Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

Độc lập - Tự do - Hạnh phúc

درخت بکارید

Báo Bình ThuậnBáo Bình Thuận18/05/2023


اخیراً، درخت انبه خواهر دومم که در حیاط کاشته شده بود، خودش میوه داد. او از اولین انبه‌های فصل عکس گرفت تا خودنمایی کند. او گفت که انتظار ندارد زنده بماند و روزی را ببیند که درخت انبه میوه می‌دهد. درست است، وقتی درخت انبه را کاشت، ۸۴ ساله بود، حالا که درخت میوه می‌دهد، ۸۶ ساله است. بعد دوباره احساس غم کرد: نمی‌دانم چند فصل دیگر می‌تواند انبه بچیند. من او را اذیت کردم: دوباره از مردن می‌ترسی؟ او با صدای بلند پشت تلفن خندید.

خانواده ما سه فرزند دارد، من تنها پسر خانواده هستم، اما برای امرار معاش به دنبال همسرم به شهر آمدم. معبد باید به من و همسرم تحویل داده می‌شد تا از عود مراقبت کنیم، اما چون دور بود، آن را به خواهرم سپردم. وقتی فرزند خواهرم بزرگ شد، آن را به برادرزاده‌ام سپرد. گفتم آن را تحویل داده، اما من و برادرزاده‌ام در معبد زندگی نمی‌کردیم، بلکه خانه‌ای در همسایگی آن ساخته بودیم. هر روز صبح، فقط برای تمیز کردن، سوزاندن عود و آبیاری درختان حیاط به آنجا می‌رفتیم. حیاط پر از درختان یادبود بود. در شیروانی سمت چپ، پدرم یک درخت تمر هندی می‌کاشت که اکنون به یک درخت تمر هندی باستانی تبدیل شده است و سایبان آن کل معبد را پوشانده است. پشت خانه ردیفی از درختان نارگیل وجود دارد که از زمان پدربزرگم آنجا بوده‌اند. عجیب است که پس از گذشت این همه سال، آنها هنوز هم سرپا هستند و میوه آن هنوز سنگین است، اما چون خیلی بلند است، هیچ کس زحمت چیدن آن را به خود نمی‌دهد. وقتی میوه خشک می‌شود، خودش می‌افتد. خواهر دومم نارگیل‌هایی را که هنوز خوراکی بودند، چید، پوستشان را کند، برنج را رنده کرد و آب نارگیل را گرفت تا برای نوه‌هایش سوپ شیرین بپزد. سپس یک ردیف درخت جوان در امتداد حصار جلویی کاشت. او گفت: مهم نیست، بگذارید کوچولوها میوه بنوشند. در واقع، درختان نارگیلی که او کاشته بود اکنون تقریباً ده ساله هستند، هر غرفه پر از میوه است، وقتی بچه‌ها از نوشیدن خسته می‌شوند، آنها را می‌فروشند تا آب‌نبات‌هایی را که دوست دارند بخرند. وقتی بعد از بازنشستگی برای جشن سالگرد فوت برگشتم، یک ماه ماندم، یک درخت بارینگتونیای بنفش خریدم تا بکارم و چند بوته گل رز هم اضافه کردم تا زیباتر شود. احتمالاً برای خاک و آب و هوا مناسب است، بارینگتونیای بنفش هر تابستان گل‌های صورتی تازه می‌دهد. و بوته‌های گل رز در تمام طول سال گل می‌دهند، خانه را زیبا می‌کنند و آن را کمتر تنها می‌کنند.

z3974203484373_0b4a0171517a7f58a82fa347a12b21cf_20221222062314.jpg

سالی یک بار، خانواده از فرزندان و نوه‌های خود از راه دور استقبال می‌کند تا برای عبادت اجدادی گرد هم آیند. عبادت اجدادی. غذا از داخل خانه تا جلوی خانه پخش می‌شود و راهرو و حیاط را پر می‌کند. هر بار که عبادت اجدادی برگزار می‌شود، خواهران، عمه‌ها و خواهرزاده‌ها از صبح روز قبل تا ظهر روز بعد برای تهیه و پخت غذا دور هم جمع می‌شوند. پس از ادای احترام به اجداد خود، تمام خانواده برای خوردن، نوشیدن، گپ زدن و آواز خواندن جمع می‌شوند. به لطف عبادت اجدادی، اقوام می‌توانند ملاقات کنند، یکدیگر را بشناسند، صحبت کنند و پیوند عشق را تقویت کنند. اگر عبادت اجدادی وجود نداشت، هر فرد برای خودش زندگی می‌کرد و فرزندانی که بعداً به دنیا می‌آمدند، برادران و خواهران خود را نمی‌شناختند.

قبل از اینکه هنوز کار کنم، هر سال فقط به مناسبت سالگرد فوت اجدادم، سالگرد فوت پدرم و سالگرد فوت مادرم به خانه برمی‌گشتم. برای سایر سالگردهای فوت، خواهر دومم از نذورات مراقبت می‌کرد، من فقط کمی پول به عنوان کمک به نذورات برایش می‌فرستادم. از وقتی بازنشسته شدم و میلیاردر شدم، توانسته‌ام بیشتر به خانه برگردم. گاهی اوقات یک ماه کامل برای دیدار با اقوام می‌مانم. هوای روستا خنک و مطبوع است و مناظر آرام باعث می‌شود روحم احساس آرامش و راحتی کند. من همچنین می‌خواهم به خانه برگردم تا تنها زندگی کنم، "حتی یک روباه مرده هم به کوه‌ها برمی‌گردد"، وقتی همه پیر می‌شوند، دلتنگ وطن خود می‌شوند. تنها مشکل این است که همسرم باید در شهر بماند تا از نوه‌های دو فرزندمان مراقبت کند، وضعیت شوهر در یک مکان و زن در مکان دیگر نمی‌تواند برای همیشه دوام بیاورد. بنابراین من فقط یک ماه می‌مانم و سپس باید به شهر برگردم تا با همسر و فرزندانم زندگی کنم. مسئولیت همسر بودن و پدر بودن حالا به مسئولیت پدربزرگ بودن اضافه شده، خیلی سنگین است.

آخرین باری که او تماس گرفت و گفت خانه در وضعیت وحشتناکی است، خواهرها باید پول جمع کنند تا سقف را دوباره کاشی‌کاری کنند، تیرها و ستون‌ها را تقویت کنند، در غیر این صورت موریانه‌ها همه چیز را می‌خورند. وقتی او به من گفت، فوراً به زادگاهم برگشتم. سپس یک جلسه خانوادگی، یک جلسه قبیله‌ای داشتیم. همه کمی پول کمک کردند، کسانی که پول نداشتند نیروی کار دادند. کار بازسازی یک ماه کامل طول کشید. خانه به اندازه قبل جادار و تمیز بود. برای بزرگداشت این مناسبت مهم، یک درخت جک فروت تایلندی و یک درخت آووکادو خریدم تا در حیاط جلویی بکارم تا بعداً سایبان سایه‌دار داشته باشد. همه خندیدند و پرسیدند که چرا وقتی پیر هستم، درختان جک فروت و آووکادو می‌کارم. افراد مسن مانند موز رسیده هستند، درختانی می‌کارند که سریع میوه می‌دهند، چه کسی درختان چند ساله می‌کارد؟ من خندیدم و پاسخ دادم: کاشت درخت برای یادآوری روز مهم است و میوه برای لذت بردن نسل‌های آینده است، من پیر هستم، باید چیزی بکارم که بیشتر از من عمر کند تا نسل‌های بعدی بتوانند میوه را بخورند و پدران و عموهایشان را که قبلاً بودند به یاد بیاورند. از آن موقع به بعد دیگر نه خنده‌ای شنیدم و نه غیبتی.

بعد از یک ماه، با معبد محبوبم، با زادگاهم خداحافظی کردم و به شهر برگشتم. روزی که آنجا را ترک کردم، گل‌های بنفش در گوشه‌ای از ایوان به زیبایی شکوفا شده بودند و بوته‌های گل رز رنگ صورتی روشن خود را زیر آفتاب تابستان به نمایش می‌گذاشتند. از دروازه بیرون آمدم اما پاهایم نمی‌خواستند حرکت کنند، نمی‌خواستند این مکان را ترک کنند، آنجا ایستاده بودم و با حسرت به معبد، به درخت تمر هندی، به درخت انبه، به گل‌های بنفش و به بوته‌های گل رز نگاه می‌کردم. سپس به درختان جک فروت و آووکادو که تازه در جلوی حیاط کاشته شده بودند نگاه کردم. بعداً، از خودم می‌پرسم که آیا می‌توانم دوباره برای دیدن آنها برگردم، احتمالاً تا آن زمان خیلی رشد کرده‌اند.

برادرزاده‌ام با دیدن من که گیج و مبهوت آنجا ایستاده بودم و از سوار شدن به ماشین امتناع می‌کردم، شانه‌ام را نوازش کرد و زمزمه کرد: نگران نباش، بارها و بارها به اینجا برمی‌گردم تا فصل‌های بی‌شماری از آووکادو و جک‌فروت بخورم. خندیدم: عزیزم، فقط امیدوارم زنده بمانم و فصل میوه‌های خوش‌یمن را بخورم. وقتی این را گفتم، از ناپایداری زندگی انسان کاملاً آگاه بودم، اینجا هست و بعد می‌رود. اما اشکالی ندارد، تا زمانی که درختان هنوز سبز هستند، نسل‌های آینده را به یاد کسانی که قبلاً آمده‌اند، کسانی که درختان را کاشتند تا امروز بتوانند میوه‌ها را بچینند، می‌اندازند. همین برای خوشبختی کافی است.



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

در ساحل گیا لای، با احتیاط روی صخره تاب می‌خورد و به سنگ‌ها می‌چسبد تا جلبک دریایی جمع کند.
۴۸ ساعت شکار ابرها، تماشای مزارع برنج، خوردن مرغ در وای تای
راز عملکرد برتر Su-30MK2 در آسمان با دین در تاریخ 2 سپتامبر
تویین کوانگ در طول شب جشنواره با فانوس‌های غول‌پیکر نیمه پاییزی روشن می‌شود.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

اخبار

نظام سیاسی

محلی

محصول