Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

نه بچه‌ها، این «سرپناه» در پایان زندگی است

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội24/09/2024


مقاله زیر اعترافات آقای ترونگ (چین) است که در پلتفرم توتیائو به اشتراک گذاشته شده است.

تصمیم برای ورود به خانه سالمندان

امسال، من ۷۴ ساله هستم. همسرم سال‌ها پیش فوت کرد. فرزندانم دور از خانه کار می‌کنند و فقط سالی یک بار در ایام عید تت به خانه می‌آیند. نزدیک به ۱۰ سال است که تنها زندگی می‌کنم، بنابراین گاهی اوقات احساس تنهایی و پوچی می‌کنم.

تا اینکه یک سال پیش تصمیم گرفتم به خانه سالمندان نزدیک خانه‌ام نقل مکان کنم، زمانی که احساس کردم سلامتی‌ام به تدریج رو به زوال است. وقتی وارد آنجا شدم، فکر کردم اینجا بهشت ​​من است. چون سالمندان زیادی همسن و سال من آنجا بودند. می‌توانستیم دوست پیدا کنیم، معاشرت کنیم و داستان‌های گذشته را با هم به اشتراک بگذاریم.

بعد از اینکه توسط پرستار به خانه سالمندان راهنمایی و معرفی شدم، اولین وعده غذایی‌ام را اینجا خوردم. در مجموع، غذا کاملاً خوشمزه و مغذی بود.

در روزهای بعد، کم کم به سبک زندگی اینجا عادت کردم. روزی ۳ وعده غذا می‌خوردم، مرتب ورزش می‌کردم و در فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کردم.

با این حال، بعد از ۲ ماه، به همه عادت کردم، اما هنوز احساس پوچی و تنهایی می‌کردم. دلم برای بچه‌هایم تنگ شده بود، اما آنها فقط می‌توانستند هر ۲ هفته یکبار به من سر بزنند.

Ở 1 năm trong viện dưỡng lão, U75 nhận ra: Chẳng phải con cái, đây mới là nơi “trú ẩn” cuối đời - Ảnh 2.

یک روز، فرزندان آقای ترونگ را دیدم که به خانه سالمندان آمده بودند و تولدش را جشن گرفته بودند و نتوانستم جلوی اشک ریختنم را بگیرم. در همان لحظه، پرستار یک لیوان آب برایم ریخت و به آرامی دلداریم داد: "احساست را درک می‌کنم. اینجا همه مثل اعضای خانواده با هم رفتار می‌کنند. در روز تولدت، هنوز هم می‌توانیم مهمانی‌هایی از این دست برگزار کنیم."

با شنیدن این حرف، فقط توانستم سر تکان بدهم و اشک‌هایم را پاک کنم. در این لحظه، کم‌کم فهمیدم که باید یاد بگیرم چگونه اینجا خوشبختی را پیدا کنم و فراموش کردن فرزندانم راه رهایی من است.

با گذشت زمان، تقریباً شش ماه بود که در خانه سالمندان زندگی می‌کردم. در طول این شش ماه، به طور فعال در بسیاری از فعالیت‌هایی که توسط پرستاران و پزشکان ترتیب داده شده بود، شرکت کردم تا تنهایی‌ام را فراموش کنم. به تدریج با دوستان خوبی مانند آقای دونگ که پر از شور و شوق بود و آقای لی که همیشه به همه اهمیت می‌داد، ارتباط برقرار کردم.

من همیشه به مردم می‌گویم که زندگی اینجا واقعاً خوب است. با این حال، هنوز هم در درونم احساس پوچی می‌کنم. بیشتر و بیشتر احساس افسردگی می‌کنم. فرزندانم هم کمتر به من سر می‌زنند و تماس می‌گیرند. آنها معمولاً فقط برای پرسیدن چند سوال تماس می‌گیرند و سپس سریع تلفن را قطع می‌کنند.

یافتن حامی در سال‌های پایانی زندگی

از آنجایی که نمی‌توانستم در آن غم غرق شوم، تصمیم گرفتم این داستان را با دوستان قدیمی‌ام در اتاقم در میان بگذارم. بعد از صبحانه آن روز صبح، نفس عمیقی کشیدم و شروع به ابراز غم و تنهایی‌ام کردم.

در حالی که اشک از چشمانم جاری بود گفتم: «تقریباً یک سال است که اینجا زندگی می‌کنم، اما همیشه در درونم احساس پوچی می‌کنم. تعداد دفعاتی که فرزندانم به دیدنم می‌آیند یا با من تماس می‌گیرند، کمتر و کمتر می‌شود...»

هر چه بیشتر با او در میان می‌گذاشتم، بیشتر احساس می‌کردم می‌توانم از نگرانی‌هایی که مرا عذاب می‌دادند، رها شوم. درست بعد از به اشتراک گذاشتن تجربیاتم، به طور غیرمنتظره‌ای از آقای دونگ سخنان تسلی‌بخش دریافت کردم. «احساساتت را درک می‌کنم. قابل درک است که دلت برای خانه، فرزندانت تنگ شده و این زندگی را کسل‌کننده می‌دانی. اما ما نمی‌توانیم تسلیم شویم.»

آقای لی در حالی که شانه‌ام را نوازش می‌کرد، گفت: «درسته، با اینکه بچه‌های ما خیلی دور هستند، مگه اینجا دوست‌های زیادی مثل ما نداری؟» در این لحظه متوجه شدم که تنها نیستم.

از آن روز، کم‌کم امید به زندگی را دوباره به دست آوردم. من به طور فعال با همه افراد در خانه سالمندان ارتباط برقرار کردم و متوجه شدم که هر فرد داستان‌ها و نگرانی‌های خودش را دارد. از طریق به اشتراک گذاشتن تجربیات، یکدیگر را تشویق می‌کردیم تا بر مشکلات دوران پیری غلبه کنیم.

با عشق و محبت، از همه کمک هم دریافت می‌کنم. اگرچه بچه‌ها زیاد به من سر نمی‌زنند، اما هنوز هم از دوستانم در اینجا توجه دریافت می‌کنم.

بالاخره متوجه شدم که، نه فرزندان، بلکه تکیه‌گاه سال‌های آخر زندگی هر فرد، نگرش مثبت و خوش‌بینانه‌ی خود اوست.

با انجام این کار، شادتر شدم و احساس آرامش بیشتری کردم. یاد گرفتم که به جای اینکه در حسرت فرزندانم غرق شوم، قدر لحظات و آدم‌های حال را بدانم.

دین آن



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/o-1-nam-trong-vien-duong-lao-u75-nhan-ra-chang-phai-con-cai-day-moi-la-noi-tru-an-cuoi-doi-172240923100033937.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جی-دراگون در طول اجرایش در ویتنام، با استقبال پرشور تماشاگران مواجه شد.
یک طرفدار زن با لباس عروس در کنسرت جی-دراگون در هونگ ین شرکت کرد
مجذوب زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

نمای نزدیک از تمساح مارمولک در ویتنام، که از زمان دایناسورها وجود داشته است

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول