Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

اعضای زن حزب در طبیعت وحشی "آتش را روشن نگه می‌دارند" قسمت ۳: مشتی برگ دارویی مادر تان

در میانه‌ی دره‌ی آبشار لوئی داکرونگ (کمون هونگ هیپ، کوانگ تری) - که با رشته‌کوه‌های سرسبز ترونگ سون احاطه شده است، زنی از اهالی وان کیو به نام هو تی تان هنوز هم هر روز صبح مرتباً اجاق گاز را روشن می‌کند. نه تنها برای گرم کردن خانه، بلکه برای زنده نگه داشتن شعله‌ی ایمان به حزب، همانطور که بیش از ۴۰ سال انجام داده است: نجات مردم با مشتی برگ‌های دارویی وحشی، و ماندن در کنار مردم با قلبی وفادار...

Báo Đại biểu Nhân dânBáo Đại biểu Nhân dân16/10/2025

برای مردم اینجا، او نه تنها یک پزشک، بلکه «مادر تان» است که از حزب محافظت می‌کند - کسی که بی‌صدا ایمان را در میان رشته‌کوه ترونگ سان روشن می‌کند.

تصمیم سرنوشت‌ساز

جاده خاکی قرمز به مو او در آفتاب داغ ظهر، باد لائوس هر دسته کاساوا را خشک می‌کرد. پس از عبور از پیچ‌های ناهموار، خانه ساده آهنی موج‌دار ظاهر شد؛ خاکستر اجاق گاز هنوز قرمز بود، بوی داروی جنگلی باقی مانده بود. روی قفسه چوبی، مخلوط با پرونده‌های پزشکی و دفاتر اهدای زمین، دفتر قطعنامه قدیمی قرار داشت. خانم هو تی تان به آرامی لبخند زد: کاغذها نمی‌توانستند همه چیز را ثبت کنند. به لطف این چیزها، روستا و هسته حزب هنوز وجود داشتند.

آتش آشپزخانه دود می‌کرد و خاطره‌ی یک تصمیم سرنوشت‌ساز را زنده نگه می‌داشت. در پایان سال ۱۹۸۲، هو تی تان، دانشجوی پزشکی که تازه از دانشگاه هوئه فارغ‌التحصیل شده بود، به ایستگاه بهداشت منطقه‌ای کمون هوئونگ لینه اعزام شد. او به یاد می‌آورد: «در آن زمان خیلی خوشحال بودم.» اما این شادی کوتاه‌مدت بود. قبل از شروع این وظیفه، اجازه خواست تا به مدت سه روز به دیدار خانواده‌اش برود. به محض اینکه خبر خوب را داد، مادربزرگش دست او را گرفت: نوه‌اش مورد اعتماد مافوق‌هایش بود، او خیلی خوشحال شد. اما دیروز در روستا، دو مادر پس از زایمان فوت کردند و آن دو کودک بیچاره کسی را نداشتند که از آنها مراقبت کند. در محل کارش، کادر پزشکی حضور داشتند، اما اینجا، هیچ‌کس اهمیتی نمی‌داد.

s1.jpg
خانم هو تی تان (سمت راست) با مردم روستای فو تینگ صحبت می‌کند. عکس: های فونگ

روز بعد، دختر جوان با چشمان خودش برای دیدن آن دو یتیم سفر کرد، در حالی که قلبش به درد آمده بود. آن تصویر عمیقاً در ذهنش حک شده بود و او را تا خانه دنبال می‌کرد. آن شب، او این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخید: پیروی از این تصمیم به معنای داشتن شغل، مستمری و آینده‌ای پایدار بود؛ اما ماندن... خانم تان با چشمانی قرمز که انگار آن لحظه سرنوشت‌ساز را دوباره تجربه می‌کرد، گفت: «مدت زیادی در موردش فکر کردم. در نهایت، تصمیم گرفتم بمانم.»

در ماه‌های اول بازگشت به فو تینگ، خانم تان به تک تک خانه‌ها سر می‌زد، در هر خانه‌ای را می‌زد: شستن دست‌ها و آب جوشیده را تشویق می‌کرد؛ به زنان باردار می‌گفت که برای زایمان به تنهایی در حاشیه جنگل کلبه نسازند... اما گریه‌های خداحافظی همچنان ادامه داشت. هو تی لوک به دلیل عفونت جفت باقی مانده درگذشت. هو تی دام، هو تی دین از خونریزی پس از زایمان رنج می‌برد... خانم تان بغض کرد و گفت: «هر بار که اینطور می‌شد، فقط می‌توانستم گریه کنم، خیلی دردناک بود. اما بعد به خودم گفتم، باید صبور باشم تا مردم حرفم را باور کنند.»

در آگوست ۱۹۸۳، بیماری سرخک در سراسر روستا شیوع پیدا کرد. او با شنیدن اینکه دو کودک تب بالا و سرفه‌های شدید دارند، به سرعت به آنجا رفت. حال آن دو کودک وخیم‌تر بود، بنابراین خانواده را تشویق کرد که آنها را به بیمارستان استانی ببرند. جاده طولانی بود، موتورسیکلتی وجود نداشت و تعداد بسیار کمی ماشین رفت و آمد می‌کردند و بیمارستان فقط ساعت ۳ بعد از ظهر رفت و آمد داشت. بیمارستان فقط می‌توانست یک کودک را نجات دهد... برای بقیه بچه‌ها، او و روستاییان برگ چیدند، آب جوشاندند تا بنوشند و بدن‌هایشان را پاک کردند تا تبشان کاهش یابد. خوشبختانه، همه آنها بهبود یافتند. او به یاد می‌آورد: «در آن زمان، فکر می‌کردم فقط بخش بسیار کوچکی از برنامه‌ای را که برای خودم تعیین کرده بودم، تکمیل کرده‌ام.»

سپس خانم تان داستان را در صبح روز ۲۵ فوریه ۱۹۸۴ ادامه داد. پس از کوبیدن برنج، برای حمام کردن به کنار نهر رفت. با شنیدن اینکه در آن سوی نهر زنی وجود دارد که سه روز زایمان نکرده است، به سرعت به آنجا رفت. در چادر موقت، شمن در حال انجام مراسمی بود؛ مادر سردش بود و تقریباً خسته. او از شمن و اقوام اجازه خواست، مدت زیادی التماس کرد و سرانجام خانواده موافقت کردند که به او اجازه زایمان بدهند. ساعت ۵ بعد از ظهر، صدای گریه نوزاد تازه متولد شده بلند شد و تمام روستا غرق در شادی شد. این نقطه عطف باعث شد روستاییان کاملاً به دستان او ایمان بیاورند و به تدریج رسم قدیمی جنگل را کنار بگذارند...

از آن زمان، بار روی شانه‌های او سنگین‌تر شده است. در طول روز، او واکسیناسیون را ترویج می‌دهد و راهنمایی‌های بهداشتی ارائه می‌دهد؛ شب‌ها، هر وقت کسی بیمار می‌شود، از کوه‌ها بالا می‌رود و از میان نهرها عبور می‌کند، در حالی که مردم از لوله‌های بامبو برای روشن کردن راه استفاده می‌کنند. او گفت: «بعضی شب‌ها خیلی خسته‌ام، اما هنوز باید بروم، زیرا اگر تسلیم شوم، ممکن است جان کسی گرفته شود.»

در آن سال‌ها، کودکان یتیم زیادی بودند، محروم اما مشتاق یادگیری. خانم تان آنها را مانند فرزندان خود، به عنوان تکیه‌گاه خود در مواقع غم و اندوه، پذیرفت، به این امید که روزی آنها جای او را در کمک به روستا بگیرند.

از تعداد انگشت‌شماری برگ دارویی تا صفحاتی از قطعنامه‌ها

روستای وان کیو بسیار فقیر بود. زنان با شکم‌های بزرگ هنوز کاساوا می‌چیدند، هیزم حمل می‌کردند و از نهرها عبور می‌کردند. کودکان سرفه می‌کردند و فین‌فین می‌کردند و موهایشان از آفتاب برنزه شده بود. در میان سختی‌ها، ایمان به «خانم تان» به تدریج قوی‌تر شد. هر وقت کسی بیمار بود، مردم تماس می‌گرفتند؛ هر وقت زایمان سختی بود، مردم به آشپزخانه‌اش می‌دویدند - جایی که همیشه خاکستر قرمز، یک قابلمه آب جوش و بانداژهای آماده برای جمع‌آوری وجود داشت.

مردم قبلاً او را «کلینیک سیار» صدا می‌زدند: از جلد تقویم گرفته تا پرونده‌های پزشکی، از مشتی برگ جنگل گرفته تا دارو. افراد بیمار دیگر ابتدا به دنبال شمن‌ها نمی‌گشتند، بلکه ابتدا «خانم تان» را صدا می‌زدند. یکی از اعضای روستای فو تینگ به یاد می‌آورد: در آن زمان، هسته حزب تقریباً فلج شده بود. مردم به شمن‌ها بیشتر از کادرها اعتماد داشتند. به لطف کار خانم تان، اعتماد بازگشت. مردم به جای شمن‌ها به کلینیک می‌آمدند.

در سال ۱۹۸۵، با دیدن اینکه او شبانه‌روز کار می‌کند، هم خسته‌کننده است و هم در مراقبت از سایر بیماران مشکل دارد، روستاییان از کمیته مردمی کمون مو او (قبل از ادغام) خواستند که یک محل کار دائمی برای او ترتیب دهد. نیمی از خانه اشتراکی جدا شد و به اولین ایستگاه پزشکی در روستا تبدیل شد. در ژانویه ۱۹۹۶، او اولین کمک‌هزینه خود را دریافت کرد: ۳۵۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی. اگرچه این مبلغ کم بود، اما برای او به معنای داروی بیشتر برای فقرا و بنزین بیشتر برای سفرهایی بود که بیماران را به بیمارستان می‌برد. از آن سال به بعد، او به عنوان رئیس ایستگاه منصوب شد. یک کابینت چوبی کوچک پر از پرونده‌های پزشکی بود، نامه‌هایی که با عرق جنگل آغشته شده بودند. چه باران ببارد و چه آفتاب، اتاق نیمه‌شب خانه اشتراکی همیشه تا دیروقت روشن بود.

یک نقطه عطف بزرگ فرا رسیده است. در سال ۲۰۰۴، پس از انتخاب نمایندگان شورای خلق در تمام سطوح، او به عنوان رئیس کمیته خلق کمون مو او منصوب شد. او نمی‌توانست نگران نباشد زیرا نیمی از عمرش را در هر بیماری و هر سختی با مردم گذرانده بود. وقتی خبر رسید، مردم به او علاقه‌مند شدند و مافوق‌هایش او را تشویق کردند: «مراکز پزشکی منطقه و استان اکنون جادار هستند، خانم تان محل کار خود را تغییر داده است، هر زمان که لازم بود، فقط به دنبال او بگردید.» با پذیرفتن این مأموریت جدید، خانم تان هنوز هم هر زمان که کسی بیمار بود یا به کمک نیاز داشت، مرتباً به روستا و مردم بازمی‌گشت...

او در توضیح اینکه چرا هنوز به روستا و هسته حزبی وابسته است، به آرامی گفت: سال‌های زیادی، بدون اجماع روستاییان و اعضای حزب، نمی‌توانستم کاری انجام دهم... سپس بر یک نقطه عطف دیگر تأکید کرد: قبل از سال ۲۰۰۴، بسیاری از هسته‌های حزبی کمون حتی یک عضو زن حزبی هم نداشتند. از سال ۲۰۰۴، مافوق‌ها بر توسعه اعضای زن حزبی تمرکز کرده‌اند. در هسته حزبی که او در آن کار می‌کند، درصد زنان به ۴۳ درصد رسیده است. تا سال ۲۰۰۵، کمون یک کمیته حزبی داشت زیرا تعداد اعضای حزب افزایش یافته بود...

خانم تان گفت: «با این حال، توسعه حزب هنوز بسیار دشوار است، به خصوص وقتی جوانان - چه زن و چه مرد - برای کار به مناطق دوردست می‌روند. بسیاری از زنان مشغول امرار معاش و مراقبت از خانواده‌هایشان هستند، بنابراین فرصت تلاش را از دست می‌دهند. من فقط امیدوارم که مافوق‌ها توجه بیشتری به کار توسعه اعضای زن حزب، حتی در مشاغل، داشته باشند.»

از مشتی برگ دارویی تا صفحاتی از قطعنامه‌ها - این سفری برای دگرگونی است: از باور خودجوش روستاییان تا باور سازمان‌یافته به حزب. یکی از ریش‌سفیدان روستا می‌گوید: «بدون خانم تان، رسم قدیمی برای مدت طولانی ادامه می‌یافت. اکنون، مردم در خانه و با پرستاران زایمان می‌کنند، کودکان بیشتری زندگی می‌کنند و روستا شادتر است.»

خانم تان سال‌هاست که در مقام رئیس و سپس دبیر کمون، صندل‌های پلاستیکی می‌پوشد و یک کیسه پارچه‌ای را در روستا حمل می‌کند. هر کاری که مردم از آن می‌ترسند، او ابتدا انجام می‌دهد. وقتی شایعات دروغین وجود دارد، او به هر خانه‌ای می‌رود، کنار آتش می‌نشیند تا هر لایه شک و تردید را از بین ببرد... رهبر کمون هونگ هیپ گفت: شهرت خانم تان به موقعیت او بستگی ندارد. این شهرت از سال‌هایی که او با مردم بوده، در نهرها قدم زده و از گردنه‌های کوهنوردی بالا رفته است، ناشی می‌شود. هر چه بگوید، مردم گوش می‌دهند، زیرا مردم به آنچه او انجام داده است ایمان دارند. از همین «کارهای انجام شده» است که هسته حزب فو تینگ جای پای محکمی دارد: این قطعنامه دیگر یک تکه کاغذ عجیب و غریب نیست، بلکه به راهنمایی تبدیل شده است که به هر مورد واکسیناسیون، هر خندق، هر خانواده‌ای که از فقر فرار می‌کند، متصل است.

خانم تان با ترک پست خود، به خانه قدیمی آهنی موج‌دار خود بازگشت و نقش خود را به عنوان یک «فرد معتبر» ادامه داد. بیش از ۴۰ سال است که پاداش واقعی او احتمالاً این است که کودکانی که تقریباً با مادرشان دفن شده بودند، اکنون معلم و مسئول کمون شده‌اند. هر بار که برمی‌گردند، شانه‌های او را در آغوش می‌گیرند و با اشک می‌پرسند: «آیا مادر تان هنوز خوب است؟»...

از اشک‌های شب‌های بارانی تا لبخندهای جوانان امروز، جریانی پیوسته در زندگی او جاری بوده است: جریان اخلاق پزشکی که به بسیج عمومی تبدیل شده است، جریان بسیج عمومی که به تصمیماتی که در زندگی روستایی گرفته شده است، تبدیل شده است. نگوین تری توان، دبیر سابق کمیته حزب ناحیه داکرونگ (قبل از ادغام)، تأیید کرد: در کمون‌های کوهستانی مانند کوانگ تری ، سال‌ها اعتماد مردم به حزب از قدم‌ها و دستان زنانی مانند خانم هو تی تان ناشی می‌شد. آنها کسانی بودند که در سخت‌ترین زمان‌ها، رشته اتصال مردم با سازمان را حفظ می‌کردند.

اواخر بعد از ظهر که فو تینگ را ترک می‌کرد، باد کوهستان به شدت بر فراز تپه می‌وزید. جاده خاکی قرمز هنوز رد پای صندل‌های پلاستیکی را بر خود داشت - رد پای افرادی که سبدهای برنج، دارو و کل سلول حزبی را حمل می‌کردند. اگر کا دی، هو تی نام را داشت تا با در زدن، حزب را متحد نگه دارد، چائو سون، لا تی وان را داشت که ملات را مخلوط کند و از میان گل و لای عبور دهد تا سلول حزبی را بسازد، پس فو تینگ، هو تی تان را داشت - کسی که سلول حزبی را با مشتی برگ‌های دارویی وحشی و آتشی که همیشه روشن بود، متحد نگه می‌داشت.

منبع: https://daibieunhandan.vn/nhung-nu-dang-vien-giu-lua-giua-dai-ngan-bai-3-nam-la-thuoc-cua-me-thanh-10390554.html


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

در فصل «شکار» نیزار در بین لیو
در میان جنگل حرا کان جیو
ماهیگیران کوانگ نگای پس از صید میگو، روزانه میلیون‌ها دونگ به جیب می‌زنند.
ویدیوی اجرای لباس ملی ین نهی بالاترین بازدید را در مراسم میس گرند اینترنشنال داشته است

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«شیک‌ترین» بازار ویتنام

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول