در آن لحظه، احساس کردم معدهام به قار و قور میافتد، میخواستم تمام غذایی را که تا به حال خورده بودم، بالا بیاورم...
من و همسرم ۴ سال است که با هم هستیم و تازه ۷ ماه پیش ازدواج کردیم. همه به من اصرار میکنند که الان بچهدار شوم چون سنم بالای ۳۰ سال است، اما شوهرم میخواهد برنامه بارداری را به تعویق بیندازد تا از زندگی تازه ازدواجمان لذت ببریم.
شوهرم گفت که مرا دوست دارد و میخواهد از نظر روحی احساس راحتی کنم، بنابراین هنوز نیازی به زایمان ندارد. او گفت زنانی که مادر میشوند باید چیزهای زیادی را فدا کنند، از جمله خطرات سلامتی، هزینه بزرگ کردن فرزندان و کاهش زیبایی...
خیلی ناراحتم که شوهرم فقط به من فکر میکند و به خودش فکر نمیکند. فکر میکنم خوششانسم که با فرد مناسبی ازدواج کردهام.
شوهرم نه تنها همسرش را درک میکند، بلکه بسیار توانمند نیز هست. او در بسیاری از کارهای خانه به من کمک میکند. از شستن ظرفها گرفته تا تمیز کردن کف و تمیز کردن توالت، آستینهایش را بالا میزند و ابتکار عمل را به دست میگیرد و هرگز نیازی به یادآوری به من ندارد. وقتی ناگهان متوجه شدم که شوهرم پس از ازدواج بسیار کوشا شده است، تعجب کردم. یا به این دلیل است که زندگی او به عنوان یک تازه عروس و داماد که تنها زندگی میکند، چیزهای جدید زیادی دارد که او را اینگونه میکند؟
من اغلب در فضای مجازی پستهایی در مورد لوس کردن همسرش توسط شوهرم، حتی اسمش، میگذارم. بیشتر دوستان و آشنایانم از من تعریف میکنند که چقدر خوششانسم که شوهری با نمره کامل ۱۰ دارم، اما گاهی اوقات افراد حسودی هستند که کامنتهای توهینآمیزی میگذارند. چیزهایی مثل «جایی که باران میبارد، آدم احساس باحالی میکند»، «چیزی که به آن لاف میزنی، راحت از دست میرود»، «زیاد لاف بزن، ممکن است شوهرت را از دست بدهی»...
متوجه شدم که بیشتر آن کامنتهای بیادبانه، حسابهای کاربری جعلی و دوستانی با حسابهای کاربری شوهرم در شبکههای اجتماعی بودند. وقتی از او پرسیدم، گفت که آنها فقط تعدادی از کارمندان نسل زد در شرکت هستند و اغلب او را اذیت میکنند، بنابراین نیازی به توجه من نیست. من هم چیز عجیبی در مورد شوهرم ندیدم، بنابراین زحمت شک کردن به چیزی را به خودم ندادم، همه این مزخرفات را کنار بگذارید.
اما زندگی واقعاً طعنهآمیز است. آن حسابهای کاربری جعلی سعی داشتند مرا تحریک کنند، حسادت نسبت به من را نشان میدادند، اما من خیلی سادهلوح بودم. تنها زمانی که همسایهام چند ویدیو برایم فرستاد، متوجه شدم که شاخهای روی سرم به بلندی یک کوه هستند.
حدود دو ماه است که شوهرم برایم شام میپزد. او به تازگی شغل جدیدی پیدا کرده، بنابراین هر روز زودتر از همسرش کارش را تمام میکند. من هنوز فرزندی ندارم، بنابراین هنوز هم با اشتیاق تا ساعت ۶-۷ عصر در شرکت کار میکنم.
بعضی وقتها همکاران زن من را دعوت میکنند تا بیرون غذا بخورم و تا دیروقت بازی کنم. شوهرم نه من را منع میکند و نه سرزنشم میکند، بنابراین من فقط از آزادیام لذت میبرم.
چه کسی فکرش را میکرد که بیاحتیاطی من شرایط را برای رشد گیاه «چای سبز» درست در خانه فراهم کرده باشد. چون همه چیز را به شوهرم گزارش میدادم، او برنامه روزانه من را میدانست، و همین باعث میشد راحتتر با یک زیردست نسل Z رابطه برقرار کند.
این همونیه که دو تا اکانت فیک داره و اغلب تو کامنتهاش پستهای منو که شوهرم رو نشون میده، خراب میکنه. اون هم اهل رقابته و هم احمق، یه "معشوقه" اما دوست داره به زن اصلی حسادت کنه.
شوهرم چندین بار به او تذکر داد تا دیگر عجولانه رفتار نکند، اما بعد از آن شیطنتهای بیشتری کرد که باعث شد واقعاً به طلاق دادنش فکر کنم تا او را به شوهرش بدهم.
از آنجایی که شوهرم همیشه زودتر از همسرش به خانه میآمد، با وقاحت معشوقهاش را به خانه میآورد تا با او خوش بگذراند. هر روز که به خانه میآمدم، خانه را بینقص و تمیز میدیدم، غذای گرم و آب روی میز آماده بود و شوهرم نشسته بود و تلویزیون تماشا میکرد و منتظر بود تا همسرش با رفتاری مثالزدنی به خانه بیاید.
آنقدر از این بابت خوشحال و راضی بودم که هیچ شکی نداشتم، اما دیروز وقتی همسایهام چند ویدیو برایم فرستاد، فهمیدم چیزهای خوبی که از آنها لذت میبرم در واقع توسط «چای سبز» به ارمغان میآید!
آن دختر کسی بود که بعد از هر بار رابطه جنسی با رئیسش که شوهر من هم هست، در خانه دنج ما، همه جا را تمیز میکرد. شوهر من از قبل هم آدم بدی بود، اما این دختر حتی حیلهگرتر و نفرتانگیزتر بود.
قبل از ترک خانه، او همیشه به آشپزخانه میرفت تا مواد لازم برای پختن شام توسط شوهرم را آماده کند، حتی اگر شوهرم آشپزی بلد نبود، بعضی از غذاها را از قبل آماده میکرد. بنابراین شامی که هر هفته میخوردم، توسط "معشوقه" ۲-۳ بار پخته میشد.
آه، چقدر خوشحالم که بدون اینکه بدانم با یک زن غریبه شوهر دارم و حتی غذایی را که او پخته و برایم سرو کرده، میخورم. من خیلی مهربانم!
اگر همسایه دوربین را بررسی نمیکرد تا ببیند چه کسی بستهی جا مانده در آپارتمان را دزدیده است، احتمالاً من این حقیقت تکاندهنده را کشف نمیکردم. دیدن شوهرم که هنگام ورود به خانه دست در دست معشوقهاش بود، حالم را بد کرد.
یک بار از دختر «چای سبز» متنفر شدم، ده برابر بیشتر از شوهرم ناامید شدم. او تحمل میکرد که آن دختر سرکش پشت سرم مرا تحریک کند. نتوانستم خشم و تحقیرم را کنترل کنم، به خانه دویدم و سینی شامی را که دیشب در آشپزخانه آماده شده بود، واژگون کردم.
حالا به خانه پدر و مادرم برگشتهام، هر دو خانواده را از رابطه نامشروع شوهرم مطلع کردهام و فقط منتظر روزی هستم که برای طلاق به دادگاه بروم.
فقط به تخت گرمی که از زمان ازدواجم از آن مراقبت میکردم، تک تک ملحفهها و روبالشیها را خودم انتخاب میکردم، عطر میزدم و هر روز از روغنهای معطر استفاده میکردم و در آخر اجازه میدادم "معشوقه" از بودن با شوهرم لذت ببرد، فکر میکردم، آنقدر کلافه شدم که گریه کردم. 7 ماه زندگی مشترک شاد، ساختگی از آب درآمد، خوشبختانه به موقع بیدار شدم و خودم را از دست آن مرد بیلیاقت خلاص کردم...
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/cam-dong-vi-chieu-nao-chong-cung-nau-com-doi-vo-an-chung-nhung-su-that-tu-chiec-camera-hang-xom-khien-toi-nem-ca-mam-vao-thung-rac-172250310081457822.htm
نظر (0)