دور و بر من، آوریل شکوفا شده است
 گلهای بنفش لاگرسترومیا
 ابرها در سراسر خانه شناورند
 در هفده سالگی
 خانه مثل عصرها خالی است، مادرم
 من گلها را به بازار بردم و دیگر برنگشتم، همانجا نشستم
 روی چمن با ملخها
 آنها رویای شاخههای برنج خمیده و سنگین را در سر میپرورانند
 در هفده سالگی، مردم چراغها را روشن میکنند
 دویدن در امتداد ساحل رودخانهی بادخیز
 و تماس بگیرید
 قایق
 در هفده سالگی، مردم گلهای بنفش را تحسین میکنند
 چشمانی مست مانند زنبورهایی که عسل میمکند
 الان باید هفده سالم باشه.
 من روی جادهی خراب نشستهام
 من گلهای بنفش لاگرسترومیا حواسپرت هستم
 چرا من مثل زنبوری که عسل میمکد، مستم؟
 چرا هنوز جذابم؟
 ابرها از خانه گذشتند
 و دخترها بوی گریپ فروت میدهند. 
منبع






نظر (0)