سرهنگ دوم نگوین ثانگ آنه در گفتگو با خبرنگار روزنامه نهان دان گفت: دو روز پس از فاجعه زلزله در میانمار، به او دستور داده شد که برای انجام وظیفه بین المللی عازم آنجا شود.
به دلیل زمان کوتاه آماده شدن، قبل از رفتن، او فقط فرصت کرد به مین، پسر کوچکش که در خانه بیمار بود، بگوید: «مین، در خانه مراقب خودت باش. بابا چند روزی نیست که رفته و بعد برمیگردد پیش تو.» پسر ۴ ساله نمیفهمید چه اتفاقی دارد میافتد، فقط اصرار داشت پایش را بغل کند و گریه کند.
معاون رئیس اداره ترجمه، وزارت امور خارجه وزارت دفاع ملی ، که برای اولین بار در یک عملیات نجات در خارج از کشور شرکت کرده بود، وظیفه داشت قبل از اعزام نیرو، شناسایی میدانی انجام دهد. بنابراین، او اولین کسی بود که به مناطق به شدت آسیب دیده از زلزله رسید. بنابراین، او همچنین مستقیماً شاهد خسارات و غم و اندوه بسیاری در کشور همسایه بود.
سرهنگ دوم نگوین ثانگ آن (راست) در حال صحبت با نیروهای امداد و نجات بنگلادشی در محل جستجو و نجات در نایپیداو. |
عصر روز اول آوریل، پس از یک روز کاری سخت، در حالی که با همتیمیهایش غذایی سریع میخورد، سرهنگ دوم تانگ آن با عجله به اتاق کوچکش برگشت و با خانوادهاش تماس گرفت. امروز تولد سرهنگ دوم تانگ آن بود. بنابراین، او مخصوصاً میخواست با خانوادهاش، دختر بزرگش لان چی و «محرمانه» نگوین آن مین، همانطور که اغلب پسر کوچکش را صدا میزد، صحبت کند.
پرسید: «مین، امروز پدرت را در تلویزیون دیدی؟»
مین پاسخ داد: «بله بابا!»
- خب، امروز تولد باباست، مین چه آهنگی برای بابا میخونه؟
از آن سوی خط، «کودک» ۴ ساله «سرباز» آهنگ تولد را به زبانی خارجی برای پدرش که هزاران کیلومتر دورتر بود، میخواند. این آهنگ گهگاه به دلیل سیگنال ناپایدار از مرکز زلزله قطع میشد.
پدر پس از اینکه به مین گفت برای بهبودی از بیماریاش دارو مصرف کند و قول داد که به زودی سالم برگردد، با محبت به خانوادهاش سلام کرد و مدتی آنجا نشست. او گفت: «امروز، در مجموع از ۵ مکان بازدید کردم، از جمله یکی که مرا بیکلام گذاشت. زیر خانه ویرانشده، ۵ کودک زیر ۱۰ سال و یک زن هنوز دفن شده بودند. در بیرون، مادران و پدران داغدار هنوز ایستاده و نشسته بودند و به داخل نگاه میکردند. در آن زمان، فکر کردم، این واقعیت که هنوز میتوانم امشب به خانه بیایم و در روز تولد فرزندانم با آنها تماس بگیرم و صحبت کنم، یک اتفاق بسیار خوششانس و خوشحالکننده است.»
تولد در سرزمینهای خارجی شمع، گل، کیک یا آرزوهای زیاد ندارد. فقط یک تماس تلفنی از آن سوی مرز با سیگنال ناپایدار وجود دارد. اما، برای سرهنگ دوم تانگ آن، این پرمعناترین تولد در بیش از 20 سال خدمت نظامی است...
آرزوهای معصومانهی ویتنام به او قدرت و عزم بیشتری برای تکمیل مأموریتش داد، نه اینکه در روزهای کار نجات و امداد در میانمار عقبنشینی کند.
سرهنگ دوم تانگ آن با مین - یک سرباز جوان اهل میانمار - تماس گرفت. |
به پسرت بگو داروهایش را بخورد تا زود خوب شود. سرهنگ دوم تانگ آن گفت: «وقتی به خانه رسیدیم، شما دو نفر را بیرون میبرم.» |
آرزوهای معصومانهی ویتنام به او قدرت و عزم بیشتری برای تکمیل مأموریتش داد، نه اینکه در روزهای کار نجات و امداد در میانمار عقبنشینی کند. منبع: https://nhandan.vn/sinh-nhat-dang-nho-cua-trung-ta-quan-doi-nhan-dan-viet-nam-trong-vung-dong-dat-myanmar-post871649.html |
نظر (0)