Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

مسابقه معلم محبوب: سفر تقوای فرزندی

Người Lao ĐộngNgười Lao Động31/10/2024

(NLDO) - معلمانی هستند که با گچ روی تخته سیاه ظاهر نمی‌شوند، با صدای زنگ مدرسه تدریس نمی‌کنند، اما درس‌های ارزشمند زیادی به ما آموخته‌اند.


به نظر می‌رسد شانس خوب در زندگی همیشه زمانی از راه می‌رسد که انتظارش را نداریم... درست مثل زمانی که نه سال پیش، در یک بعدازظهر ماه اوت، آقای نگوین تان مین (سردبیر سابق روزنامه کارآفرین سایگون، رئیس سابق صندوق حمایت از استعدادهای لونگ ون کان، رئیس سابق باشگاه کارآفرینان سایگون) را ملاقات کردم.

معلم سر کلاس نمی‌ایستد

در میان شلوغی و هیاهوی زندگی روزمره، در میان ناآشنایی شهر، او باوقار و در عین حال ساده به نظر می‌رسید. آن سال، من تازه وارد دانشگاه شده بودم.

من زمانی به اینجا آمدم که رویای کوچکم هنوز روی شانه‌های پدر و مادرم سنگینی می‌کرد. در آن زمان، درس خواندن برای من به معنای داشتن امید بود - و اگر مردم مجبور بودند بدون هیچ رویایی زندگی کنند، ترسناک بود. رویای به ظاهر عجیب و غریب من برای رفتن به دانشگاه تقریباً در نیمه راه متوقف می‌شد اگر معلمم و صندوق حمایت از استعدادهای Luong Van Can نبودند. من از طریق یکی از دوستانم با این صندوق آشنا شدم و سالی که درخواست دادم (۲۰۱۵) اولین دوره فعالیت این صندوق نیز بود.

یک دانشجوی سال اول که تازه به شهر هوشی مین رسیده بود و هنوز با هانگ زان یا تقاطع چونگ چو آشنا نبود، سعی کرد با این فکر که « وقتی ناامید است، می‌توان هر کاری را امتحان کرد » درخواست بورسیه‌اش را بررسی کند.

بعدازظهرهایی را به یاد دارم که شهر باران شدیدی می‌بارید، جاده‌ها لخت و پوشیده از آب بودند، ساعت‌ها در کافی‌نت نزدیک مدرسه پاهایم را جمع می‌کردم تا فقط چند فرم درخواست تایپ کنم و از ریزنمرات، گواهینامه‌ها کپی بگیرم... مراحل درخواست، و سپس مصاحبه‌های دشوار باعث می‌شد بارها بخواهم تسلیم شوم. اما شاید اشتیاق به رفتن به مدرسه بیش از حد زیاد بود، و بر حقارت ذاتی و ترس دختری که برای اولین بار از خانه دور شده بود، بیش از ۷۰۰ کیلومتر، غلبه می‌کردم.

حالا که به گذشته فکر می‌کنم، آن روزها احتمالاً خاطراتی خواهند بود که تا آخر عمر نمی‌توانم فراموششان کنم.

اولین بار او را در مصاحبه‌ی صندوق، بعدازظهر یکی از روزهای آگوست ۲۰۱۵ دیدم: او کت و شلوار مشکی پوشیده بود و من یک پیراهن سفید دبیرستانی کهنه. لحن «بله» و «نه» گفتن‌های عجیب و غریبش و لبخند «نه» وقتی نمی‌دانست چگونه جواب بدهد، مرا عصبی می‌کرد. هرگز جرأت نمی‌کردم فکر کنم کسی که همیشه سخت‌ترین سوالات را می‌پرسید، مثل او، بالاخره تصمیم بگیرد مرا انتخاب کند، در کمال تعجب و سردرگمی.

روز مراسم اهدای بورسیه تحصیلی روز زیبایی بود، اما به دلایلی بغضم ترکید و زدم زیر گریه. در حالی که داشتم درباره برنامه‌های آینده‌ام سخنرانی می‌کردم، برگشتم، انگار دنبال دلگرمی می‌گشتم: معلم پشت سرم ایستاده بود و با هیجان و سکوت به من نگاه می‌کرد.

دیدم چشمانش کمی خیس است. احتمالاً آن اولین باری بود که فهمیدم: او آنقدر که نشان می‌داد سرد نیست.

معلم من و صندوق حمایت از استعدادهای Luong Van Can در طول مسیر دشوار دانشگاهم مرا همراهی کرده‌اند. از حمایت برای شهریه، هزینه‌های زندگی، لوازم تحصیلی گرفته تا برنامه مربیگری شغلی یا پروژه‌های اجتماعی... همه رنگ‌های بی‌شماری به زندگی من اضافه کرده‌اند: رنگ امید. من به تدریج یاد گرفتم که چگونه بدون انتظار برای "ثروتمند شدن" خودم، به اشتراک بگذارم، به تدریج یاد گرفتم که چگونه خودم را دوست داشته باشم و فهمیدم که هر کسی ارزش‌هایی برای توسعه و مشارکت دارد.

در جلسات منظم، او اغلب از من در مورد برنامه‌های آینده‌ام، مشکلاتی که با آنها روبرو بودم، چگونگی حل آنها می‌پرسید و به خصوص، فراموش نمی‌کرد که دانش و مهارت‌هایی را که در مدرسه آموخته بودم، آزمایش کند.

او اغلب می‌گفت که برای موفقیت، باید صادق و دلسوز بود. صداقت و تقوای فرزندی نه تنها به زندگی روزمره محدود می‌شود، بلکه باید در کار نیز به کار گرفته شود. این شعار صندوق نیز هست که بر اساس افکار و فلسفه تجاری آقای لونگ ون کان بنا شده است.

آن دو نکته‌ای که معلمم به من گفت، به من کمک کرد تا در دوراهی‌ها و وسوسه‌های بی‌شمار زندگی، قلبم را به سوی نور هدایت کنم. حالا که پس از شکست‌های فراوان بزرگ شده‌ام، برای من موفقیت این نیست که حسابم صفرهای بیشتری داشته باشد یا اینکه مورد احترام همه باشم. موفقیت صرفاً تبدیل شدن به یک فرد خوب و مهربان است، دانش‌آموزی که همانطور که معلمم آموخته بود، فضایل صداقت و تقوای فرزندی را حفظ می‌کند.

Cuộc thi Người thầy kính yêu: Hành trình hiếu nghĩa - Ảnh 1.

آقای مین (ایستاده در وسط) و هیئت اجرایی صندوق لونگ ون کن در سال ۲۰۱۵

فرقی نمی‌کند در چه موقعیتی باشد، برای من، او همیشه یک راهنما، یک جهت‌دهنده و یک بال‌دهنده به رویاها است. او نه تنها برای من، بلکه برای بسیاری از دانش‌آموزان دیگر در سراسر کشور، پس از عضویت در صندوق، نور آورده و شعله امید را برافروخته است. او یک بار گفت که این یک صندوق خیریه نیست، بلکه صندوقی برای حمایت از استعدادهاست. "بنابراین، همه شما افراد فوق‌العاده‌ای هستید و شایسته چیزهای خوب زیادی هستید. بنابراین، فکر نکنید که مدیون هستید یا از شما لطفی دریافت می‌شود. چیزی که باید به آن اهمیت دهید این است که سعی کنید بهتر درس بخوانید، هر روز موفق‌تر باشید، شایسته کلمه استعداد باشید."

Cuộc thi Người thầy kính yêu: Hành trình hiếu nghĩa - Ảnh 2.

عکس‌هایی از مراسم اهدای بورسیه تحصیلی لونگ ون کان ۲۰۱۵

معلم..!

احتمالاً این عبارتی است که بیشتر مواقع وقتی به معلمم نیاز دارم تا آرامم کند، وقتی درد در گلویم گیر کرده و فقط می‌توانم چند هجای ساده و تلخ را ادا کنم، از آن استفاده می‌کنم.

در سال سوم، به دلیل مشکلات خانوادگی قصد داشتم تحصیلاتم را به تعویق بیندازم. معلم به دیدنم آمد، در مورد مسیر آینده‌ام پرسید، سپس لحظه‌ای سکوت کرد. اشک‌های غم همچنان جاری بودند، هرچند که نمی‌خواستم. معلم یک دستمال کاغذی و چند شکلات که در طول سفر کاری‌اش به خارج از کشور خریده بود به من داد و به آرامی گفت: «من باعث گریه تو شدم.» ناگهان، احساس محبت عجیبی به او دست داد.

درست بعد از فارغ‌التحصیلی، پدرم ناگهان در دریا، در طول یک سفر دریایی طولانی، درگذشت. سایگون در چشمانم مه گرفته بود، سپس کم‌کم از اشک تار شد. آخر شب بود، نه ماشینی بود، نه وسیله نقلیه‌ای، روی سکوی قطار نشسته بودم، هق‌هق می‌کردم و معلمم را صدا می‌زدم، فقط فرصت کردم دو بار بگویم «معلم!» قبل از اینکه بزنم زیر گریه.

معلم آرام به هق هق گریه‌هایم گوش داد. بدون اینکه حرف زیادی بزند، با صدای گرمش به راهی برای کمک به حل مشکلم فکر می‌کرد: رزرو بلیط. او به من فهماند که مهم نیست در چه شرایطی هستم، باید سلامت عقلم را حفظ کنم.

معلم گفت: «آروم باش...» به طرز معجزه‌آسایی، ناگهان احساس کردم قدرت بیشتری دارم. خوشبختانه، هنوز معلم را داشتم.

عجیب است که با اینکه هیچ وقت در محیط رسمی تدریس نکرده، همه دانش آموزان صندوق با محبت او را «معلم» صدا می زنند.

او به من بال‌هایی داد تا در تمام طول دانشگاه پرواز کنم. بعد از فارغ‌التحصیلی، ایمان مرا دوباره زنده کرد تا پس از شکست‌های فراوان تسلیم نشوم. نه تنها من، بلکه بسیاری از دانشجویان دیگر در صندوق که فرصت همکاری با او را داشتند نیز همینطور بودند.

تا الان، او هنوز به اندازه روز اولی که همدیگر را دیدیم جدی است. به ندرت می‌بینم که شوخی کند، اما تصویرش در ذهنم هیچ‌وقت ناآشنا نشده است. شاید به همین دلیل است که هر وقت به چیزی دست پیدا می‌کنم، همیشه می‌خواهم او را به رخ بکشم، گاهی مقاله‌ای است که تازه منتشر شده، گاهی جایزه‌ای است که تازه دریافت کرده‌ام... روزهایی هست که او پیام می‌دهد " یک عکس واضح بگیر تا بخوانم "، گاهی ساده اما پر از احساس است " من به تو افتخار می‌کنم ". هر بار که اینطور می‌شود، گوشه چشمانم می‌خارد...

مهم نیست چند سال گذشته باشد، بعضی آدم‌ها از کنارم رفته‌اند، بعضی‌هایی که حتی در شلوغی و هیاهوی امرار معاش هم یادم نمی‌آید، اما تصویر معلمم هنوز در ذهنم حک شده، مثل یادگاری از دوران مدرسه‌ام که دارم، چیزی که همیشه تا ابد گرامی‌اش خواهم داشت.

متشکرم، معلم عزیزم!



منبع: https://nld.com.vn/cuoc-thi-nguoi-thay-kinh-yeu-hanh-trinh-hieu-nghia-196241031123832138.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

شهر ساحلی ویتنام در سال ۲۰۲۶ به برترین مقاصد گردشگری جهان تبدیل می‌شود

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول