Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

بت من

عصر، دوباره در سایگون باران بارید. در اتاق اجاره‌ای‌ام نشسته بودم و آهنگ «پدر» که از اتاق بغلی پخش می‌شد، در گوشم می‌پیچید و دلم را به شدت برای پدرم تنگ می‌کرد. پدرم جوانی‌اش را فدا کرد تا من را بزرگ کند و به من تحصیلات خوبی بدهد. در چنین مواقعی، فقط می‌خواهم با اتوبوس به زادگاهم برگردم تا با او باشم. اما حالا نمی‌توانم؛ در شهر شغلی دارم و باید دنبالش بروم تا بتوانم در آینده از او حمایت کنم.

Báo Bình PhướcBáo Bình Phước25/06/2025

باد تندی وزید و تابستان را با خود برد. با نگاه به قطرات باران، ناگهان دلم برای خانه تنگ شد - جایی که تصویر پدرم در آن ماندگار بود. مانند بسیاری از جوانان دور از خانه در این روزها، صبح‌ها به سر کار می‌روم و عصرها به اتاق اجاره‌ای‌ام برمی‌گردم. هر شب، کامپیوترم را بغل می‌کنم تا برخی از کارهای ناتمام شرکت را تمام کنم. این چرخه معیوب روز به روز تکرار می‌شود. هفته‌های زیادی از آخرین باری که با پدرم تماس گرفتم گذشته است. سبزیجاتی که او پشت خانه کاشته بود، باید تا الان برداشت شده باشند. مرغ‌هایی که او ماه‌ها پیش از عمو بیست و دو خریده بود، احتمالاً به مرغ‌های جوان تبدیل شده‌اند یا شاید دو یا سه دسته تخم گذاشته باشند... آخرین باری که به دیدن پدرم رفتم، سه ماه پیش بود. وقتی سوار اتوبوس شدم و به شهر برگشتم، او دویست هزار دونگ را در جیب ژاکتم گذاشت و دستش را تکان داد: "عجله کن وگرنه اتوبوس را از دست می‌دهی، دختر." بدون اینکه متوجه شوم، دو قطره اشک در چشمانم حلقه زد. با نگاه به چشمانش، همه چیز را فهمیدم. پدرم شاید از نظر مالی فقیر باشد، اما همیشه سرشار از عشق است، فقط آن را به صورت ظاهری نشان نمی‌دهد. در نظر پدرم، من همیشه فقط یک کودک خواهم بود.

روزی که مادرم من و پدرم را ترک کرد تا با کس دیگری باشد، پدرم از شدت غم و اندوه خفه شده بود و نمی‌توانست صحبت کند. او مرا بر پشت خود حمل می‌کرد و در میان مزارع معطر برنج می‌دوید. عطر برنج تازه ملایم و آرامش‌بخش بود. مسیر عبور از مزارع در این روستا خاطرات زیادی از خانواده‌ام را در خود جای داده است. در آنجا، پدرم برای مادرم کالا حمل می‌کرد، مادرم مرا در آغوش خود حمل می‌کرد و تمام خانواده در میان خنده‌های صمیمانه صبح‌های زود به شهر می‌رفتند. در آن زمان، من خیلی جوان بودم که دردی را که پدرم متحمل شده بود درک کنم. او هرگز مادرم را سرزنش نکرد؛ در عوض، خودش را به خاطر فقر بیش از حد و مجبور کردن او به ازدواج مجدد سرزنش می‌کرد.

در محله، پدرم هر کاری که پیدا می‌کرد انجام می‌داد. برای اینکه خرج تحصیل من را دربیاورد، از هیچ کاری ابایی نداشت. در کودکی، در تربیت من بسیار سخت‌گیر بود. او وقت کمی را با من می‌گذراند، چون تمام روز مشغول کار بود. شب‌ها، بدون اینکه من متوجه شوم، خوابش می‌برد. بعد از تمام کردن تکالیفم، اغلب کنارش دراز می‌کشیدم و پچ‌پچ می‌کردم. برایش از مدرسه، از قلدری‌ها، از اینکه معلم می‌خواست او را ببیند چون دندان نام را به خاطر اینکه گفته بودم مادر ندارم، شکسته بودم، تعریف می‌کردم. اما نمی‌دانستم که او به تمام داستان‌های بی‌ربط من گوش می‌دهد و شب‌ها بی‌صدا گریه می‌کند. شاید او کسی بود که هرگز نمی‌گفت "دوستت دارم"، اما با این حال بهترین چیزها را به من می‌داد.

عمه نام از روستای پایینی، بیوه‌ای بود که مخفیانه پدرم را دوست داشت. هر دو خانواده امیدوار بودند که آنها با هم ازدواج کنند. من همچنین می‌خواستم پدرم او را به خانه بیاورد تا در دوران پیری‌اش با او زندگی کند تا همدمی داشته باشد. آنها می‌توانستند در هوای بد از یکدیگر مراقبت کنند. سپس می‌توانستم روی کارم در شهر تمرکز کنم و گاهی اوقات به او سر بزنم. با این حال، پدرم کاملاً امتناع کرد. شاید او هنوز مادرم را دوست داشت و از رنجاندن عمه نام می‌ترسید. در ذهنش، احساس می‌کرد که فقیر است و نمی‌تواند زن دیگری را خوشبخت کند.

در این ساعت، پدر احتمالاً تنها پشت میز شام با چند میگوی سرخ‌شده و مقداری سبزیجات آب‌پز نشسته است. او تمام عمرش سخت کار کرده، اما فقر سال به سال به او چسبیده است. در سکوت شب، اشک‌های جاری در چشمانم را پاک کردم و به او زنگ زدم. و آن لبخند، آن نگاه در چشمانش، قلب شکننده‌ام را آرام کرد. پدر، روزی به همین زودی‌ها، تو را می‌آورم تا با من در شهر زندگی کنی. ما برای همیشه با هم خواهیم بود. تو همیشه الگوی من خواهی بود.

سلام بینندگان عزیز! فصل چهارم با موضوع «پدر» رسماً در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۲۴ در چهار پلتفرم رسانه‌ای و زیرساخت‌های دیجیتال رادیو و تلویزیون و روزنامه بین فوک (BPTV) آغاز می‌شود و نوید می‌دهد که ارزش‌های شگفت‌انگیز عشق مقدس و زیبای پدرانه را به عموم مردم ارائه دهد.
لطفا داستان‌های تأثیرگذار خود درباره پدران را با نوشتن مقاله، تأملات شخصی، شعر، انشا، کلیپ‌های ویدیویی ، آهنگ (همراه با ضبط صدا) و غیره، از طریق ایمیل chaonheyeuthuongbptv@gmail.com، دبیرخانه تحریریه، ایستگاه رادیو و تلویزیون و روزنامه بین فوک، خیابان تران هونگ دائو ۲۲۸، بخش تان فو، شهر دونگ شوای، استان بین فوک، شماره تلفن: ۰۲۷۱.۳۸۷۰۴۰۳، برای BPTV ارسال کنید. مهلت ارسال آثار ۳۰ آگوست ۲۰۲۵ است.
مقالات با کیفیت بالا منتشر و به طور گسترده به اشتراک گذاشته می‌شوند و در ازای مشارکت آنها، مبلغی پرداخت می‌شود و پس از اتمام پروژه، جوایزی از جمله یک جایزه بزرگ و ده جایزه ممتاز اهدا خواهد شد.
بیایید با فصل چهارم «سلام عشق من» به نوشتن داستان پدرها ادامه دهیم تا داستان‌های مربوط به پدرها پخش شوند و قلب همه را لمس کنند!

منبع: https://baobinhphuoc.com.vn/news/19/174414/than-tuong-cua-con


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول