Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

روزهای فرار از سیل

کیوتو - باران‌های سیل‌آسا، مانند یک عادت قدیمی در منطقه مرکزی، نشان از بازگشت فصل سیل دارند. با این حال، هر سال، مردم زادگاه من هنوز نمی‌توانند جلوی بی‌قراری و اضطراب خود را بگیرند. سیل‌ها هرگز یکسان نیستند: بعضی سال‌ها فقط آب است که از کناره‌ها سرریز می‌شود، و سال‌های دیگر، نهر خروشانی است که گل و لای و چوب پوسیده را با خود حمل می‌کند و در تاریکی شب، مانند مرثیه‌ای از بستر رودخانه، صدای جیرجیر می‌دهد.

Báo Quảng TrịBáo Quảng Trị24/11/2025

من در فصل سیل‌های پی در پی به دنیا آمدم. دوران کودکی‌ام در بوی نم برنج خشک نشده، در آه‌های مادرم هنگام گوش دادن به پیش‌بینی آب و هوا، و در شب‌های بی‌خوابی که پدرم با چراغ قوه در حیاط قدم می‌زد تا ببیند آیا آب به ایوان رسیده است یا نه، پیچیده شده بود. بزرگسالان آن را نگرانی می‌نامیدند، اما ما بچه‌ها آن را یک ماجراجویی می‌دانستیم. فرار از سیل، دو کلمه‌ای که برای کودکان مناطق دیگر عجیب به نظر می‌رسید، اما برای ما، بخشی جدایی‌ناپذیر از خاطرات ما بودند. بعدازظهرهای تاریک را به یاد دارم، بادی که از کوچه می‌وزید و بخار آب سرد را با خود حمل می‌کرد. مادرم با عجله لباس‌ها را جمع می‌کرد، در حالی که پدرم تخته‌ای را بلند می‌کرد تا چندین کیسه برنج را روی آن نگه دارد. در آن زمان، من هم می‌لرزیدم و هم هیجان‌زده بودم: «آیا آب امسال به آستانه خواهد رسید، بابا؟» پدرم جوابی نداد، فقط به آسمان بنفش نگاه کرد، نگاه منتظر کسی که تمام عمرش را با سیل زندگی کرده بود.

شب سیل همیشه خیلی سریع از راه می‌رسد. آب بدون هشدار حیاط را پر می‌کند و فریادهای همسایه‌ها مدام طنین‌انداز می‌شود: «خانه خانم تام را سیل گرفته!»، «این طرف دارد سرریز می‌شود!». همه در هیاهو هستند، اما هیچ‌کس وحشت نمی‌کند. منطقه مرکزی به سیل عادت دارد، حمل تیرک‌ها به یک غریزه تبدیل شده است. مردم به یکدیگر کمک می‌کنند تا وسایل خود را جابجا کنند، در مکان‌های خطرناک به دیوارها می‌کوبند تا علامت بدهند. چراغ‌قوه‌ها در باران سفید مانند دسته‌ای از کرم‌های شب‌تاب گمشده سوسو می‌زنند.

تصویرسازی: اچ. اچ.
تصویرسازی: HH

روزهای فرار من از سیل از زمانی شروع شد که آب به در خانه رسید. مامان مقداری برنج، نمک، یک بطری روغن خوراکی و مقداری لباس خشک را در یک کیسه پلاستیکی گذاشت. بابا از فرصت استفاده کرد و مبلمان خانه را مرتب کرد و بعضی چیزها را تا حد امکان بالا برد. سپس از حیاطی که تا ساق پاهایمان پر از آب بود، به سمت خانه پدربزرگ و مادربزرگم که بلندتر و هنوز خشک ساخته شده بود، رفتیم. هوا تاریک بود، باران به صورتم می‌خورد و سوزش داشت. دست مامان را محکم گرفته بودم و به صدای صندل‌های بابا که جلویم می‌پاشیدند گوش می‌دادم، مثل یک راهنما در سیل.

وقتی به خانه مادربزرگم رسیدم، فقط چراغ نفتی سوسو زننده‌ای را در آشپزخانه کوچک دیدم. مادربزرگم جلوی ایوان منتظر بود، هیکل لاغرش هنوز به استواری درخت بامبویی در انتهای باغ بود. گفت: «این سیل بزرگ است، حتماً اینجا پیش من بمان.» انگار صدایش نگرانی‌های دل همه را تسکین می‌داد. بنابراین تمام محله در بلندترین خانه پناه گرفتند و در روزهای بالا آمدن آب به یک خانواده بزرگ موقت تبدیل شدند. هرگز صحنه جمع شدن تمام محله در خانه نمناک را فراموش نکرده‌ام، هم مضطرب و هم پر از عشق. ما بچه‌ها زانوهایمان را روی تخت بامبو جمع کرده بودیم و به داستان‌های بزرگسالان از فصل سیل قدیمی، داستان رودخانه هونگ که زمانی سقف خانه ما را به پایین رودخانه حمل می‌کرد، گوش می‌دادیم. این داستان‌ها بچه‌ها را نمی‌ترساند، بلکه ما را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. مادربزرگم اغلب با صدای گرم می‌گفت: «این سیل فروکش خواهد کرد، آنچه باقی می‌ماند عشق انسانی است، فرزندم.» در آن زمان، من همه چیز را نمی‌فهمیدم، اما وقتی بزرگ شدم، متوجه شدم که مادربزرگم هرگز اشتباه نمی‌کرد.

در روزهای سیل، غذا خوردن هم یک چالش بود. مادر و مادربزرگم برنج را روی اجاقی با سه‌پایه بلند می‌پختند که با چند تکه چوب مرطوب و تند گرم می‌شد. بوی برنج سوخته مخلوط با بوی باران را به وضوح به یاد دارم، طعمی بی‌نظیر که در هیچ جای دیگری پیدا نمی‌شد. غذا فقط شامل برگ‌های سیب‌زمینی شیرین، سس ماهی و کمی ماهی خشک شده بود، اما همه آن را به طرز عجیبی خوشمزه می‌دانستند. شاید به این دلیل که در مواقع سختی، مردم می‌دانند چگونه از هر لقمه برنج، هر قطره آب قدردانی کنند. شب‌ها، باد شدیدتر می‌وزید. با شنیدن صدای آب خروشان بیرون، پتوی نازک را محکم در آغوش گرفتم و از سرما می‌لرزیدم. اما در کنارم، مادرم شانه‌ام را نوازش می‌کرد، در حالی که پدرم کنار پنجره نشسته بود و به بیرون نگاه می‌کرد. در آن زمان چشمانش دیگر خستگی را نشان نمی‌داد، بلکه عزم عجیبی را نشان می‌داد. مردم منطقه مرکزی اینگونه هستند: حتی اگر آب تا زانوها، تا کمرهایشان بالا بیاید، حتی اگر همه چیز را بشوید، باز هم با آرامش استقامت می‌کنند و به زندگی ادامه می‌دهند.

وقتی آب شروع به فروکش کردن کرد، انگار آسمان کمی روشن‌تر شد. تمام محله شلوارهایشان را بالا زدند و به خانه برگشتند. جاده‌ی جلوی کوچه پوشیده از گل و لای قهوه‌ای ضخیم بود، بوی گل در هوا پخش شده بود. همه شروع به تمیز کردن کردند: بعضی‌ها آب را جمع می‌کردند، بعضی‌ها کف را پاک می‌کردند، بعضی‌ها دیوارهای فروریخته را دوباره می‌ساختند. خنده‌ای آمیخته با ناله و شکایت به گوش می‌رسید، اما روحیه‌ی «کمک با هر چه از دستتان برمی‌آید» همچنان پابرجا بود. خانواده‌ی مرفه‌تر برای دیگری یک کاسه سوپ یا یک قابلمه فرنی می‌پختند. وعده‌های غذایی بعد از سیل همیشه خوشمزه بودند، نه به این دلیل که سیر بودند، بلکه به این دلیل که با هم تقسیم می‌شدند.

در دوران بزرگ شدنم، با ترک زادگاهم برای تحصیل و سپس کار، متوجه شدم که روزهای فرار از سیل چیزهای زیادی به من آموخت: تاب‌آوری، صرفه‌جویی، دلسوزی و این باور که مهم نیست اوضاع چقدر طوفانی باشد، مردم همیشه می‌توانند برای زنده ماندن به یکدیگر تکیه کنند. همانطور که مادربزرگم می‌گفت: «سیل بالاخره فروکش می‌کند، اما فقط عشق انسانی باقی می‌ماند.»

گاهی اوقات، در میان خیابان‌های شلوغ، بوی اولین باران فصل به مشامم می‌رسد و ناگهان به شب‌های سیل‌آلود سال‌های گذشته فکر می‌کنم. به پدر و مادرم که در تاریکی راه می‌رفتند، به دست مادربزرگم که موهای خیسم را از روی پیشانی‌ام کنار می‌زد، به چراغ نفتی سوسوزن در آشپزخانه کوچک فکر می‌کنم. همه چیز دوباره برمی‌گردد، آنقدر گرم که فقط با بستن چشمانم، احساس می‌کنم به دوران کودکی‌ام برگشته‌ام، به روزهای سیل‌آلود زادگاهم.

توئونگ لای

منبع: https://baoquangtri.vn/van-hoa/202511/nhung-ngay-chay-lut-b5f7ded/


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

سفر به "مینیاتور ساپا": خود را در زیبایی باشکوه و شاعرانه کوه‌ها و جنگل‌های بین لیو غرق کنید
کافی‌شاپ هانوی به اروپا تبدیل می‌شود، برف مصنوعی می‌پاشد و مشتریان را جذب می‌کند
جان «دو صفر» مردم منطقه سیل‌زده خان هوا در پنجمین روز عملیات پیشگیری از سیل
چهارمین باری که کوه با دن را به وضوح و به ندرت از شهر هوشی مین می‌بینم

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

کافی‌شاپ هانوی به اروپا تبدیل می‌شود، برف مصنوعی می‌پاشد و مشتریان را جذب می‌کند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول