیشانی‌اش گذاشت و گفت: «یک بار دیگر، حدود سال‌های ۱۹۶۹ یا ۱۹۷۰، دشمن مرا تعقیب کرد و تقریباً اسیر من شد.»

آن روز، وقتی به پایگاه برگشت، متوجه شد که مخفیگاهش لو رفته است. چهار تانک دشمن فرود آمدند و برادرانش برای فرار به جهات مختلف دویدند. آقای تو کانگ در حالی که از گلوله‌ها جاخالی می‌داد، می‌دوید. آنها گلوله‌های واقعی شلیک نکردند، بلکه گلوله‌های میخکوب شلیک کردند، با این هدف که او را زنده دستگیر کنند.

آقای تو کانگ تعریف کرد: «سرباز دائو جلوتر از من دوید، نه به شیوه صحیح نظامی، به او گفتم با کمر خمیده بدود. ما مسافت زیادی را با سرعت دویدیم. خوشبختانه، یک سرباز دریچه را بالا کشید و با دست به من اشاره کرد که بروم. درست زمانی که به تونل رسیدیم، یک هلیکوپتر از بالای سرمان گذشت. فریاد زدم: خدای من، من زنده‌ام!»

۱۱. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ هنوز تصویر یک راسو را که در سرزمین سوخته به دنبال غذا می‌گشت، به یاد دارد. روزی در سال ۱۹۶۹، او در پایگاه بود، در حالی که برادرانش در آن تای در ماموریت بودند. تو کانگ با دیدن راسو که در این سرزمین به دنبال غذا می‌گشت، دلش به حالش سوخت، زیرا در این سرزمین چیزی برای خوردن باقی نمانده بود. راسو سرش را بالا آورد تا به او نگاه کند، چشمانش کاملاً باز بود، شاید انتظار نداشت که هنوز افرادی در این مکان باشند.

مواد شیمیایی و بمب‌های بنزینی همه چیز را سوزاندند و تنها چند ردیف بامبو باقی گذاشتند. اما به طرز عجیبی، هر بار که بمب‌ها انداخته می‌شدند، زمین خرد می‌شد، برگ‌های بامبو می‌افتادند، اما چند روز بعد، لایه‌ای از برگ‌های سبز جدید دوباره آن را می‌پوشاند. درختان بامبو سرزندگی معجزه‌آسایی دارند، مانند شبه‌نظامیان کو چی - مردمی که برای زندگی و جنگیدن به آن ردیف‌های بامبو متکی بودند.

۱۲. وب‌پی

سرهنگ تو کانگ گفت که گروه H.63 او به لطف سه عامل توانست به مدت 10 سال در کو چی زنده بماند. اول، سربازان شجاعی که ترجیح می‌دادند بمیرند تا اینکه در صورت دستگیری اعتراف کنند. دوم، عشق مردم که دارو، برنج و نمک تهیه می‌کردند. سوم، تونل‌های مستحکم که در برابر هزاران حمله مقاومت کردند.

آقای تو کانگ، وقتی صحبت از فقدان شد، با چشمانی سرخ به دوردست‌ها نگاه کرد. او برای سربازان ساده و فقیری که سال‌ها در زندگی و مرگ او را همراهی کرده بودند، متاسف شد. به عنوان یک فرمانده، وقتی مرگ رفقایش را دید، وقتی با دستان خود برادرانی را که ماهی و مارماهی گرفته بودند، برنج برای کمک به مردم درو کرده بودند، با جاروها جنگیده بودند و با او زیر مه علف‌کش‌ها دویده بودند و از جاده‌های پر از بشکه‌های مواد شیمیایی عبور کرده بودند، دفن کرد، درد کشید...

دردی که عمیقاً در قلب او حک شده بود، زمانی بود که واحد دو کادر کلیدی خوشه را از دست داد: نام های و سائو آن. این حادثه در ژوئن ۱۹۶۸ اتفاق افتاد، شبی که سائو آن، نام های و دو چریک محلی برای بازیابی اسناد وارد دهکده استراتژیک شدند، در کمین افتادند و به یک مین کلیمور برخورد کردند.

آقای تو کانگ تعریف کرد: «ساو آن به شدت مجروح شده بود، ساق پایش خرد شده بود. ما از مردم یک قایق قرض گرفتیم تا یک ایستگاه پزشکی نظامی پیدا کنیم. وقتی به بن کت رسیدیم، دست و پای آن می‌لرزید و در حال مرگ بود. آن دستم را گرفت و گفت: «برادر تو، وقتی بعداً مادرم را دیدی، به او نگو که من مرده‌ام. با شنیدن خبر مرگم، غمگین و دلخور خواهد شد. به او بگو که من برای چند روزی به ایستگاه پزشکی نظامی می‌روم.» با گفتن این حرف، سر آن به یک طرف کج شد و دستم را رها کرد.»

هنگام خداحافظی با دو هم تیمی‌اش، نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد...

سائو آن در سن ۲۱ سالگی با آرمان دفع مهاجمان آنجا را ترک کرد، اما قلبش سرشار از عشق بی‌کرانبه خانواده‌اش بود . آقای تو کانگ اضافه کرد که بعدها با مادر سائو آن که در نزدیکی تونل‌های بن دین زندگی می‌کرد، آشنا شد. مادر پیر در آن زمان از شدت گریه برای پسرش نابینا شده بود.

بار دیگر، این واحد یکی از رفقایش به نام خوئونگ را از دست داد. شب قبل از مرگش، خوئونگ به یک دهکده استراتژیک رفت و همسرش به او یک شال شطرنجی هدیه داد. روز بعد، او بر اثر انفجار بمب تکه تکه شد. دهانه بمب خالی بود، فقط تکه‌هایی از قنداق تفنگ AK و چند تکه از شال شطرنجی باقی مانده بود.

این سرهنگ ۹۷ ساله گفت که ورود به سرویس اطلاعاتی به این معنی بود که سربازان داوطلبانه چهار کلمه "به خوبی مرده" را حک کردند. در طول سال‌های سخت، خط ارتباطی ارزشمند H.63 فاش نشد، زیرا سربازان هنگام نزدیک شدن به مرگ، هرگز به پایگاه خیانت نکردند.

او با تعریف داستان فرمانده دسته، تو لام - که در مارس ۱۹۶۸ در حین انجام وظیفه در هوک مون توسط دشمن اسیر شد - گفت: «وقتی آرمانی را انتخاب کردید، باید متعهد شوید و فداکاری را بپذیرید. موفقیت کامل H.63 در این است که هیچ کس تحت هیچ شرایطی خیانت نمی‌کند.»

آن روز، افسر راهنمایی و رانندگی، تام کین، به سرعت برگشت تا به آقای تو کانگ اطلاع دهد که تو لام دستگیر شده و باید فوراً حرکت کند زیرا اصول اطلاعاتی اجازه ماندن به او را نمی‌داد. آقای تو کانگ گفت: «به خانم تام کین گفتم که برود و از خط محافظت کند و من ماندم و شرط بستم که تو لام به من خیانت نکند. اگر تو لام دشمن را به اینجا هدایت کند، من دو نارنجک با خودم حمل می‌کنم. یکی مرا درجا می‌کشد، دیگری چند دشمن دیگر را.»

منتظر روز بعد ماندم، روز بعد، آن وضعیت بد اتفاق نیفتاد. رفقای تو کانگ کلمه‌ای نگفتند، به فو کوک تبعید شدند، بازجویی‌های وحشیانه‌ای را تحمل کردند و سوابق آنها به عنوان «اسیران جنگی کمونیست سرسخت» ثبت شد.

چند سال بعد، تو لام هنگام تلاش برای فرار از زندان توسط یک هلیکوپتر دشمن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. بعدها، وقتی فرصتی برای بازدید از فو کوک پیدا کرد، آقای تو کانگ بی‌صدا عود روشن کرد تا به رفیقش بفهماند که قرار است بمیرد و آماده است تا برای انجام مأموریتش آن را بپذیرد.

۱۳. وب‌پی

در بحبوحه روزهای تاریخی آوریل، سرهنگ تو کانگ با یادآوری مرگ سربازانی که جان خود را فدا کردند و در سکوت به انقلاب کمک کردند، بغض گلویش را گرفت. او زنده ماند، گروهان H.63 به دستاوردهای بسیاری دست یافت و به لطف وفاداری بی حد و حصر کادرهای شجاعی مانند تو لام، عنوان واحد قهرمان نیروهای مسلح خلق به او اعطا شد.

کل گروه ۴۵ سرباز داشت، در طول عملیات ۲۷ نفر قربانی شدند، ۱۳ نفر زخمی شدند، حتی آقای تو کانگ یک سرباز معلول درجه دو بود. میزان تلفات بالا بود، اما در عوض، جاسوسان اصلی مانند فام شوان آن و خط ارتباطی تا روز اتحاد مجدد کشور در امان بودند.

سرهنگ تو کانگ در پایان خاطرات غم‌انگیز، پایان نمایش تونل‌ها را که هو مین دائو، فرمانده دسته از هنگ ۶۳، در جشن بهار ۱۹۷۱ اجرا کرد، اینگونه تعریف کرد:

«ارتش آمریکا با بمب‌افکن‌های B52، B57، کشتی‌ها، بمب‌ها، مواد شیمیایی سمی، گاز اشک‌آور، گیاهان و درختان خشکیده، سنگ‌ها و خاک لخت به ما حمله کرد، اما مردم بی‌حرکت ماندند... آه، تونل‌های میهن ما چقدر ارزشمند، چقدر دوست‌داشتنی، چقدر شایسته ثبت در تاریخ هستند.»

۱۴. وب‌پی

محتوا: بیچ فونگ

عکس: ترین نگوین

طراحی: دوک بین

Dantri.com.vn

منبع: https://dantri.com.vn/doi-song/cuoc-doi-bi-an-song-hai-the-gioi-cua-dai-ta-tinh-bao-lung-danh-tu-cang-20250422190151106.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید
تپه‌ای از گل‌های بنفش سیم در آسمان سون لا وجود دارد

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;