Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

قرار ملاقاتی با ناپایداری

در زندگی با اتفاقاتی روبرو می‌شویم که هیچ‌کس انتظارشان را ندارد، اما بالاخره باید با آنها روبرو شویم. آن موقع است که ناگهان صدای افتادن زمان را مانند برگی پژمرده می‌شنویم، وقتی نفس کسی برای لحظه‌ای شکننده بند می‌آید. در آن لحظه، مردم ناگهان متوجه می‌شوند که همین الان با وو تونگ قرار ملاقات داشته‌اند - قراری بدون هشدار، بدون دعوت، اما به اندازه‌ای که قلب مردم را به تپش بیندازد.

Báo Pháp Luật Việt NamBáo Pháp Luật Việt Nam09/12/2025

من هم همینطور بودم. یک بعد از ظهر بدون باد، نشستم و رویاهای قدیمی‌ام را شمردم، سال‌های که زمانی آنقدر محکم در آغوش گرفته بودم اما زمان همه چیز را با خود برد. در آن سوی رودخانه، جایی که رنگ نم نم باران محو شده بود، دیگر کسی منتظرم نبود. جاده قدیمی دیگر سایه‌ای نداشت، چراغ قدیمی دیگر کسی را نداشت که برایم روشن کند. تازه فهمیدم: وقتی ناپایداری به سراغم می‌آید، هر چیزی که فکر می‌کردم «مال من» است، مانند ذره‌ای غبار شکننده می‌شود.

زندگی... آنقدر کوتاه است که ما آماده نیستیم.

همین دیروز هنوز همدیگر را می‌دیدیم، هنوز لبخند می‌زدیم، هنوز حرف‌هایمان آشنا بود؛ اما امروز نفس کسی برای همیشه بند آمده است. هر روزی که می‌گذرد، خاطره‌ای طولانی‌تر و خلائی عمیق‌تر در قلبم به جا می‌گذارد. عشق‌هایی هست که هرگز فرصت نکرده‌ام نامی از آنها ببرم. حسرت‌هایی هست که هرگز نمی‌توانم بیانشان کنم. ما - همه ما - زخمی در قلب‌هایمان پنهان کرده‌ایم که زمان هنوز التیامش نداده است.

نیمی از عمرم را گذرانده بودم و تکه‌های شکسته‌ی جوانی‌ام را مثل گمشده‌ای که رد پای خودش را پیدا می‌کند، جمع می‌کردم. گاهی احساس می‌کردم مسافری هستم که در میان آسمان پهناور ایستاده و نمی‌داند مقصد کجاست، خانه کجاست. در آن لحظه، وو تونگ کنارم نشست، آرام اما آنقدر نزدیک که صدای نفس‌هایم را بشنود. سرزنش نکرد، درس نداد، فقط با زمزمه گفت:

«زندگی هیچ‌کس کامل نیست. اگر می‌خواهی آرامش داشته باشی، باید از درد دست بکشی.»

آن کلمات مثل چاقو بودند، اما چاقویی شفابخش.

شروع کردم به نگاه کردن به دنیا با چشمانی آهسته‌تر. کم‌کم از هر صدای ترافیک در خیابان، از هر برگی که روی لبه بام می‌افتاد، قدردانی می‌کردم. چیزهای کوچکی که قبلاً فراموش کرده بودم، حالا تبدیل به آزمایشی شده بودند تا بدانم هنوز زنده‌ام.

بعد متوجه تکان‌دهنده‌ترین چیز شدم:

مردم از از دست دادن چیزی نمی ترسند... آنها فقط از این می ترسند که وقت نداشته باشند کلمات عاشقانه را بر زبان بیاورند.

بنابراین دوباره عشق ورزیدن را آموختم. عشقی آهسته‌تر. عشقی عمیق‌تر. عشقی به دیگران، و عشقی به خودم - کسی که این همه مدت بدون هیچ کلامی تحمل کرده بود.

اما یادگیری عشق ورزیدن، یادگیری تحمل کردن نیز هست.

چون هیچ‌کس بدون اینکه در نقطه‌ای شکسته شود، زندگی را پشت سر نمی‌گذارد. در شب‌های بارانی، درد قدیمی دوباره برمی‌خیزد. من فکر می‌کردم نشانه‌ی ضعف است، اما معلوم شد که درسی از زندگی است. هر زخم یک نقشه‌ی راه است. هر اشک، نقطه‌ی عطفی است که بلوغ را نشان می‌دهد.

یک شب، باد سرد از روی پشت بام وزید و من کمی پیرتر شدم. تنهایی مثل یک دوست قدیمی کنارم نشست. قبلاً فکر می‌کردم تنهایی دارد دنبالم می‌کند. نه. معلوم شد که مدت زیادی آنجا نشسته بوده، اما حالا آنقدر آرام بودم که مستقیم به آن نگاه کنم.

و در یک لحظه گذرا، متوجه شدم:

ناپایداری برای ترساندن ما نمی‌آید.

آمده تا به ما یادآوری کند که با بقیه عمرمان مهربان‌تر زندگی کنیم.

به لطف آن، از افرادی که در زندگی‌ام بوده‌اند سپاسگزارم - چه آنهایی که ماندند و چه آنهایی که رفتند. از عشقی که شکوفا شد و سپس پژمرده شد سپاسگزارم. از فقدان‌هایی که مرا ویران کردند سپاسگزارم، زیرا آنها باعث شدند قدر آنچه باقی مانده را بدانم.

یک روز با وو تونگ، سرم را به نشانه قدردانی خم کردم.

از زندگی ممنونم که به من اجازه داد عشق بورزم.

ای غم، از تو ممنونم که به من صبر را آموختی.

از خودت تشکر کن که در تاریک‌ترین زمان‌ها تسلیم نشدی.

و جایی، در سکوت غروب بنفش، از خود پرسیدم:

«چه زمانی واقعاً دوست داشته خواهیم شد؟»

شاید... وقتی به اندازه کافی آرام باشیم که قلب‌هایمان را بگشاییم.

شاید... وقتی یاد بگیریم که تغییر را با قلبی که دیگر نمی‌ترسد، بپذیریم.

یا شاید... آن سوال هرگز پاسخی نخواهد داشت.

اما اشکالی ندارد.

چون بعد از آن قرار، یاد گرفتم که چطور سرعتم را کم کنم، چطور به نقص‌ها لبخند بزنم. و مهم‌تر از همه، یاد گرفتم که چطور بقیه‌ی عمرم را با دو دستم بگیرم، آرام اما محکم.

منبع: https://baophapluat.vn/mot-lan-hen-voi-vo-thuong.html


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

چه چیزی در کوچه ۱۰۰ متری باعث ایجاد هیاهو در کریسمس می‌شود؟
غرق در جشن عروسی فوق‌العاده‌ای که ۷ شبانه‌روز در فو کوک برگزار شد
رژه لباس‌های باستانی: شادی صد گل
بویی کونگ نام و لام بائو نگوک با صداهای زیر با هم رقابت می‌کنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

هنرمند مردمی، شوان باک، «مجری مراسم» ازدواج ۸۰ زوج در خیابان پیاده‌روی دریاچه هوان کیم بود.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول

Footer Banner Agribank
Footer Banner LPBank
Footer Banner MBBank
Footer Banner VNVC
Footer Banner Agribank
Footer Banner LPBank
Footer Banner MBBank
Footer Banner VNVC
Footer Banner Agribank
Footer Banner LPBank
Footer Banner MBBank
Footer Banner VNVC
Footer Banner Agribank
Footer Banner LPBank
Footer Banner MBBank
Footer Banner VNVC