Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

یک شاخه نارنگی برای زندگی - داستان کوتاه از تو ها

زندگی مثل یک افسانه نیست، خیلی سخت‌تر است.

Báo Thanh niênBáo Thanh niên29/09/2025

در این دنیای غرق در صداهای آشفته و شلوغی و هیاهو، ما به دلیل فشاری که ما را احاطه کرده، با چشمانی غمگین به زندگی نگاه می‌کنیم و روابط بین افراد را به عنوان یک شرط‌بندی می‌بینیم. رنگ دنیا در آگاهی ما به تدریج بر اساس «شاخص شادی» بشریت محو می‌شود، سپس به تکه‌هایی خرد می‌شود...

اما در چنین دنیایی، هنوز دو نفر هستند که «نقص‌ها» را می‌پذیرند، دست در دست هم و در سفری دشوار و احتمالاً بی‌پایان قدم می‌زنند، تا انتهای جاده می‌روند - جایی که نور گرم می‌پوشاند، هر تکه شکسته را برمی‌دارند، سپس تصویری پوشیده از شادی را نقاشی می‌کنند...

آیا داستانی را که یک فرد ناشنوا درباره این دنیا برای دوست نابینایش تعریف کرد، باور می‌کنید؟

در این دنیای بیش از ۸ میلیارد نفری، اینکه ما همدیگر را پیدا کنیم هم یک "کارما" است...

نات بین در تاریکی ابدی زندگی می‌کند، جایی که تنها می‌تواند با شنیدن و لمس کردن، «دیدن» را بیاموزد، هر کوچکترین ارتعاشی را که در فضا حرکت می‌کند، هر ضربان و «زخم» ترحم آمیخته با قضاوت نامرئی را احساس کند.

در مورد هوانگ لام، تنها دوست نزدیک او، صدا برای کودکی که با معلولیت‌های شنوایی و زبانی متولد شده، یک نعمت است. تنها چیزی که به او کمک می‌کند تا با افراد و صداهای بیرون ارتباط برقرار کند، سمعک است، اما گفتار او اغلب تکه تکه و ناقص است و گاهی اوقات باعث می‌شود اطرافیانش، از جمله اقوامش، احساس ناراحتی کنند.

دو قطعه از یک پازل، هر کدام با نقص‌های خاص خود، در یک بعد از ظهر تابستانی، یکدیگر را پیدا کردند، جایی که نور طلایی خورشید کوچه کوچک را پر کرده بود و دختر کوچکی را که توسط گروهی از پسرانی که قصد آزار و اذیت او را داشتند احاطه شده بود، پوشانده بود:

- هی بچه‌ها، ولش کنید بره. وگرنه جیغ می‌زنم!

هوانگ لام سعی کرد کلمات نامفهومی را زیر لب زمزمه کند، اما چشمانش پر از خشم بود، انگار از دختر کوچکی که با ده‌ها زخم روی ساق پایش روی زمین نشسته بود، ناراحت بود. بچه‌های دیگر این را شنیدند و فقط با صدای بلند خندیدند، سپس به سرعت آنجا را ترک کردند، و فراموش نکردند که به کسی که سرشان فریاد زده بود، ضربه محکمی به شانه‌اش بزنند که باعث سرگیجه پسر شد.

- حالت خوبه؟ لازم نیست انقدر بی‌احتیاط باشی. بذار ببینم خراشی برداشتی یا نه؟ - نات بین با دستانش بدن هوانگ لام را لمس کرد و چشمان بی‌فروغش به دوردست‌ها خیره شد.

- کور؟ - حدسی از ذهن هوانگ لام گذشت - این مال توئه؟

هوانگ لام عصا را در دست دوستش گذاشت. عصا حالا تا حدی شکسته بود و ترک‌های بی‌شماری در طول آن داشت. نات بین از اینکه تنها وسیله‌ای که می‌توانست او را به خانه برساند، دیگر قابل استفاده نبود، شوکه شد. در حالی که هنوز در افکار آشفته و اضطراب هق‌هق مداوم خود غرق بود، دستی بازویش را گرفت و او را به جلو کشید:

- کجا زندگی می‌کنی؟ بذار برسونمت خونه.

صدای عجیبی از تلفن باعث شد نات بین کمی جا بخورد، اما وقتی حس آشنایی را در هر نفس پسری که تازه ملاقات کرده بود حس کرد، اطمینان خاطر پیدا کرد و با خوشحالی به جلو اشاره کرد و محل خانه‌اش را گفت. آن دو دست‌های هم را محکم گرفته بودند و با خوشحالی به سمت غروب آفتاب قدم می‌زدند.

- ممنون که کمکم کردی. می‌تونیم با هم دوست باشیم؟ - نات بین انگشت کوچکش را بالا برد و مشتاقانه منتظر انگشت کوچکی بود که نماد آغاز یک دوستی پایدار است.

- باشه. من چشم تو می‌شم و تو گوش من. با هم دنیا رو رنگ می‌کنیم.

Gửi đời một cành quýt đường - Truyện ngắn dự thi của Tô Hạ - Ảnh 1.

تصویرسازی: هوش مصنوعی

بنابراین پس از وعده زیر غروب آفتاب آن سال، آن دو مانند دو تکه کامل از سرنوشتی بی‌رحم، جدایی‌ناپذیر به نظر می‌رسیدند. هوانگ لام چشمان هر دوی آنها شد و صحنه آسمان صبح زود را که هر برگ در باد تکان می‌خورد، روی کف دستشان ترسیم می‌کرد، با زبان اشاره‌ای که با هم خلق می‌کردند تا فقط آن دو بتوانند آن را بفهمند، و با حالت‌های مختلف و درهم رفته روی چهره‌هایشان که گاهی اوقات هر دو را از ته دل می‌خنداند. در عوض، حساسیت بین وسیله‌ای بود تا هر دوی آنها را با صداها و ارتعاشات زندگی اطرافشان مرتبط کند.

اما برای افرادی با اختلافاتی مانند این دو نفر، چگونه می‌توانستند زندگی آرامی داشته باشند؟ هر بار که با هم بودند، آن دو به اندازه کافی نگاه‌ها و زمزمه‌های پوچ را تجربه می‌کردند که آسیب بزرگی به همراه داشت.

چشم‌های کنجکاو…

چشمان دلسوز ساختگی…

تمام نگاه‌های پر از ترحم.

- این دنیا ذاتاً عاری از احساسات است، فقط غم و اندوه و فشار نامشخص. آیا شناخت وجود دارد، یا فقط توهم خود ماست؟ - نات بین به آرامی صحبت کرد، چشمانش از غم برق می‌زد.

- شناخت به طور طبیعی اتفاق نمی‌افتد، مثل نارنگی، اگر می‌خواهی شیرین باشد باید کش بیاوری و برسد، وگرنه فقط یک توهم دوردست است! - صدای تلفن به طور یکنواخت زنگ خورد.

آن دو در سایه پارک نزدیک خانه‌شان نشستند، تنها صدای باقی مانده در فضا، صدای باد بود که مانند ملودی ملایمی می‌وزید.

- من چشم ندارم که غم دیگران را ببینم.

- من گوش شنوایی برای شنیدن شایعات پوچ ندارم.

اما حداقل، این دو نفر هنوز دستی دارند تا چیزهایی را که وجود دارند به واقعی‌ترین شکل ممکن لمس کنند، و قلبی که معجزات زندگی را حس کند.

- اگر این دنیا شادی را نپذیرد، ما ثابت خواهیم کرد که شادی از قبل در این دنیا وجود دارد و هرگز از بین نخواهد رفت.

صفحه دفتر خاطرات با جلد قرمز و دست‌خط مرتب دو پسر و دختر کوچک. در دنیای آن دفتر خاطرات، هیچ چشم قضاوت‌گری، هیچ زمزمه‌ی بدخواهانه‌ای و هیچ ترحمی وجود ندارد، فقط عشق و رنگ‌های یک زندگی شاد، فقط یک دختر نابینا که می‌تواند با چشمان ابری‌اش داستان بگوید، و یک پسر ناشنوا که با «گوش‌های» کوچکش گوش می‌دهد.

سپس در آخرین روز تعطیلات تابستانی، هنگامی که غروب خورشید بر دریا افتاد و شن‌ها و چهار پای کوچک در امتداد ساحل را روشن کرد، هوانگ لام چند سنگ رنگارنگ را که زیر نور خورشید می‌درخشیدند، برداشت، ایده‌ای جرقه زد زیرا نور به تدریج در پشت افق ناپدید می‌شد.

- نات بین، بیا یه کسب و کار راه بندازیم. می‌تونم باهاش ​​جواهرات دست‌ساز درست کنم.

دختر مدتی فکر کرد، انگار که با دقت این ایده را بررسی می‌کرد، سپس با لبخندی بر لب، سر تکان داد. به این ترتیب، یک دکه کوچک در نانوایی هوانگ لام با نام «کریستال ناقص» متولد شد. - در آن نقص، آثار هنری مانند شاهکارهایی زیر دست صنعتگران ماهر خلق می‌شوند.

هر شب، هوانگ لام به گوشه کوچک "هنرمندانه" خود می‌رود و به آرامی هر سنگ را به انواع مختلف جواهرات با انواع رنگ‌ها - آبی شفاف آسمان، قرمز گلبرگ‌های گل رز، نارنجی غروب آفتاب یا صورتی پشمک - تبدیل می‌کند. در مورد دختر کوچک نات بین، او تنها با دستان حساس و تیزبینی خود، جعبه‌های نفیسی با انواع الگوها و تزئینات مختلف می‌سازد. آنها با هم جواهرات منحصر به فردی خلق می‌کنند و هر قطعه جواهر داستانی درباره دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، در خود دارد.

در روزهای اول، مشتریان دائمی در مورد ویترین کوچک جواهرات نزدیک در شیشه‌ای کنجکاو بودند و رهگذران هم آنقدر کنجکاو بودند که می‌ایستادند و نگاه می‌کردند. اما بعد، آنها فقط رویشان را برمی‌گرداندند و می‌رفتند.

-چرا حس می‌کنم حالت خوب نیست؟- نات بین با نگرانی آستین دوستش را که نزدیک در نشسته بود، تکان داد.

اما چشمان مصمم هوانگ لام و فشار محکم دستش باعث شد که او در تصمیمشان احساس امنیت بیشتری کند...

یک روز جمعه در اواخر پاییز، وقتی مدرسه‌شان تمام شد و مادر دوستشان از آنها خواست که مدتی مغازه را تماشا کنند تا او به بازار برود، زنی میانسال با موهای خاکستری، نگاهی کمی خسته در چشمانش و کت و شلوار رسمی وارد نانوایی شد، سپس در گوشه ویترین «جواهرات» ایستاد:

زن رو به دو کودک کرد و پرسید: «شما دو نفر این جواهرات را درست کرده‌اید؟»

- بله، درست است. توسط افراد ناقصی مثل ما خلق شده، اما محصولی «کامل» از «خوشبختی» است.

- پس معنی عبارت «کریستال ناقص» همین است.

با جمله‌ای ساده‌لوحانه و کمی زمزمه‌شده از دوستش در آن روز، آنها نه تنها یک قطعه جواهر فروختند، بلکه لبخندی که خستگی را از بین می‌برد و نگاهی بدون هیچ ترحمی، فقط با احترام، دریافت کردند.

سپس، هر جمعه، آن زن به عنوان مشتری دائمی به مغازه می‌آمد. او برای حمایت از مغازه، کیک می‌خرید، به همراه جواهرات ارزان قیمتی که در ساخت آن نقش داشتند.

این دنیا آنقدر سخت است که گاهی اوقات او می‌خواهد تسلیم شود، اما شما دو نفر مانند فرشتگانی هستید که او را از خستگی نجات می‌دهید و زندگی‌اش را با کمی رنگ روشن از چیزی به نام خوشبختی رنگ‌آمیزی می‌کنید.

داستان‌هایی که مشتری همیشگی برای آن دو کودک آورد، مانند دارویی بود که زخم‌های عاطفی آنها را که از سال‌ها پیش به جا مانده بود، التیام بخشید.

- بعضی وقت‌ها چیزی که یک نفر دارد، رویای دیگری است. هر دوی آنها آرزو دارند مثل بقیه معمولی باشند، اما بقیه آرزو دارند قدرت و شادی آن دو را داشته باشند.

- هیچ‌کس کامل نیست. من این را می‌دانم، و یاد می‌گیرم که نقص‌هایم را بپذیرم تا بتوانم به جلو حرکت کنم.

نات بین پاهایش را روی صندلی چوبی کوچک تاب می‌داد و چشمانش به دوردست‌ها از پنجره خیره شده بود، هرچند که فقط شب بی‌پایان بود.

گاهی اوقات نیازی به اغراق در قدردانی نیست، فقط یک نفر می‌داند، لحظه‌ای که قدردانی صمیمانه‌ترین شکل ممکن باشد، آنگاه «شیرینی» مکالمه بین ما دو نفر به کمال خواهد رسید...

نور به ما معجزه نمی‌دهد، بلکه ترکیبی از نور خورشید، رنگ‌ها و داستان‌هایی است که آن دو کودک در هر قطعه جواهر قرار داده‌اند، گویی داستان زندگی خودشان را روایت می‌کنند. «زندگی آسان نیست».

بنابراین ما باید زندگی خودمان را با رنگ‌های مختلف غم و شادی نقاشی کنیم. و داستان آن فرد ناشنوا که برای دوست نابینایش از این دنیا می‌گوید، ادامه خواهد داشت.

پنجمین مسابقه نویسندگی «زندگی خوب» با هدف تشویق مردم به نوشتن درباره اقدامات شریفی که به افراد یا جوامع کمک کرده است، برگزار شد. امسال، تمرکز این مسابقه بر تقدیر از افراد یا گروه‌هایی بود که با انجام اعمال خیرخواهانه، امید را به افراد در شرایط دشوار هدیه داده‌اند.

نکته برجسته، بخش جدید جوایز زیست‌محیطی است که به آثاری که الهام‌بخش و مشوق اقدام برای محیط زیست سبز و پاک هستند، اهدا می‌شود. از این طریق، کمیته برگزارکننده امیدوار است آگاهی عمومی را در مورد حفاظت از کره زمین برای نسل‌های آینده افزایش دهد.

این مسابقه دارای دسته بندی ها و ساختار جوایز متنوعی است، از جمله:

دسته بندی مقالات: روزنامه نگاری، گزارش، یادداشت یا داستان کوتاه، حداکثر ۱۶۰۰ کلمه برای مقالات و ۲۵۰۰ کلمه برای داستان کوتاه.

مقالات، گزارش‌ها، یادداشت‌ها:

- جایزه اول: 30،000،000 دونگ ویتنامی

- ۲ جایزه دوم: ۱۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۳ جایزه سوم: ۱۰،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۵ جایزه تشویقی: ۳،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

داستان کوتاه:

- جایزه اول: 30،000،000 دونگ ویتنامی

- جایزه دوم: 20،000،000 دونگ ویتنامی

- ۲ جایزه سوم: ۱۰،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۴ جایزه تشویقی: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

بخش عکس: ارسال مجموعه‌ای از حداقل ۵ عکس مرتبط با فعالیت‌های داوطلبانه یا حفاظت از محیط زیست، به همراه نام مجموعه عکس و توضیحی کوتاه.

- جایزه اول: 10،000،000 دونگ ویتنامی

- جایزه دوم: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنام

- جایزه سوم: ۳،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۵ جایزه تشویقی: ۲،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

محبوب‌ترین جایزه: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

جایزه مقاله عالی با موضوع محیط زیست: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

جایزه شخصیت مورد تقدیر: 30،000،000 دونگ ویتنامی

آخرین مهلت ارسال آثار ۱۶ اکتبر ۲۰۲۵ است. آثار در مراحل مقدماتی و نهایی با حضور هیئت داورانی متشکل از نام‌های مشهور ارزیابی خواهند شد. کمیته برگزارکننده فهرست برندگان را در صفحه «زندگی زیبا» اعلام خواهد کرد. برای مشاهده قوانین دقیق به thanhnien.vn مراجعه کنید.

کمیته برگزاری مسابقه زندگی زیبا

Gửi đời một cành quýt đường - Truyện ngắn dự thi của Tô Hạ - Ảnh 2.

منبع: https://thanhnien.vn/gui-doi-mot-canh-quyt-duong-truyen-ngan-du-thi-cua-to-ha-185250919205316992.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تماشای طلوع خورشید در جزیره کو تو
سرگردان در میان ابرهای دالات
مزارع نیزار شکوفا در دا نانگ، مردم محلی و گردشگران را به خود جذب می‌کند.
«سا پا از سرزمین تان» در مه فرو رفته است

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول