Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

زادگاه من، روستای کلاه دوزی مخروطی

حدود ۲۰ سال پیش، شماره سال نو قمری روزنامه کوانگ بین، شعر من با عنوان «کلاه مخروطی» را منتشر کرد: «سفید از درون به بیرون/ همیشه سفید بوده است/ مردمی که در زادگاه من کلاه مخروطی می‌بافند/ لایه‌هایی از برگ می‌بافند تا کلمات خود را در آن پنهان کنند...». زادگاه من روستای تو نگوا، یکی از «هشت روستای معروف» کوانگ بین، یک روستای سنتی تولیدکننده کلاه مخروطی است که توسط کمیته مردمی استان کوانگ بین به رسمیت شناخته شده است.

Việt NamViệt Nam26/01/2025


(QBĐT) - حدود ۲۰ سال پیش، شماره سال نو قمری روزنامه کوانگ بین ، شعر من با عنوان «کلاه مخروطی» را منتشر کرد: «سفید از درون به بیرون/همیشه سفید بوده است/مردمی که در زادگاه من کلاه مخروطی می‌بافند/لایه‌هایی از برگ می‌بافند تا کلمات خود را در آن پنهان کنند...». زادگاه من روستای تو نگوا، یکی از «هشت روستای معروف» کوانگ بین، یک روستای سنتی تولیدکننده کلاه مخروطی است که توسط کمیته مردمی استان کوانگ بین به رسمیت شناخته شده است.

داستان پنهان روستای کلاه مخروطی تو نگوا

کلاه‌های مخروطی حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح پدیدار شدند. تصاویر کلاه‌های مخروطی روی عتیقه‌های ویتنامی مانند طبل برنزی نگوک لو، طبل برنزی دونگ سون و ... حک شده است که خود گویای همه چیز است.

اما برای محققان، هنوز مشخص نیست که کلاه مخروطی چه زمانی در تاریخ ویتنام متولد شده است. دایره‌المعارف ویتنامی، در توضیح کلمه «کلاه»، اظهار داشت: «افسانه سنت گیونگ که برای مبارزه با مهاجمان آن، کلاه آهنی به سر داشت، به ما این باور را می‌دهد که کلاه از دیرباز در ویتنام باستان وجود داشته است...» از سلسله لی به بعد، کتاب‌های تاریخ، کلاه را در لباس‌های ویتنامی، عمدتاً لباس‌های محلی، ثبت کرده‌اند. تا سلسله نگوین، کلاه به یک لباس محبوب در بین مردم تبدیل شده بود و مردم و سربازان را از آفتاب و باران محافظت می‌کرد.

ساخت کلاه‌های مخروطی. عکس: V.Thuc
ساخت کلاه‌های مخروطی. عکس: V.Thuc

افسانه‌ای در زادگاه من می‌گوید: «روزی روزگاری، سالی بود که باران شدیدی برای هفته‌ها می‌بارید، خانه‌ها و زمین‌ها را سیل فرا گرفته بود و زندگی را بسیار سخت کرده بود. ناگهان، الهه‌ای در باران ظاهر شد و کلاهی غول‌پیکر از چهار برگ بزرگ دوخته شده با چوب بامبو بر سر داشت. هر جا که الهه می‌رفت، ابرهای تیره کنار می‌رفتند و هوا خنک می‌شد. الهه همچنین قبل از ناپدید شدن، صنایع دستی زیادی را به مردم آموخت. برای بزرگداشت شایستگی الهه، مردم معابدی ساختند و سعی کردند با به هم چسباندن برگ‌های نخل، کلاهی درست کنند. از آن زمان، کلاه مخروطی برای کشاورزان ویتنامی بسیار آشنا و عزیز شده است.»

اینکه چه زمانی صنعت کلاه‌دوزی برای اولین بار در روستای تو نگوا ظاهر شد، فقط یک افسانه است. بنابراین، مردم هنوز هم بی‌وقفه بحث می‌کنند. در شجره‌نامه خانواده‌های قدیمی روستا، هیچ دودمانی وجود ندارد که به صنعت کلاه‌دوزی اشاره کند.

با این حال، اهالی روستای من هنوز موافقند که حرفه کلاه‌دوزی در نیمه دوم قرن نوزدهم در روستا پدیدار شد. اما هیچ توافقی در مورد اینکه چه کسی حرفه کلاه‌دوزی را به ارث برده است، وجود ندارد. خانواده تران، خانواده‌ای بزرگ در روستا، اطلاعاتی را در اختیار مطبوعات قرار دادند مبنی بر اینکه شخصی در خانواده‌شان حرفه کلاه‌دوزی را به ارث برده است. آن عضو خانواده تران دید که مردم تو نگوا زمین کمی دارند و اغلب در آب شور غرق می‌شوند، بنابراین اغلب گرسنه هستند و احساس دلشکستگی می‌کنند. سپس او "از مزارع و دریاها عبور کرد" تا به هوئه برود تا این حرفه را یاد بگیرد و سپس برای آموزش به روستاییان بازگشت. اما تنها سندی که مردم برای اثبات این موضوع استفاده کردند این بود: "ما اینطور شنیده‌ایم".

برخلاف خانواده تران، آقای نگوین تی.، که اکنون ۹۶ سال دارد، وقتی خبرنگاران یک ایستگاه تلویزیونی را برای فیلمبرداری «داستان کلاه‌ها» به خانه‌اش بردم، تأیید کرد که: «کسی که حرفه کلاه‌دوزی را به روستا آورد، اهل دهکده دین (که اکنون گروه مسکونی دین است) بود. با این حال، او فردی خودخواه بود. او فقط در طول روز آشکارا می‌نشست و کلاه می‌ساخت. تمام مراحل پردازش مواد اولیه مانند برگ‌های کلاه، لبه‌ها و ساخت قالب‌های کلاه، پشت درهای بسته و مخفیانه در شب انجام می‌شد. یکی از اهالی روستا این را دید و بسیار عصبانی شد. هر شب، او به پشت بام می‌رفت، نقاشی را بالا می‌آورد تا تماشا کند. پس از مدتی، او تمام اسرار را آموخت. به لطف آن، حرفه کلاه‌دوزی در سراسر روستا رونق گرفت...» آقای تی. نیز هیچ سندی نداشت، فقط گفت که پدربزرگ و پدرم برایش تعریف کرده‌اند. من فکر می‌کنم داستان آقای تی. اعتبار بیشتری دارد. زیرا طبق شجره‌نامه خانوادگی، پدربزرگ آقای ت. ۱۱۸ سال از او بزرگتر بود، بنابراین او می‌توانست داستان حرفه کلاه دوزی را به وضوح درک کند تا برای فرزندان و نوه‌هایش تعریف کند.

کلاه‌دوزها اغلب برای خوش‌گذرانی دور هم جمع می‌شوند و داستان انتقال این هنر به نسل‌های بعد از خودشان حتی جالب‌تر هم هست. زن‌ها اغلب با هم می‌خندند و می‌گویند چه کسی و چه زمانی این هنر را به نسل‌های بعد منتقل کرده است، مهم نیست. نکته مهم این است که روستای ما به لطف هنر کلاه‌دوزی است، وگرنه از گرسنگی می‌مردیم!

آیا فقط... نوستالژی خواهد بود؟

بیشتر مردم روستای من از ۷-۸ سالگی شروع به کلاه‌دوزی می‌کردند. به دلیل گرسنگی، مجبور بودیم از کار کودکان و سالمندان نهایت استفاده را ببریم. ما، بچه‌های لاغری مثل من، هنگام کلاه‌دوزی صورت‌هایمان را با قالب‌های کلاه می‌پوشاندیم. کسب و کار کلاه‌دوزی درآمد کمی داشت، اما از نیروی کار همه طبقات اجتماعی استفاده می‌کرد و ما می‌توانستیم هر روز کلاه بسازیم، بفروشیم و امرار معاش کنیم.

من در زمانی کلاه دوزی را یاد گرفتم که کلاه فقط به دولت فروخته می‌شد. در دوران رونق اقتصادی، مغازه‌ها بلافاصله پس از خرید، پول را پرداخت می‌کردند. اما در پایان دهه ۷۰ قرن گذشته، مردم دائماً برای کلاه بدهکار بودند. مردم گرسنه و حتی ناامیدتر بودند. مغازه‌های کلاه فروشی منحل شدند و به لطف آن، تجارت خصوصی کلاه فرصت توسعه پیدا کرد. صنعت کلاه دوزی در روستای من در دهه ۸۰ بسیار پررونق بود.

هر شب کنار چراغ نفتی، پدرها لبه‌های کلاه را می‌تراشیدند، مادرها برگ‌ها را اتو می‌کردند و بچه‌ها کلاه‌های مخروطی می‌دوختند. صداهای پیچیده با هم برخورد می‌کردند و صدای خش‌خش ایجاد می‌کردند. خانواده‌های ثروتمند یک رادیو ترانزیستوری برای گوش دادن به موسیقی داشتند. بعضی از خانواده‌ها یک پخش‌کننده کاست و یک چراغ داشتند، بنابراین افراد زیادی برای ساخت کلاه‌های مخروطی می‌آمدند.

در آن زمان، ما در سنی بودیم که می‌توانستیم با دختران لاس بزنیم. هر شب، گروه‌هایی از مردان جوان با دوچرخه‌هایشان به «باشگاه‌های کلاه‌دوزی» دختران روستا می‌رفتند تا خوش بگذرانند، موسیقی بنوازند و آواز بخوانند. اواخر شب، آنها اغلب در باشگاهی که معشوقشان در آن بود، «قرار» می‌گرفتند. وقتی دختر کلاه‌دوزی‌اش تمام می‌شد، مرد بلند می‌شد و او را به خانه می‌برد و در گوشه‌ای می‌ایستاد تا گپ بزند. معمولاً در نور کم، کلاه مخروطی سفید برجسته‌ترین بود، گاهی اوقات حتی به عنوان سپری برای بوسه‌های پرشور عمل می‌کرد.

رنگ عنصر خاک. عکس: فام ون توک
رنگ عنصر خاک. عکس: فام ون توک

ترسناک‌ترین چیز برای کلاه‌دوزها باد لائوس است که برگ‌ها را خشک و سفت می‌کند و اتو کردن آنها را غیرممکن می‌سازد. در این مواقع، مادرم مجبور است دسته‌های برگ را ببندد و آنها را نزدیک آب چاه بیندازد. شب‌هایی بود که به خانه برمی‌گشتم و دست‌های مادرم را می‌دیدم که برگ‌ها را نوازش و اتو می‌کند، که باعث لرزیدنم می‌شد و ابیات شعر به ذهنم خطور می‌کرد: «دست‌های خشک برگ‌های جوان را نوازش می‌کنند/ برگ‌ها در کلاه مادر گل می‌شوند و جوانی‌اش را می‌پوشانند...» شب به شب، هر خانه برگ‌ها را اتو می‌کرد، بوی دود زغال سنگ، بوی برگ‌های رسیده و بوی پارچه سوخته از سبد اتو در خوابم نفوذ می‌کرد.

در دهه ۹۰، شمالی‌ها دیگر کلاه را دوست نداشتند. کلاه‌های تو نگوا مجبور شدند از طریق تاجران هوئه به جنوب منتقل شوند. از آن زمان به بعد، روش درست کردن برگ‌ها با جوشاندن و درست کردن لبه‌های هوئه، از جمله کلاه‌های برگ نارگیل از جنوب، رواج یافت. روش سنتی درست کردن کلاه در روستای مای به تدریج محو شد و سپس کاملاً ناپدید شد.

در قرن بیست و یکم، اقتصاد توسعه یافته است، خیابان‌های مدرن مملو از وسایل نقلیه هستند و این باعث می‌شود که کلاه دست و پا گیر و در هنگام وزش باد شدید ناامن باشد. حتی دوچرخه‌سواران و عابران پیاده آن را با کلاه جایگزین کرده‌اند تا مناسب‌تر باشد. اکثراً، فقط کشاورزان در حومه شهر هنوز در مزارع کلاه می‌پوشند. کلاه‌دوزان در زادگاه من در مقایسه با سطح متوسط ​​درآمد بسیار پایینی دارند، بنابراین کلاه‌های خود را رها می‌کنند و به کارهای دیگری می‌پردازند. تاکنون تعداد کلاه‌دوزانی که از طریق حرفه خود امرار معاش می‌کنند بسیار کم است. تاجران کلاه باید کلاه‌های خام را از سایر کمون‌های منطقه خریداری کنند و کودکان و سالمندان در زادگاه من بقیه کار را انجام می‌دهند.

خوشبختانه، به دلیل زیبایی ذاتی‌اش، کلاه مخروطی تو نگوا برای همیشه در شعر باقی می‌ماند و نمی‌تواند از نمایش‌های مد آئو دای غایب باشد. این کلاه هنوز هم یک «زینت» است که با آئو دای برای گرفتن عکس و فیلمبرداری هنگام فرا رسیدن تت، بهار و... نوستالژی همراه است!

دو تان دونگ



منبع: https://www.baoquangbinh.vn/van-hoa/202501/que-toi-lang-cham-non-2224019/

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید
تپه‌ای از گل‌های بنفش سیم در آسمان سون لا وجود دارد
در شکار ابرها در تاخوآ گم شده‌ام
زیبایی خلیج هالونگ سه بار توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی شناخته شده است.

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;