Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

درخت بکارید

Báo Bình ThuậnBáo Bình Thuận19/05/2023


اخیراً، درخت انبه خواهر دومم که در حیاط کاشته شده بود، شروع به میوه دادن کرد. او از اولین انبه‌های فصل عکس گرفت تا خودنمایی کند. او گفت که انتظار ندارد زنده بماند و روزی را ببیند که درخت انبه میوه می‌دهد. درست است، وقتی او درخت انبه را کاشت، ۸۴ ساله بود، حالا که درخت میوه می‌دهد، ۸۶ ساله است. سپس دوباره احساس غم کرد: نمی‌دانم چند فصل دیگر می‌تواند انبه بچیند. من او را اذیت کردم: دوباره از مردن می‌ترسی؟ او با صدای بلند پشت تلفن خندید.

خانواده ما سه فرزند دارد، من تنها پسر خانواده هستم، اما برای امرار معاش به زادگاه همسرم رفتم و در شهر ماندم. قرار بود معبد به من و همسرم سپرده شود تا از عود مراقبت کنیم، اما چون دور از خانه زندگی می‌کردیم، آن را به خواهرم سپردم. وقتی فرزندانش بزرگ شدند، آن را به برادرزاده‌ام سپرد. گفتم که آن را به خواهرزاده‌ام سپرد، اما من و برادرزاده‌ام در معبد زندگی نمی‌کردیم، بلکه خانه‌ای در همسایگی آن ساختیم. هر روز صبح برای تمیز کردن، روشن کردن عود و آبیاری درختان حیاط به آنجا می‌رفتیم. حیاط پر از درختان یادبود بود. در شیروانی سمت چپ، پدرم یک درخت تمر هندی می‌کاشت که اکنون به یک درخت تمر هندی باستانی تبدیل شده است و سایبان آن کل معبد را پوشانده است. پشت خانه ردیفی از درختان نارگیل وجود دارد که از زمان پدربزرگم آنجا بوده‌اند. عجیب است که پس از گذشت این همه سال، آنها هنوز هم سرپا هستند و میوه آنها هنوز سنگین است، اما چون خیلی بلند هستند، کسی زحمت چیدن آنها را به خود نمی‌دهد. وقتی میوه خشک می‌شود، خودشان می‌افتند. خواهر دومم نارگیل‌هایی را که هنوز قابل خوردن هستند انتخاب می‌کند، پوستشان را می‌کند، برنج را آسیاب می‌کند و آب نارگیل را می‌گیرد تا برای نوه‌ها سوپ شیرین درست کند. سپس درختان جوان را پرورش می‌دهد و آنها را در امتداد حصار جلویی به صورت ردیفی می‌کارد. او می‌گوید: مهم نیست، بگذارید بچه‌ها بعداً میوه بخورند. در واقع، درختان نارگیلی که او کاشته است اکنون تقریباً ده ساله هستند، هر غرفه پر از میوه است، وقتی بچه‌ها از نوشیدن خسته می‌شوند، آنها را می‌فروشند تا آب‌نبات‌هایی را که دوست دارند بخرند. وقتی بعد از بازنشستگی برای جشن سالگرد فوت برگشتم، یک ماه ماندم، جلوی ایوان درخت بوهینیا خریدم تا بکارم و چند بوته گل رز اضافه کردم تا زیباتر شود. احتمالاً برای خاک و آب و هوا مناسب هستند، گل‌های بوهینیا هر تابستان گل‌های صورتی تازه می‌دهند. در مورد بوته‌های گل رز، آنها در تمام طول سال گل می‌دهند، خانه را زیبا می‌کنند و آن را کمتر تنها می‌کنند.

z3974203484373_0b4a0171517a7f58a82fa347a12b21cf_20221222062314.jpg

سالی یک بار، خانواده از فرزندان و نوه‌های خود از راه دور استقبال می‌کند تا برای عبادت اجدادی گرد هم آیند. عبادت اجدادی. غذا از داخل خانه تا جلوی خانه پخش می‌شود و راهرو و حیاط را پر می‌کند. هر بار که عبادت اجدادی برگزار می‌شود، خواهران، عمه‌ها و خواهرزاده‌ها از صبح روز قبل تا ظهر روز بعد برای تهیه و پخت غذا دور هم جمع می‌شوند. پس از ادای احترام به اجداد خود، تمام خانواده برای خوردن، نوشیدن، گپ زدن و آواز خواندن جمع می‌شوند. همچنین به لطف عبادت اجدادی است که اقوام می‌توانند ملاقات کنند، یکدیگر را بشناسند، صحبت کنند و پیوند عشق را تقویت کنند. اگر عبادت اجدادی وجود نداشت، هر فرد به تنهایی زندگی می‌کرد و فرزندانی که بعداً به دنیا می‌آمدند، برادران و خواهران خود را نمی‌شناختند.

قبل از اینکه کار کنم، هر سال فقط به مناسبت سالگرد فوت اجدادم، سالگرد فوت پدرم و سالگرد فوت مادرم به خانه برمی‌گشتم. برای سایر سالگرد فوت‌ها، خواهر دومم از نذورات مراقبت می‌کرد و من فقط مقدار کمی پول به عنوان کمک به نذورات برایش می‌فرستادم. از زمانی که بازنشسته شدم و میلیاردر شدم، توانسته‌ام بیشتر به خانه برگردم. گاهی اوقات یک ماه کامل برای دیدار با اقوام می‌مانم. هوای روستا خنک و مطبوع است و مناظر آرام آن باعث می‌شود روحم احساس آرامش و راحتی کند. من همچنین می‌خواهم به خانه خودم برگردم، "حتی یک روباه مرده هم به کوهستان برمی‌گردد"، وقتی همه پیر می‌شوند، دلتنگ وطن خود می‌شوند. مشکل این است که همسرم باید در شهر بماند تا از نوه‌های دو فرزندمان مراقبت کند و وضعیت شوهر در یک مکان و زن در مکان دیگر نمی‌تواند برای همیشه دوام داشته باشد. بنابراین من فقط یک ماه می‌مانم و سپس باید به شهر برگردم تا با همسر و فرزندانم باشم. مسئولیت همسر بودن و پدر بودن حالا به مسئولیت پدربزرگ بودن اضافه شده که بسیار سنگین است.

آخرین باری که او تماس گرفت تا به من اطلاع دهد که خانه در وضعیت بسیار بدی است، فکر می‌کنم خواهرها باید پولشان را روی هم بگذارند تا سقف را دوباره کاشی‌کاری کنند و تیرها و ستون‌ها را تقویت کنند، در غیر این صورت موریانه‌ها همه آن را می‌خورند. وقتی خبر او را شنیدم، فوراً به زادگاهم برگشتم. سپس یک جلسه خانوادگی، یک جلسه قبیله‌ای داشتیم. همه کمی پول کمک کردند، کسانی که پول نداشتند نیروی کار دادند. کار بازسازی یک ماه کامل طول کشید. خانه به اندازه قبل جادار و تمیز بود. برای بزرگداشت این مناسبت مهم، یک درخت جک فروت تایلندی و یک درخت آووکادو خریدم تا در حیاط جلویی بکارم تا در آینده سایه داشته باشند. همه خندیدند و پرسیدند چرا آنقدر پیر هستم که جک فروت و آووکادو می‌کارم. افراد مسن مانند موز رسیده هستند، پس چه کسی درختانی می‌کارد که سریع میوه می‌دهند؟ چه کسی درختانی می‌کارد که درختانشان عمر طولانی دارند؟ من خندیدم و پاسخ دادم: کاشت درخت برای یادآوری روز مهم است و میوه برای لذت بردن نسل‌های آینده است. من پیر هستم، بنابراین باید چیزی بکارم که بیشتر از من عمر کند تا نسل‌های آینده بتوانند از میوه آن بخورند و پدران و عموهایشان را که پیش از من رفته‌اند، به یاد بیاورند. از آن زمان به بعد دیگر نه کسی خندیده و نه کسی بدگویی کرده است.

بعد از یک ماه، با معبد محبوبم خداحافظی کردم، با زادگاهم خداحافظی کردم تا به شهر برگردم. روزی که آنجا را ترک کردم، گل‌های بنفش بوهینیا در گوشه‌ای از ایوان به زیبایی شکوفا شده بودند و بوته‌های گل رز رنگ صورتی روشن خود را زیر آفتاب تابستان به نمایش می‌گذاشتند. از دروازه بیرون آمدم اما پاهایم نمی‌خواستند بروند، نمی‌خواستند این مکان را ترک کنند. کنار دروازه ماندم و به معبد، به درخت تمر هندی، به درخت انبه، به درخت بوهینیا بنفش و به بوته‌های گل رز نگاه کردم. سپس به درختان جک فروت و آووکادو که تازه در جلوی حیاط کاشته شده بودند نگاه کردم. بعداً، از خودم می‌پرسم که آیا می‌توانم دوباره برای دیدن آنها برگردم، احتمالاً تا آن زمان خیلی بزرگ شده‌اند.

برادرم با دیدن من که گیج و مبهوت آنجا ایستاده بودم و از سوار شدن به ماشین امتناع می‌کردم، شانه‌ام را نوازش کرد و زمزمه کرد: نگران نباش، بارها و بارها به اینجا برمی‌گردم و فصل‌های بی‌شماری از آووکادو و جک‌فروت می‌خورم. خندیدم: فقط امیدوارم زنده بمانم و فصل میوه‌های خوش‌یمن را بخورم، عزیزم. وقتی این را گفتم، از ناپایداری زندگی انسان کاملاً آگاه بودم، اینجا هست و بعد می‌رود. اما اشکالی ندارد، تا زمانی که درختان هنوز سبز هستند، نسل‌های آینده را به یاد افرادی که قبلاً رفته‌اند، افرادی که درختان را کاشتند تا امروز بتوانند میوه‌ها را بچینند، می‌اندازند. همین برای خوشبختی کافی است.



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

زیبایی مسحورکننده سا پا در فصل «شکار ابرها»
هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

پاگودای تک ستونی هوا لو

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول