Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

معلم ادبیات - کسی که به من درس زندگی شرافتمندانه آموخت

در این لحظه قدردانی، فقط می‌خواهم چیز ساده‌ای را بگویم که فرصت گفتنش را به معلم ادبیاتم نداشته‌ام. هر آنچه امروز دارم، به لطف کتاب‌هایی است که آن روز به من داد.

Báo Tuổi TrẻBáo Tuổi Trẻ20/11/2025

thầy dạy văn - Ảnh 1.

مسیر «رساندن نامه‌ها به روستا» توسط یک معلم در تان هوآ

من به نسل اول 9X تعلق دارم، در منطقه مرزی بو دوپ، بین فوک (که اکنون کمون تین هونگ، دونگ نای است) در فقر بزرگ شدم، جایی که گرد و غبار و باد قرمز، جنگل‌های کائوچو و قطعی برق اتفاقی آشنا بود.

وقتی اینترنت هنوز غریب بود، دانش و دنیای بیرون بچه‌هایی مثل من فقط در کتاب‌های درسی و آنچه معلمان تدریس می‌کردند، وجود داشت.

اتاق معلم ساده است، با یک تخت آهنی قدیمی، یک میز چوبی رنگ و رو رفته و یک پنکه جیرجیر...

در آن دنیای ساده، مدرسه دریچه‌ای بود که به افقی دیگر باز می‌شد. و کسی که عمیق‌ترین تأثیر را بر من گذاشت، آقای نهان، معلم ادبیات من در کلاس ششم بود. او از کودکی عشق به ادبیات و درس زندگی شرافتمندانه را در من کاشت.

خوشحال بودم که خانه‌ام نزدیک مدرسه بود، چون همیشه می‌توانستم معلم‌ها را ببینم و اگر مشکلی داشتم، می‌توانستم بدوم و کسی به آنها جواب می‌داد. اما به همین دلیل، همیشه «مورد توجه» بودم. وقتی بزرگ شدم، فهمیدم که این توجه خاموش بود که دوران کودکی‌ام را احاطه کرده بود.

معلم ادبیات من، نهان، اهل منطقه مرکزی بود. او در منطقه مرزی دورافتاده کار می‌کرد و در یک خوابگاه قدیمی معلمان زندگی می‌کرد. ردیف خانه‌های ییلاقی در انتهای مدرسه بود و آرام زیر درختان اکالیپتوس قدیمی قرار داشت. اتاق او ساده بود، با یک تخت آهنی قدیمی، یک میز چوبی رنگ و رو رفته، یک پنکه جیرجیر و یک قفسه کتاب کوچک و کج.

برای بچه‌ای مثل من در منطقه مرزی که تمام سال فقط کتاب درسی و نمونه انشا داشت، آن قفسه کتاب یک گنج بود.

یک بار، جرأت کردم و پرسیدم: «معلم، می‌توانم کتابتان را قرض بگیرم؟»

معلم به آرامی لبخند زد: «کتاب‌ها برای خواندن هستند. هر کدام را که دوست داری بردار.»

و از آن روز به بعد، دنیای من با هر صفحه از کتابی که او به من قرض داد، بزرگتر شد.

من «ماجراهای یک جیرجیرک»، «کودکی پرشور»، «روزهای کودکی» و سپس مجموعه اشعار ژوان دیو، هوی کان... را خواندم. هر شعر و جمله، قلب یک کودک فقیر را به شیوه‌ای لطیف اما عمیق تحت تأثیر قرار داد.

من می‌دانم چگونه تحت تأثیر قرار بگیرم، چگونه تأمل کنم، چگونه به خاطر زیبایی کلمات سکوت کنم.

او زیاد حرف نمی‌زد، اما قفسه کتاب کج او بود که اولین خانه معنوی زندگی‌ام را برای من ساخت.

سخنان استاد جاودانه است

کلاس ادبیات با آقای نهان جالب است، جایی است که احساسات بیدار می‌شوند. صدای او عمیق و گرم است، خواندن شعر مانند گفتن داستانی است که در زمین نفوذ می‌کند. او به ما می‌آموزد که قبل از حفظ کردن، بفهمیم، قبل از نوشتن فکر کنیم و قبل از دست گرفتن قلم، با قلب خود احساس کنیم.

او یک بار گفت: «خوشبختی چیز بزرگی نیست. فهمیدن یک جمله زیبا، دانستن چگونگی همدردی با یک شخصیت رنج‌کشیده، آن هم خوشبختی است.»

وقتی جوان بودم، کاملاً نمی‌فهمیدم. اما با بزرگتر شدنم، کم‌کم آن گفته را همچون نوری دیدم که مرا در سال‌های آینده هدایت کرد، زمانی که یاد گرفتم در یک صفحه کتاب شادی پیدا کنم، برای درد دیگران متاسف باشم، در هماهنگی زندگی کنم، بردبارتر و مهربان‌تر باشم.

او به من یاد داد که عاشق کلمات باشم. و از طریق کلمات، به من یاد داد که عاشق انسان‌ها باشم.

وقتی به دانشگاه رفتم، هر بار که به شهر خودمان برمی‌گشتم، به او سر می‌زدم. او هنوز هم همان بود، با همان لبخند ملایم قبلی. زیاد در مورد اینکه چه کار می‌کنم، کجا کار می‌کنم یا چقدر درآمد دارم، سوال نمی‌کرد. فقط پرسید: «هنوز کتاب می‌خوانی؟»

در آن زمان، نمی‌فهمیدم چرا مدام آن سوال را می‌پرسید. بعداً فهمیدم که او علاوه بر اهمیت دادن به موفقیت من، فقط می‌خواست من مهربانی و بردباری را که آموزه‌ها در قلبم کاشته بودند، از دست ندهم.

سپس یک روز، از شنیدن خبر بد شوکه شدم: معلمم بر اثر بیماری درگذشت.

مدت زیادی روی ایوان نشستم و اجازه دادم خاطرات به ذهنم هجوم بیاورند. آن بعدازظهرها کتاب‌ها را به خانه می‌آوردم، جلدشان پوشیده از گرد و غبار قرمز بود، صدای معلم که در کلاس کوچک شعر می‌خواند...

آن غم عمیق و ماندگار بود، انگار بخشی از دوران کودکی‌ام با او به پایان رسیده بود.

به مناسبت روز معلم ویتنامی، ۲۰ نوامبر، ناگهان احساس کردم به گذشته‌های دور برگشته‌ام، جایی که آقای نهان با قفسه کتاب کوچک و لبخند ملایمش بود. اگرچه او دیگر اینجا نیست، اما چیزهایی که او در مورد عشق به ادبیات، زندگی مهربانانه و مدارا به من آموخت، هنوز هم تا به امروز همراه من است.

بازگشت به موضوع
فوئونگ فوئونگ

منبع: https://tuoitre.vn/thay-day-van-nguoi-gioo-vao-toi-bai-hoc-song-tu-te-20251116170718821.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جان «دو صفر» مردم منطقه سیل‌زده خان هوا در پنجمین روز عملیات پیشگیری از سیل
چهارمین باری که کوه با دن را به وضوح و به ندرت از شهر هوشی مین می‌بینم
با موزیک ویدیوی «موک ها وو نهان» از سوبین، از مناظر زیبای ویتنام لذت ببرید.
کافی‌شاپ‌ها با تزئینات کریسمس زودهنگام، فروش خود را افزایش می‌دهند و جوانان زیادی را جذب می‌کنند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

از منظره زیبا مانند یک نقاشی آبرنگ در بن ان شگفت زده شدم

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول