Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

خیلی وقته ندیدمت!

به محض اینکه صاحب کافه کوچک کنار جاده مرا دید، با خوشحالی به استقبالم آمد: «خیلی وقته ندیدمت!»

Báo Thanh niênBáo Thanh niên20/07/2025

این احوالپرسی خاطرات زیادی را برایم زنده کرد و دوره‌ای را که از دست داده بودیم، به یادمان آورد. آخرین باری که به اینجا آمدم، احتمالاً تقریباً یک سال پیش بود. قهوه‌ی مغازه‌اش در مقایسه با سطح متوسط ​​قهوه در این شهر کوچک، کاملاً خوب بود. مغازه‌اش فقط قهوه و چند نوع آبمیوه، عمدتاً برای بیرون‌بر، می‌فروخت. او «مشتریان دائمی» زیادی داشت - از جمله من.

بارها پیش آمده بود که سری به مغازه زده بودم و مغازه بسته بود - ریتم بسته شدن نامنظم بود، هیچ الگوی روزانه یا فصلی وجود نداشت، هر بار که سرعتم را کم می‌کردم و در را بسته می‌دیدم، می‌دانستم که امروز بسته است. تازه آن موقع بود که فهمیدم بیمار است، تمام بیماری‌های سالمندان را دارد: فشار خون، کلسترول بالا، درد مفاصل...

گاهی اوقات با شماره تلفنی که روی تابلو بود با او تماس می‌گرفتم تا از حالش بپرسم - او در خانه استراحت می‌کرد یا در بیمارستان بستری بود. گاهی اوقات او مستقیماً پاسخ می‌داد، گاهی اوقات پسرش - که همسن من بود - از طرف من پاسخ می‌داد. به همین دلیل رابطه بین میزبان و مهمان صمیمی‌تر شد. هر بار که بعد از آن به دیدنش می‌رفتم، او اغلب در مورد خانواده‌اش، تغییر شغل پسرش، اولین روز مدرسه نوه‌اش، آنچه دیروز هنگام نشستن اینجا دیده و با آن مواجه شده بود و باعث وحشتش شده بود، برایم تعریف می‌کرد...

یک سال تمام بود که به خاطر سرعت کار، تغییر جهت جاده و وجود کافی‌شاپ‌ها و چرخ‌دستی‌های غذای بیرون‌بر در هر جهت، به آنجا سر نزده بودم. اما او فقط به من سلام کرد و مثل قبل شاد بود، هیچ سوالی نپرسید یا شکایتی نکرد: «چرا این همه مدت به اینجا سر نزده‌اید؟» این را نپرسید، شاید برای اینکه گیج یا ناراحت نشوم. او فقط پرسید، اهمیت داد و داستان‌هایی تعریف کرد که از همان لحظه اول که به آنجا سر زدم تا وقتی که آنجا را ترک کردم و حتی وقتی داشتم این سطرها را می‌نوشتم، مرا خوشحال کرد.

در روابط دیگر، گاهی اوقات آنقدر خوش شانس نیستم. به جای سلام و احوالپرسی، سوال، سرزنش و قضاوت دریافت کرده‌ام: چرا اینقدر ساکت بودی؟ چرا تماس نگرفتی؟... انگار که حفظ ارتباط، ادامه گفتگوها و پرورش یک رابطه فقط مسئولیت من است. آنها به صندوق ورودی شما می‌پرند، به جای سلام، سرزنشتان می‌کنند و فراموش می‌کنند که به گذشته نگاه کنند و ببینند آخرین پیامک از سه یا چهار سال پیش از چه کسی بوده است. در ملاء عام، با شما دست می‌دهند، دروغ می‌خندند و به طور مبهم شما را سرزنش می‌کنند: "من از دستت عصبانی هستم، خیلی وقت است که برای بازی با دوستانت بیرون نیامده‌ای!"، انگار که اوقات خوش پارسال، ماه گذشته، هفته گذشته را به یاد آورده‌اند... و با گرمی شما را دعوت کرده‌اند!

هر بار که نسلی از دانش‌آموزان را می‌بینم که به مدرسه می‌روند، اغلب این جمله را می‌شنوم: «قطعاً دلم برای معلمانم تنگ خواهد شد، قطعاً برای دیدن معلمانم برمی‌گردم!» من به این جمله اعتقاد دارم، مطمئنم که آنها دلشان برای مدرسه و معلمانشان تنگ شده است. فقط در یک محیط جدید، آنها وظایف جدیدی دارند و آنقدر سرشان شلوغ است که نمی‌توانند بایستند و برگردند و خاطرات گذشته را مرور کنند. مثل یک دانش‌آموز سابق که با من تماس گرفت و زد زیر گریه. آن روز بعدازظهر ۱۹ نوامبر بود، خیابان‌های عریض پر از گل و هدایایی بود که روز معلم ویتنامی را جشن می‌گرفتند. او از سر کار به خانه آمد، خسته در وسط خیابان گل‌های رنگارنگ بود و دلتنگ مدرسه قدیمی‌اش، معلمانش، دوستانش بود و به یاد آورد که چگونه در این مناسبت‌ها تا ساعت ۹ یا ۱۰ شب به تمرین هنرهای نمایشی می‌پرداخت. اما امسال او نمی‌تواند به مدرسه برگردد، فردا، ۲۰ نوامبر، هنوز یک روز کاری است، او باید مانند هر کارگر دیگری سر کار برود.

همچنین دانشجویان سال آخر یا کسی هستند که زمانی فریاد زده‌اند: «پس دیگر هرگز یکدیگر را نخواهیم دید». چیزی به نام هرگز دوباره یکدیگر را ندیدن وجود ندارد! افرادی بودند که می‌خواستند تا آخر عمر از یکدیگر دوری کنند، اما بعد «راه‌ساز» مدام خانه گرم را از هم می‌پاشید، طوری که هر صبح و عصر یک نفر مجبور بود از کنار یک خانواده شاد عبور کند. سپس در فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، هر از گاهی پیشنهادی برای ارتباط ظاهر می‌شود که می‌گوید حسابی را که مدت‌ها پیش آنفالو کرده بودیم، پیدا کرده‌ایم. یا ما نیز متقاعد شده‌ایم: تا زمانی که «اینترنت» داریم، می‌توانیم عکس‌های قدیمی و آشنایان قدیمی را پیدا کنیم.

بله، هیچ راهی وجود ندارد که دیگر همدیگر را نبینیم. مطمئناً فردا یا پس‌فردا، همه در ذهن یا بر لب‌هایشان خواهند گفت: مدت‌هاست که ندیده‌ایم! تنها تفاوت این است: آیا پس از آن، مجموعه‌ای از خاطرات زیبا را به یاد خواهیم آورد یا خاطرات مبهم و غم‌انگیز.

منبع: https://thanhnien.vn/lau-qua-khong-gap-185250719181122794.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول