Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

من بچه همسایه مان را ۴ سال در دانشگاه بزرگ کردم، وقتی پولدار شد، دیگر برنگشت که به پدرم سر بزند، اما پدرم گفت: خوب شد که برنگشتی!

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội27/03/2025

پسر بیولوژیکی ناراضی گفت: «نیازی به جبران نیست، اما حداقل باید به دیدن پدرت بیایی. حالا که زندگی شادی داری، تمام لطف‌های گذشته را فراموش کرده‌ای. چقدر سنگدلی!»


وقتی ۲۰ ساله بودم، حادثه دلخراشی در روستایمان اتفاق افتاد. همسایه‌های دیوار به دیوارمان در یک شب سرد زمستانی بر اثر مسمومیت با مونوکسید کربن جان باختند.

آنها پسری به نام کوآن از خود به جا گذاشتند که پنج سال از من کوچکتر بود. کوآن در آن زمان پانزده ساله بود، تازه دبیرستان را شروع کرده بود و دانش‌آموز خوبی بود.

حادثه ناگهانی آن سال باعث شد زندگی کوان در مسیر متفاوتی قرار گیرد.

بعد از مراسم خاکسپاری والدین کوان، اقوام و همسایه‌ها برای کمک به مراسم خاکسپاری آمدند. پدرم فوراً به فرزندخواندگی کوان فکر نکرد زیرا هنوز عمو و عمه‌اش را داشت.

در ابتدا، این پسر عمدتاً در خانه اقوامش زندگی می‌کرد، اما به تدریج، درگیری‌های غیرقابل‌گفتگو باعث شد کوان تصمیم بگیرد به خانه برگردد و تنها زندگی کند.

پدر و مادرم که پسر را تنها دیدند، تصمیم گرفتند کوان را به فرزندی قبول کنند و حامی او شوند. آنها اغلب کوان را برای شام به خانه‌شان دعوت می‌کردند تا با او صحبت کنند و از درس‌هایش بپرسند.

کوان پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، در آزمون ورودی دانشگاه قبول شد و می‌خواست تحصیلاتش را ادامه دهد. با این حال، عمو و دایی‌اش موافق نبودند.

آنها می‌خواستند او برای داشتن درآمد پایدار، در معادن زغال سنگ کار کند. برای اولین بار در زندگی‌اش، کوان سرسخت و مصمم بود که تحصیلاتش را ادامه دهد.

در نهایت، پدرم برای حمایت از کوان در هزینه‌های زندگی و شهریه دانشگاه به مدت ۴ سال، پا پیش گذاشت. در این مدت، تأمین ۳۰۰۰ یوان در ماه برای غذا و شهریه (حدود بیش از ۱۰ میلیون دونگ ویتنامی) در مقایسه با درآمد پدرم مبلغ کمی نبود.

Nuôi con nhà hàng xóm 4 năm đại học, khi giàu có cậu ta chẳng về thăm bố tôi, vậy mà ông lại nói: Không về là tốt! - Ảnh 2.

عکس تصویرسازی

با این حال، او هنوز هم مایل به کمک بود. پس از آن، کوان به مدرسه رفت و همزمان کار کرد و هر بار که به زادگاهش برمی‌گشت، سعی می‌کرد بخشی از پول را پس بدهد، اما پدرم امتناع می‌کرد. او حتی قبل از شروع مدرسه، هر سال ۳۰۰۰ یوان دیگر به او می‌داد. کوان همیشه از او قدردانی می‌کرد. پس از فارغ‌التحصیلی، کوان در شهر ماند تا کار کند.

در طول سال‌های اول کارش، هر بار که به خانه برمی‌گشت، کوان به خانه من سر می‌زد و هدایا و غذاهای مقوی می‌آورد. در دو سال اول پس از فارغ‌التحصیلی، او همچنین در مجموع ۱۵۰،۰۰۰ یوان (حدود ۵۰۰ میلیون دانگ ویتنامی) به پدرم داد تا پولی را که قبلاً به من کمک کرده بود، بازپرداخت کند.

بعد از امتناع‌های فراوان، پدرم بالاخره برای جلب رضایت کوان پذیرفت. بعد از آن، رفت و آمدهای کوان به خانه کمتر و کمتر شد.

زمان گذشت، کوان به سن ازدواج رسید. او نامزدش را به زادگاهش برد، از خانه قدیمی دیدن کرد، سپس به خانه من آمد تا با پدر و مادرم احوالپرسی کند. وقتی شنید که کوان دارد ازدواج می‌کند، پدرم وارد اتاق شد و ۱۰۰۰ یوان بیرون آورد و به او داد و گفت اگر برای عروسی به پول نیاز دارد به او بگوید. اما این بار، کوان امتناع کرد.

او گفت: «من بیرون حالم خوب است. خانه دارم، پول دارم و هیچ کمبودی ندارم. شما آنقدر به من کمک کرده‌اید که دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.»

سپس کوان پدرم را به عروسی دعوت کرد: «من عروسی را در روستا برگزار نمی‌کنم چون تعداد کمی هستند. قصد دارم آن را در شهر برگزار کنم، اگر حالتان خوب است، لطفاً بیایید.» پدرم لبخندی زد و موافقت کرد. پس از یک ملاقات کوتاه، کوان و همسرش رفتند. پدرم در حالی که محو شدن ماشین را تماشا می‌کرد، آرام به من گفت: «این پسر هم رنج می‌کشد، وقتی ازدواج کرد، یادت باشد دو هدیه به او بدهی.» من با تکان دادن سر موافقت کردم، سپس ۱۳۰۰ یوان برای کوان فرستادم - ۱۰۰۰ یوان از پدرم و ۳۰۰ یوان از من.

«پسرخوانده» پس از عروسی ناپدید شد.

بعد از عروسی، به نظر می‌رسید کوان از زندگی ما ناپدید شده است. نه یک تماس، نه یک ملاقات. چهار سال گذشت، پدرم دیگر از او حرفی نزد، اما من با خودم فکر می‌کردم: «چرا کوان در تمام این سال‌ها برنگشت یا با من تماس نگرفت؟»

پدرم با آرامش پاسخ داد: «مثل تو، همه سرشان به زندگی خودشان گرم است. هنوز هم انتظار داری که به دیدنم بیاید؟» لبخند زدم، اما هنوز هم نتوانستم جلوی نارضایتی‌ام را بگیرم:   «پدر و مادرش رفته‌اند، فقط پدرش سال‌ها از او مراقبت کرده، به درس خواندنش کمک کرده. لازم نیست جبران کند، اما حداقل باید به دیدن پدرش بیاید. حالا که زندگی شادی دارد، تمام لطف‌های گذشته را فراموش کرده، چقدر سنگدل!»

Nuôi con nhà hàng xóm 4 năm đại học, khi giàu có cậu ta chẳng về thăm bố tôi, vậy mà ông lại nói: Không về là tốt! - Ảnh 4.

عکس تصویرسازی

اما پدرم لبخندی زد و با من مخالفت کرد و گفت: «خوب است که دیگر برای ملاقات نمی‌آید.» من گیج شده بودم و او ادامه داد: «او برنمی گردد چون خوب زندگی می‌کند، سرش شلوغ است و وقت این طرف و آن طرف دویدن ندارد. اما می‌بینی، هر بار که برمی‌گردد، هدایای گران‌قیمتی می‌آورد. اگر آنها را بپذیرد، احساس گناه می‌کند، اما اگر نپذیرد، شخص دیگری قبلاً آنها را خریده است. من نمی‌خواهم اوضاع را برایش سخت کنم و انتظاری هم ندارم. حالا او زندگی خودش را دارد، بنابراین برنگشتن به این معنی است که خوب زندگی می‌کند و همین کافی است.»

از پدرم پرسیدم که آیا احساس ناراحتی می‌کند، اما او فقط به آرامی لبخند زد: «دلیل اینکه قبلاً به او کمک کردم، قدردانی از او نبود، فقط یک چیز کوچک بود، هیچ ارزشی نداشت. مردم می‌گویند انجام کارهای خوب نیازی به پاداش ندارد، وقتی انجام شد، دیگر نیازی به ذکر دوباره آن نیست.»

در آن زمان، من معنای حرف‌های پدرم را کاملاً درک نمی‌کردم. احساس می‌کردم که در حق او بی‌انصافی شده است، زیرا کسی که با تمام وجود کمک کرده بود، هیچ توجهی در عوض دریافت نکرد. اما بعداً، وقتی چیزهای مشابهی را در زندگی‌ام تجربه کردم، فهمیدم که کمک واقعی به کسی، گاهی اوقات چیزی در ازای آن نمی‌خواهد. پدرم بدون انتظار پاداش، کار خوبی انجام داد. و شاید این بزرگترین مهربانی باشد.

* اعترافات آقای ترونگ پس از انتشار در صفحه Net Ease توجه زیادی از سوی جامعه آنلاین چینی دریافت کرد.

تیو لام



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/nuoi-con-nha-hang-xom-4-nam-dai-hoc-khi-giau-co-cau-ta-chang-ve-tham-bo-toi-vay-ma-ong-lai-noi-khong-ve-la-tot-172250326122058749.htm

برچسب: همسایه

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تصویر ابرهای تیره‌ای که «در شرف فروپاشی» در هانوی هستند
باران سیل‌آسا بارید، خیابان‌ها به رودخانه تبدیل شدند، مردم هانوی قایق‌ها را به خیابان‌ها آوردند
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول