Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

پسر ویت مین درباره پدرش، رئیس جمهور سابق جمهوری ویتنام، می‌گوید.

آقای تران ون دوی، یک سرباز جنوبی که در دین بین فو جنگیده بود، خاطراتی از پدرش، رئیس جمهور جمهوری ویتنام، تران ون هونگ، تعریف می‌کند.

Báo Tuổi TrẻBáo Tuổi Trẻ20/04/2025

ویت مین - عکس ۱.

آقای تران ون دوی پس از بازنشستگی - عکس: GĐCC

اولین باری که بعد از ۳۰ سال همدیگر را دیدیم، من و پدرم خیلی احساساتی شده بودیم اما هیچ‌کس گریه نکرد، چون انگار تمام اشک‌ها در قلب‌هایمان جاری شده بود.

«...پس از ترک خانواده‌ام برای رفتن به شمال در سال ۱۹۴۶، تا روز صلح پس از نزدیک به ۳۰ سال نتوانستم دوباره پدرم را ببینم و فرصت نداشتم مادرم را برای آخرین بار ببینم.» - آقای تران ون دوی، سرباز جنوبی که در دین بین فو جنگیده بود، خاطرات خود را از پدرش، رئیس جمهور جمهوری ویتنام، تران ون هوئونگ، بازگو کرد.

«رفتن با دستان خالی. بازگشت به سرزمینی از کوه‌ها و رودخانه‌ها...». اینها ابیاتی است که آقای تران ون دوی در خاطراتش نوشته است.

پدر، پسر و دو مسیر متضاد

آقای دوی در روزهای سلامتی‌اش در خانه کوچک کوچه‌ای در خیابان کونگ هوا، شهر هوشی مین، خاطرات زیادی از دیدار پدر و پسر را با من در میان گذاشت، هیچ‌کس گریه نکرد. با این حال، بعداً، وقتی مجبور شد به هانوی برگردد، پدر نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد.

آقای تران ون هونگ به گریه افتاد. در این زمان، رئیس جمهور سابق دولت قدیمی سایگون، پیر و بیمار شده بود و تقریباً ۸۰ سال داشت. او می‌ترسید که دیگر نتواند پسرش را ببیند. آخرین باری که آنها از هم جدا شدند، پدر و پسر تقریباً ۳۰ سال، از زمانی که کشور هنوز در شعله‌های جنگ بود تا روز صلح، کاملاً از هم جدا شده بودند.

با نگاهی به تاریخ، تقریباً 30 سال پیش، در 30 آوریل 1975، آقای دوی از پدر و مادرش خداحافظی کرد تا برای تحصیل در آکادمی نظامی وزارت دفاع ملی ، در محوطه ویتنام از اکتبر 1946، به کره شمالی برود.

دو ماه بعد، نبرد دفاع از هانوی در زمستان ۱۹۴۶ آغاز شد، او یکی از سربازان جنوبی بود که در کنار رفقای شمالی خود برای مقابله با ارتش فرانسه ایستاد.

اولین باری که یک مرد جوان اهل جنوب در هانوی به استقبال بهار رفت، صحنه‌ی نبردی آتشین بود. او به عنوان مسلسل‌چی از منطقه‌ی مدرسه‌ی ویتنامی‌ها و بازار هوم، خیابان هوئه، خیابان هام لانگ محافظت می‌کرد...

آقای دوی پس از عقب‌نشینی موقت به منطقه جنگی، برای تحصیل به مدرسه نظامی تران کوک توان فرستاده شد و سپس به کلاس اول مهندسی منتقل شد.

در پایان سال ۱۹۴۹، او به حزب پذیرفته شد. پس از تجربه ماموریت‌های مختلف، در سال ۱۹۵۴، این جوان اهل جنوب به عنوان کاپیتان گروهان مهندسی C.57-D.206 از لشکر ۳۵۱ توپخانه در نبرد دین بین فو شرکت کرد. ارتش فرانسه شکست خورد و از ویتنام عقب‌نشینی کرد. او کاپیتان و فرمانده گردان گروهان مهندسی D.206 بود...

این سرباز مو نقره‌ای گفت که ۲۱ سال در ارتش بوده و در سال ۱۹۶۶ پس از سه سال تحصیل در دانشگاه علوم و فناوری هانوی به کمیته مرکزی صنعتی منتقل شده است.

در همین حال در جنوب، پدرش، تران ون هونگ، معلم ادبیات و منطق، زادگاهش در وین لونگ را به مقصد سایگون ترک کرد تا داروخانه‌ای افتتاح کند و سپس یک حزب سیاسی تشکیل دهد. پس از توافق ژنو در سال ۱۹۵۴، او شهردار سایگون شد اما به دلیل اختلاف نظر با آقای نگو دین دیم استعفا داد.

در سال ۱۹۶۰، سرهنگ نگوین چان تی کودتایی را ترتیب داد که آقای هونگ از آن برای «مخالفت با خانواده دیکتاتوری نگو» حمایت کرد. کودتا شکست خورد، آقای هونگ و بسیاری دیگر دستگیر شدند.

پس از سرنگونی نگو دین دیم، او دوباره به عنوان شهردار سایگون منصوب شد و در نوامبر ۱۹۶۴ توسط رئیس جمهور فان خاچ سو به عنوان نخست وزیر و وزیر ارتش انتخاب شد.

حرفه سیاسی پدر سرباز انقلابی، تران ون دوی، به تدریج به بالاترین مدارج در سایگون رسید، از نخست وزیری تا معاون رئیس جمهور، و سپس به مدت ۷ روز در پایان آوریل ۱۹۷۵ رئیس جمهور جمهوری ویتنام بود، قبل از اینکه به آقای دونگ ون مین تسلیم شود تا اعلام تسلیم کند.

آقای دوی پس از سال‌ها یادآوری خاطرات پدرش، به طور محرمانه گفت که وقتی در سال ۱۹۴۶ برای رفتن به شمال از هم جدا شدند، ارتباطشان کاملاً قطع شد.

تا سال ۱۹۶۸، از طریق اخبار رادیو هانوی، او نفهمید که پدرش در آن سوی مدار ۱۷ درجه، در رهبری عالی‌رتبه دولت است. اگرچه پدر و پسر هنوز در یک کشور زندگی می‌کردند، اما کاملاً از هم جدا شده بودند. هر کدام مسیر متفاوتی را در پیش گرفتند...

ویت مین - عکس ۲.

گواهی شایستگی برای شرکت در نبرد ۱۲ روزه و شبانه‌روزی برای محافظت از آسمان هانوی توسط آقای تران ون دوی (که در شمال با نام لوو وین چائو نیز شناخته می‌شود)

روز ویژه تجدید دیدار

آخرین باری که در شهر هوشی مین همدیگر را دیدیم، آقای دوی، که در اواخر عمرش پیر و بیمار بود، دفتر خاطراتش را به من نشان داد که مانند خاطرات زندگی‌اش بود. در آن، بخشی وجود داشت که در سال ۱۹۶۸، او به رادیو گوش داده و فهمیده بود که پدرش در جنوب سمت مهمی دارد. پس از شب‌های بی‌خوابی فراوان و فکر کردن به این موضوع، تصمیم گرفت به مافوق‌هایش گزارش دهد.

او در خاطرات مورخ ۱۰ ژوئن ۱۹۶۸ نوشت: «از آقای خوئه خواستم راهی برای ملاقات با آقای اونگ ون خیم (وزیر کشور) برای گزارش دادن پیدا کند. آقای خیم با گرمی از من استقبال کرد و با دقت بسیار از من پرسید و راهنمایی‌ام کرد. فعلاً باید این موضوع را فوق‌العاده مخفی نگه دارم و به کسی گزارش ندهم. او گفت که مستقیماً به آقای فام ون دونگ و له دوان گزارش خواهد داد...».

آقای دوی ادامه داد که بعداً، وزیر کشور، اونگ ون خیم، از او خواست که مشکل پدر را به کمیته حزبی اداره کل زمین‌شناسی، جایی که او کار می‌کرد، گزارش دهد. گهگاه، آقای خیم او را صدا می‌زد تا از او سؤالی دوستانه بپرسد و همچنان به او دستور می‌داد که در مورد این مشکل با کسی که مسئول نیست صحبت نکند.

به طور خاص، خاطرات آقای دوی، مورخ اکتبر ۱۹۷۲، دارای بخشی است که می‌گوید: «وزارت کشور (آقای اونگ ون خیم) از من خواست نامه‌ای به پدرم بنویسم، تا به او اطلاع دهم که هنوز زنده‌ام، همسر و فرزند دارم و مشغول تحصیل هستم...

هر کاری که سازمان از من خواست انجام دادم، اما در واقع هیچ امیدی به تغییر وصیت پیرمرد نداشتم...». این نامه از طریق کانال خاصی ارسال شده بود که خود آقای دوی از آن خبر نداشت و هیچ پاسخی دریافت نکرد.

در مورد این جزئیات بسیار خاص، از آقای دوی پرسیدم که پس از اتحاد مجدد کشور، وقتی که پدرش را در سایگون ملاقات کرد، آیا از پدرش پرسید که آیا می‌تواند نامه‌ای را که در سال ۱۹۷۲ از شمال فرستاده شده بود، بخواند؟

او با تأمل پاسخ داد که پرسیده است، اما آقای هوئونگ سکوت کرد، انگار که نمی‌خواست به پسرش پاسخ دهد. او احتمالاً نمی‌خواست پسرش که در آن سوی خط نبرد بوده است، دوباره از او بپرسد که آیا نامه پسرش را خوانده است که چرا همچنان معاون رئیس جمهور، و سپس رئیس جمهور سایگون است.

آقای دوی با اشاره به وقایع آوریل ۱۹۷۵ گفت که اخبار رادیو را دنبال می‌کرد تا ببیند آیا پدرش مانند بسیاری از رهبران سایگون در آن زمان به خارج از کشور رفته است یا خیر.

خاطرات او ثبت کرده است: «ساعت ۱۱:۳۰ صبح ۳۰ آوریل ۱۹۷۵، دولت جنوبی تسلیم شد. تمام کشور از پایان جنگ و مرگ شادمان شدند. به زودی عزیزانمان را دوباره خواهیم دید. حال مامان چطور است؟ مامان، خیلی دلم برایت تنگ شده...» او نمی‌دانست که مادرش چند ماه قبل، در ۳۰ دسامبر ۱۹۷۴، از دنیا رفته است. او منتظر مانده بود اما نتوانست روزی را که پسرش از جنگ مقاومت بازگشت، ملاقات کند.

آقای دوی هنوز هم با یادآوری این رویداد تاریخی احساساتی می‌شود وقتی به ما می‌گوید برادران جنوبی‌اش که مانند او به شمال رفته بودند، همگی با خوشحالی در مورد روز بازگشت به خانه صحبت می‌کردند. با این حال، وضعیت کاری او مانع از بازگشت او به خانه شد، با وجود شب‌های بی‌خوابی فراوان در انتظار.

همسرش، دکتر نگوین تی نگوک دونگ (که او هم اهل بن تره بود و در سال ۱۹۵۴ در شمال جمع شده بود)، توانست ابتدا به همراه پسرشان به جنوب بازگردد. او مجبور شد بماند تا کار کند و کارهای اداری دخترش را برای تحصیل در مجارستان انجام دهد. آقای تران ون هونگ در آن زمان بسیار بیمار بود و وقتی برای اولین بار عروس و نوه‌اش را ملاقات کرد، بسیار احساساتی شد.

تا دسامبر ۱۹۷۵ طول کشید تا آقای دوی بالاخره پس از ۲۹ سال دوری اجازه پیدا کند به مرخصی به جنوب برود. او دستورالعمل «اول به کمیته مرکزی گزارش دادن» را اجرا کرد و سپس برای دیدن پدرش برگشت. خاطرات او ثبت کرده است: «در ۱۵ دسامبر ۱۹۷۵، ساعت ۱۰، برای دیدن پدرم برگشتم. اگرچه چیزهای زیادی را از قبل شنیده بودم، اما پدرم اکنون بسیار پیر و ضعیف، بیمار و رنجور بود.

پدر هم خیلی احساساتی بود. انگار کمی عقده حقارت داشت، برای همین سعی می‌کرد پیرمرد را زیاد به فکر فرو نبرد... من و همسرم و بچه‌هایم به زیارت قبر مادرم رفتیم. اقوام از دور و نزدیک، هم اقوام همسرم و هم اقوام خودم، برای زیارت آمده بودند و خانه را پر کرده بودند... پدر و پدر همسرم، دو نفر از اعضای خانواده همسرم، بالاخره توانستند یکدیگر را ملاقات کنند.

سی سال با فراز و نشیب‌های فراوان زندگی گذشت، پسری که در جبهه مقاومت در شمال جنگیده بود، سرانجام توانست عید تت ۱۹۷۶ را در کنار پدرش جشن بگیرد.

اگرچه در آن زمان هنوز سخت بود، آقای دوی و همسرش هنوز بان تت را می‌پیچیدند و سینی نذورات را برای مادرشان آماده می‌کردند تا پدر پیرشان را خوشحال کنند. در طول غذا، آقای تران ون هونگ با فرزندان و نوه‌هایش شادمانه می‌خندید، اما پس از آن، صندلی‌ای را جلو کشید و تنها نشست و به خیابان نگاه کرد.

در فوریه ۱۹۷۶، آقای دوی مجبور شد با پدرش خداحافظی کند و به هانوی برود. این بار، آقای هونگ نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد، او می‌ترسید که دیگر نتواند پسرش را ببیند. با این حال، از آن زمان، هر سال آقای دوی برای جشن گرفتن عید تت با پدرش به جنوب بازمی‌گشت.

در سال ۱۹۷۸، آقای له دوک تو شخصاً با او تماس گرفت تا از حال خانواده‌اش و آقای تران ون هونگ جویا شود. چند روز بعد، حقوق او دو درجه افزایش یافت و برای مراقبت از پدرش در روزهای پایانی عمرش به کره جنوبی منتقل شد.

آقای تران ون هونگ در سال ۱۹۸۲ درگذشت، یک سال قبل از اینکه آقای دوی نیز برای نزدیک‌تر بودن به پدرش بازنشسته شود.

Tuoitre.vn

منبع: https://tuoitre.vn/nguoi-con-viet-minh-ke-ve-nguoi-cha-cuu-tong-thong-viet-nam-cong-hoa-20250420095526996.htm



نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان
شهر ساحلی ویتنام در سال ۲۰۲۶ به برترین مقاصد گردشگری جهان تبدیل می‌شود
«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.
گل‌های نیلوفر آبی که از بالا به رنگ صورتی درمی‌آیند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول