Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

برگشتن به زادگاهم برای عید تت (سال نو قمری)

Việt NamViệt Nam23/02/2024

در تعطیلات سال نو قمری امسال، به زادگاهم برگشتم تا برای پدر و مادرم عود روشن کنم. عجیب است، پس از دهه‌ها دوری از خانه، آنها هنوز آرزوی دیرینه‌ای برای دفن شدن در زادگاهشان داشتند. و حالا، پس از گذشت این همه سال، فرزندان و نوه‌هایشان بالاخره توانسته‌اند این آرزویشان را برآورده کنند.

به حال و هوای تتِ زادگاه قدیمی‌ام منتقل شدم. شب هنوز پر از عطر شکوفه‌های پوملو، گل تلفونی و گل‌های دیگر بود... ملایم و خالص، اثیری، که به من اجازه می‌داد احساسی عجیب اما آشنا را در قلبم کشف کنم . در حیاط خلوت، صدای خش‌خش برگ‌های موز که به آرامی روی هم می‌لغزیدند، مرا به یاد چیزهای کوچک اما فوق‌العاده مهمی می‌انداخت که گاهی اوقات وصله پینه یا فراموش می‌شدند، اما هر برخوردی عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار می‌داد.

داستان‌هایی که در میان گل‌های معطر شب‌های عمیق روایت می‌شوند، همیشه داستان‌هایی از عزیزان، از اجداد ما در گذشته هستند. با اینکه زندگی بسیار دشوار بود و همه فقیر بودند، آنها بسیار مهربان، دلسوز و دوست‌داشتنی بودند، حتی حاضر بودند فداکاری کنند و غذا و لباس خود را به اشتراک بگذارند. آنقدر که من و خواهر و برادرهایم همیشه فکر می‌کنیم نسل ما هرگز نمی‌تواند مانند نسل قبل با یکدیگر رفتار کند. چیزی که واقعاً مرا نگران می‌کند این است که با ثروتمندتر شدن زندگی، مردم تمایل دارند از هم دور شوند، حسادت کنند و حسابگرتر شوند، حتی در بین اقوام...

برگشتن به زادگاهم برای عید تت (سال نو قمری)

جاده روستایی - عکس: جیاک نگو آنلاین

برای بسیاری از افرادی که دور از خانه زندگی می‌کنند و نمی‌توانند به آنجا بازگردند، عید تت (سال نو قمری) همیشه زمانی برای غم و اندوه عمیق و دلتنگی برای سرزمین مادری‌شان است. عید تت نه تنها فرصتی برای خانواده، بلکه فرصتی برای اقوام است تا با هم ملاقات و دیدار کنند، تجدید دیداری شاد.

وقتی دو گلدان گل همیشه بهار تازه را روی سنگ قبر پدر و مادرم دیدم، واقعاً متأثر شدم، و قبل از آن، گل‌ها، میوه‌ها و یک جعبه کیک که در پایان سال کنار سنگ قبرها گذاشته شده بود، در روزهای اول سال نو جا مانده بود؛ حتی اقوامم در خانه نمی‌دانستند که این کیک متعلق به چه کسی است، چون چنین کار آرام اما پرمعنایی را برای من انجام داده بودند. اگرچه این را با صدای بلند نگفتم، اما در اعماق وجودم احساس غرور کردم و از خودم پرسیدم که پدر و مادرم چگونه زندگی خود را گذرانده‌اند که اقوامشان هنوز چنین احساسات ارزشمندی را گرامی می‌دارند.

در مسیر روشن کردن عود، در حالی که از کنار جوی‌ها می‌گذشتیم، در بهار، چمن‌ها سرسبز و خرم بودند و گاوها به آرامی در امتداد کناره جوی‌ها می‌چریدند. در روزهای آغازین سال در زادگاهم، نم‌نم باران ملایمی بارید؛ باران بهاری آنقدر نبود که شانه‌هایم را خیس کند، اما هوا آنقدر سرد بود که مجبور شدم دو ژاکت گرم بپوشم.

روی مزارع باز و بادخیز، سرما شدت گرفت و ناگهان به چند کودک برخوردم که مشغول چرای دام بودند و لباس‌هایشان نازک بود و روی جاده به هم چسبیده بودند؛ برخی برای فرار از سرما به دیوار مقبره‌ای تکیه داده بودند. موجی از غم وجودم را فرا گرفت و تصاویر دهه‌های پیش ناگهان دوباره زنده شدند.

زندگی اغلب ما را عادت می‌دهد که به جلو نگاه کنیم، اما آن تصویر به طور نامحسوسی به من یادآوری می‌کند که گاهی اوقات باید به پایین نگاه کنیم. دهه‌هاست که در طول عید تت (سال نو قمری)، هنوز تصاویر دلخراشی از کودکانی که گله‌های گاو را چرا می‌کنند و از سرما می‌لرزند، وجود دارد.

ناگهان، اشعار شاعر تریو فونگ را به یاد آوردم، که دوران کودکی خود را به چوپانی در رو ترام در ساحل شمالی رودخانه تاچ هان گذرانده بود. او دیگر در میان ما نیست، اما اشعاری درباره سرزمین مادری خود از خود به جا گذاشته است که به اندازه کافی قدرتمند هستند تا عشق عمیقی را به والدین و زادگاه گذشته‌اش برانگیزند:

«...کودک گاوچران در سفرهای دشوار بسیاری مادرش را دنبال کرد/ پدر، تعجب می‌کنی؟/ کودک گاوچران می‌تواند شعر بگوید/... اگر کودکی شامل گاوچرانی نمی‌شد/ چگونه می‌توانست از شیب کان خو به جنگل تراموا بالا برود؟/ چگونه می‌توانست بداند چگونه هیزم‌های سبز را جمع‌آوری کند؟/ و چگونه می‌توانست رنگ بنفش را که در بوته‌های خاردار و بیشه‌ها لانه کرده بود، ببیند...؟»

دوران کودکی هر فرد به عنوان یک گاوچران، پیوند نزدیکی با مکانی خاص، نوع متفاوتی از عشق و سختی، به ویژه با یک گل یا درخت خاص بومی روستایش دارد، واقعیتی که شاعر تریو فونگ از دوران کودکی فقیرانه‌اش که گله‌داری می‌کرد، از نزدیک شاهد آن بود. و از آن مکان، در آن بستر، شعر به پرواز درآمد و با ایمان و عشق به زندگی اوج گرفت: «...من در تمام جستجویم با گل‌ها آواز می‌خوانم / ای گل شبانگاهی / فقط سبز بمان، مانند عشقی که از دست رفته است ...». دو سطر آخر غم‌انگیز هستند اما به هیچ وجه سوگوارانه نیستند؛ خواندن آنها حس عمیقی از مالیخولیا را برمی‌انگیزد.

آن اشعار در میان افکار و اندیشه‌های پریشانم، آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده‌ای برای من بودند.

چای صبحگاهی هم همینطور بود، کنار درخت شکوفه زردآلو، رنگی طلایی از زمان، اما هرگز محو نمی‌شود، اما خالص و زلال مانند برگ‌ها و گل‌های بی‌خیال، که تنها احساسات قلبی خود را به بشریت تقدیم می‌کنند. صدای مردمی که به یکدیگر تبریک می‌گفتند و سال نو را به یکدیگر تبریک می‌گفتند، در بیرون طنین‌انداز می‌شد و مرا سرشار از شادی می‌کرد. دلم برای تت زادگاهم خیلی تنگ شده است. برای کسانی که در سفرشان برای امرار معاش، هرگز برای جشن تت در روستای قدیمی خود برنگشته‌اند، متاسفم.

هو سی بین


منبع

نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول