تمام این هفته، سر یه چیزی که یه کم... احمقانهست، سردرد داشتم. هر سال تابستون، دفتر من همیشه یه تعطیلات ساحلی ترتیب میده. امسال هم طبیعتاً از این قاعده مستثنی نیست.
بعد از یک سال کار سخت و فشار، سفرهایی مثل این همیشه زمانی برای ما هستند که خودمان را رها کنیم و خوش بگذرانیم. همکاران من، به خصوص جوانهای مجرد همسن و سال خودم، عاشق مهمانیهای مفصل و نوشیدنهای فراوان هستند.
وقتی مست هستیم، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. متأسفانه، من و لام به هم برخوردیم. لام همکار من با رتبه یکسان است اما در بخش دیگری کار میکند. او ۳۴ سال دارد، ۸ سال از من بزرگتر است.
در کل، دقیقاً یادم نمیآید که چطور همه چیز اتفاق افتاد. فقط میدانم که وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم، با هم در رختخواب دراز کشیده بودیم... لخت.
ناگفته نماند که من شوکه و ترسیده بودم و طرف مرد هم واکنش مشابهی نشان داد. او مدام سرش را به نشانه عذرخواهی به سمت من می گرفت. نمی دانستم چه جوابی بدهم، آنقدر خجالت زده و شرمنده بودم که نمی دانستم صورتم را کجا پنهان کنم.

حادثه آن روز بعداً مرا بدبخت کرد (تصویر: سوهو).
بعد از اینکه کمی آرام شدیم، توافق کردیم که این موضوع را مخفی نگه داریم و به کسی نگوییم، تا از ایجاد دردسر و شایعهپراکنی در اداره جلوگیری کنیم. با اینکه هر دو مجرد بودیم، باز هم این کار خوبی نبود.
قبل از اینکه آقای لام بتواند چیز دیگری بگوید، من فوراً "مداخله" کردم. گفتم که این یک حادثه غیرمنتظره بوده است. هر دوی ما بیش از حد نوشیدیم و از خط قرمز عبور کردیم. من خودم آن را مدیریت خواهم کرد تا از هرگونه عواقب بعدی جلوگیری شود. و او نیازی به نگرانی یا مسئولیت پذیری نداشت، این کار غیرضروری بود زیرا هر دوی ما بزرگسال بودیم.
بعد از آن سفر، با عجله قرصهای ضدبارداری اورژانسی خریدم و مصرف کردم. گهگاه که در شرکت همدیگر را ملاقات میکردیم، من و لام کاملاً معذب میشدیم اما سعی میکردیم آن را نادیده بگیریم و وانمود کنیم که هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده است.
فکر میکردم همه چیز خوب پیش میرود. ناگهان، آقای لام درخواست ملاقات خصوصی با من کرد. در حالی که کاملاً گیج شده بودم که مشکل او چیست، ناگهان اعلام کرد: «بیایید بس کنیم، تظاهر به اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد خوب نیست.»
بعد مدتی به حرف زدن ادامه داد، پیشنهاد داد که لازم نیست قرص ضدبارداری یا چیزی شبیه به آن مصرف کنم، او هیچ ریسکی نمیکند. فکر میکرد همه اینها سرنوشت است، ما هر دو مجرد بودیم، بنابراین میخواست سعی کنیم همدیگر را بشناسیم و کمی بیشتر پیش برویم.
وقتی دید که من مخالفم، آقای لام فوراً رفتارش را تغییر داد، دیگر مثل قبل ملایم و نرم نبود. او فکر میکرد که در حادثهی تعطیلات، همه ما مقصر بودیم و همیشه فقط مردها نبودند که باید عذرخواهی کنند. شاید لازم نباشد که او مسئولیت من را بپذیرد، اما... او این کار را کرد.
او تایید کرد که آدم خیلی سنتیای است. از آن روز به بعد، نمیتوانست از فکر کردن به من و آن شب دست بردارد. فهمید که این نمیتواند عادی باشد. خلاصه کلام این بود که او مرا مسئول میدانست، که باید با هم قرار بگذاریم و شاید ازدواج کنیم.
با شنیدن حرفهای آقای لام، واقعاً شوکه شدم. این چه دورانی است، شما چند سال دارید که هنوز چنین طرز فکر قدیمی دارید؟ مهم نیست چه باشد، در این نوع مسائل، زن همیشه در موقعیت نامساعد قرار دارد. من که چیزی را سرزنش نکردم یا چیزی نخواستم، پس چرا شما به جای من «هزینه» دادید؟
خب، اگر خیلیها فقط یک شب با کسی رابطه داشته باشند چه؟ متأسفانه این یک حادثه مستی بود. ما هیچ کار اشتباهی نکردیم یا به کسی خیانت نکردیم. چرا باید به خاطر این موضوع زندگیمان را به هم گره بزنیم، مسخره است. تازه، او یک مرد است، ۸ سال از من بزرگتر.
گفتم «هیچی.» اما آقای لام انگار نمیفهمید و مدام نظراتی میداد که با نظرات من مخالف بود. او اصرار داشت... عدالت رعایت شود.
این یارو واقعاً یه مشکلی داره. یهو به ذهنم رسید: شاید این یه تصادف نباشه، بلکه اون فعالانه منو "به دام" انداخته و ازم خواسته مسئولیتش رو بپذیرم؟ این چیزی بود که به ذهنم رسید، اما چیزی از اون روز یادم نمیاد.
یک هفته است که آقای لام مدام به من پیام میدهد و زنگ میزند و از من جواب میخواهد. در محل کار، باید راههایی برای دوری از او پیدا کنم و رفتارش آنقدر غیرطبیعی است که بعضی از همکارانم متوجه شدهاند. بعضیها حتی ما را مسخره میکنند که این موضوع خیلی اذیتم میکند.
من عاشق لام نیستم، نمیخوام اینجوری باهاش ازدواج کنم. این خیلی احمقانهست! اما اون خیلی سماجت میکنه، نمیفهمه چی میگم، چیکار کنم؟
بخش «داستان من» داستانهایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت میکند. خوانندگانی که داستانهای خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.
منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/toi-bi-bat-den-sau-khi-qua-chen-than-mat-voi-anh-dong-nghiep-lon-tuoi-20240627135907363.htm






نظر (0)