Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

هر رابطه عاشقانه‌ای توسط بهترین دوستم خراب می‌شود، وقتی دلیلش را فهمیدم شوکه شدم.

Báo Dân tríBáo Dân trí30/04/2024


من و مرد از دوران دبستان با هم دوست بوده‌ایم. خانه‌های ما کنار هم بود و فقط با پرچینی از سیکادها از هم جدا می‌شد. وقتی کوچک بودم، اغلب یواشکی از میان بوته‌ها به خانه مرد می‌رفتم تا بازی کنم. آنجا همچنین جایی بود که اغلب شاهد گریه مرد بودم چون والدینش او را سرزنش می‌کردند.

من مثل یک پسر بچه قوی و شیطون است. شاید به خاطر همین شخصیت، بتوانیم دوستان صمیمی باشیم. راستش را بخواهید، بعضی وقت‌ها حتی فراموش می‌کنم که من یک دختر است.

ما در یک مدرسه، فقط در رشته‌های مختلف، در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کردیم. من اغلب به اتاق من می‌آمدم تا مثل یک دختر، بی‌خیال بازی کنم، تا جایی که هم‌اتاقی‌ام او را «آقای من» صدا می‌زد.

در آغاز سال دوم، اولین عشقم را پیدا کردم. او مهربان و زیبا بود. آنقدر شیفته‌اش شده بودم که تقریباً مجبور شدم دوباره درس بخوانم، اما در نهایت، او مرا رها کرد.

وقتی مان فهمید دوست دخترم با کسی رابطه نامشروع دارد، به دیدنش رفت و جلوی همه او را به خاطر اینکه به من آسیب زده سرزنش کرد. از آن زمان، هر کسی را که دوست دارم یا عاشقش می‌شوم، مان همیشه از او می‌خواهد که او را ببیند تا او را ارزیابی کند. او فکر می‌کند که چشم تیزبینی برای دیدن مردم دارد.

Yêu ai cũng bị cô bạn thân phá đám, tôi sững sờ khi biết lý do - 1
باورم نمی‌شد که نمی‌توانم کسی را برای مدت طولانی دوست داشته باشم، چون بهترین دوستم عمداً رابطه‌مان را به هم زد (تصویر: TD).

زمان مثل برق و باد می‌گذرد، من و من هر دو ۲۷ ساله هستیم و شغل‌های ثابتی داریم. من چند رابطه دیگر هم داشتم اما به دلایلی، دخترها یکی یکی مرا ترک کردند.

حتی افرادی بودند که هفته قبل در مورد آینده بحث می‌کردند و هفته بعد می‌گفتند "ما با هم سازگار نیستیم". بیشتر آنها دلیل یکسانی را مطرح می‌کردند، اما من نمی‌دانستم آنها در مورد چه چیزی با هم سازگار نیستند. در آن مواقع، "من" همیشه آنجا بود تا مرا دلداری دهد و تشویق کند.

مردی که هرگز عاشق نشده، اگرچه چند مرد به دنبالش بوده‌اند. او گفت که با دیدن اینکه من عاشق می‌شوم و سپس بارها و بارها از هم جدا می‌شوم، دلسرد شده است. او صبر می‌کرد تا فرد مناسب را ملاقات کند و سپس به او متعهد شود.

چند ماه پیش، بعد از بیش از یک سال مجرد بودن، یک رابطه جدید را شروع کردم. رابطه ما رو به بهبود بود، تا اینکه یک روز او ناگهان بهانه‌ای پیدا کرد تا از من دوری کند. من او را دوست داشتم، نمی‌خواستم به این راحتی تسلیم شوم، نمی‌توانستم بگذارم تاریخ این‌طور تکرار شود.

بعد از چند روز که از تماس‌ها و پیامک‌های مداوم من کلافه شده بود، خودش پیش‌قدم شد و به دیدنم آمد. گفت حالم خوب است، اما بهترین دوستم خوب است. در کل، احساس می‌کرد که شناختن من برایش زیادی دردسر است.

من به دیدن مرد رفتم و پرسیدم واقعاً چه اتفاقی افتاده است. بعد از مدتی، مرد اعتراف کرد که فقط می‌خواسته او را کمی امتحان کند تا ببیند آیا با من صادق است یا نه، اما به طور غیرمنتظره‌ای، او "فرار کرد". مرد گفت، فقط با نگاه کردن به او می‌شد فهمید که او از آن دسته دخترانی است که فقط در ناله کردن و رنجاندن مردان مهارت دارد.

از مرد پرسیدم که آیا روابط قبلی من به خاطر او از هم پاشیده است؟ او ساکت بود و پس از مدتی، زمزمه کرد: «من فقط بهترین‌ها را برای تو می‌خواهم. تو لیاقت داری که با بهترین فرد آشنا شوی.»

آنقدر عصبانی بودم که نمی‌توانستم حرف بزنم. سرش داد زدم که او دوست من است، نه مادرم. حتی مادرم هم اینطور در زندگی عاشقانه من دخالت نمی‌کند. او حق نداشت. او قبلاً هرگز کسی را دوست نداشته بود، بنابراین احساسات من را درک نمی‌کرد.

بعد از این همه سال دوستی، این اولین باری بود که از دستش عصبانی می‌شدم. شاید به این خاطر که به این موضوع عادت نداشتیم، مان زد زیر گریه: «کی بهت گفته من هیچ‌وقت کسی رو دوست نداشتم؟ کی بهت گفته من نمی‌فهمم؟» مان این را گفت و سوار موتورش شد و رفت.

داستانم را برای یکی از همکاران زن در همان اتاق تعریف کردم. او به من نگاه کرد و اخم کرد: «احمق، آن خانم من تو را دوست دارد.» انکار کردم، قطعاً حقیقت نداشت. ما سال‌ها با هم صمیمی بودیم، از خانواده هم نزدیک‌تر. اگر من من را دوست داشت، چطور می‌توانستم ندانم؟

گذشته از این، هر وقت دوست دختری پیدا می‌کنم، مرد همیشه وقت می‌گذارد تا در مورد او اطلاعات کسب کند، نکات مثبت و منفی‌اش را تجزیه و تحلیل کند تا ببیند آیا برای من مناسب است یا نه. مرد بیشتر از مادرم نگران من است. او همیشه می‌ترسد که به من خیانت شود و مثل عشق اولم رنج بکشم.

من فقط نمی‌فهمم چرا، وقتی رابطه‌ام با آن شخص دیگر شروع به شکل‌گیری کرد، مرد سعی کرد آن را "به هم بزند"؟ آیا به این دلیل است که مرد مرا دوست دارد؟ چه کسی کسی را دوست دارد و در سکوت تماشا می‌کند که او چطور این‌طور یکی پس از دیگری با دخترها آشنا می‌شود؟

این چیزی بود که به همکارم گفتم. وقتی به خانه رسیدم و تنها در موردش فکر کردم، کاملاً گیج شدم. اگر مان واقعاً مرا دوست داشت، چه باید می‌کردم؟ من مان را دوست داشتم و هرگز تحت تأثیر قرار نگرفته بودم. من مان را به عنوان یکی از بستگانم می‌دانستم که حاضر بود همه چیز را با او به اشتراک بگذارد، اما عشق را نه.

این چند روز گذشته، من با مان تماسی نگرفته‌ام، او هم همینطور. دیگر از مان به خاطر کاری که کرد عصبانی نیستم. فقط نگرانم که مان واقعاً مرا دوست داشته باشد. چون اگر دوستم داشته باشد، مطمئناً نمی‌توانم احساساتش را جبران کنم. در ضمن نمی‌خواهم دوستی زیبایمان را از دست بدهم. نمی‌دانم حالا باید چه کار کنم؟

بخش «داستان من» داستان‌هایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌های خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.
فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول