پول میتواند خیلی چیزها را بخرد، اما نمیتواند دوستی واقعی را بخرد.
* این داستان توسط کاربری در بایدو (چین) به اشتراک گذاشته شده است.
بعد از سالها دوری از مدرسه، ملاقات با دوستان قدیمی دشوارتر از همیشه میشود. همه درگیر شلوغی زندگی، خانواده، کار هستند و وقت کمی برای دورهمیها دارند.
و من هم همینطور. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، به دلیل مشغله کاری و راه اندازی کسب و کار خودم، ارتباطم با هیچ کدام از همکلاسی هایم قطع شد، بنابراین وقت نداشتم به چیز دیگری فکر کنم.
یک روز، وقتی سر کار بودم، از رئیس کلاس قدیمی دانشگاهم تماسی دریافت کردم. بعد از احوالپرسی، از من خواست که برای شرکت در یک گردهمایی کلاسی در آخر هفته، وقت آزادم را تنظیم کنم. معلوم شد که یکی از همکلاسیهایم پیشنهاد داده بود که بعد از سالها جدایی، دوباره همدیگر را ببینیم و رئیس کلاس هم با این ایده موافقت کرد. برنامهام را بررسی کردم و دیدم که آخر هفته هیچ کاری برای انجام دادن ندارم، بنابراین فوراً موافقت کردم.
روز گردهمایی کلاس، خودم را به محل اعلام شده رساندم. رئیس کلاس هنوز مثل قبل بود و با شور و شوق فراوان از من و دیگر همکلاسیها استقبال میکرد. این موضوع مرا بسیار شگفتزده و صمیمی کرد، زیرا پس از سالها که همدیگر را ندیده بودیم، او هنوز همان رفتار مودبانه قبلی را حفظ کرده بود. نه تنها این، بلکه با دیدن نحوه سازماندهی همه چیز برای مهمانی، توانایی رهبری رئیس کلاس را به وضوح بیشتری دیدم.
تجدید دیدار کلاسی پس از سالها دوری، با استقبال پرشور اعضای کلاس مواجه شد. (عکس از آرشیو)
وقتی همه حاضر شدند، رئیس کلاس با هیجان شروع رسمی گردهمایی کلاس را اعلام کرد. همه با خوشحالی لیوانهای شراب خود را بالا بردند و از غذای خوشمزه لذت بردند. فضا پر از خنده و گپ و گفت شد. دوستی ما که به نظر میرسید با گذشت زمان کمرنگ شده است، ناگهان دوباره زنده شد.
بعد از اینکه حسابی مشروب خوردم، مهمانی را متوقف کردم تا به دستشویی بروم. بعد از تمام شدنش، با خیال راحت به سمت پیشخوان رفتم تا هزینه کل مهمانی را بپردازم. چون سر میز مشروب، گفتم که در حال حاضر مدیر یک شرکت نوپای کوچک هستم و سود زیادی به دست میآورم. همکلاسیهایم که از این موضوع خبر داشتند، خیلی از من تعریف کردند و این باعث شد کمی احساس خودنمایی کنم، بنابراین تصمیم گرفتم امروز هزینه کل جلسه را خودم بپردازم.
بهطور غیرمنتظرهای، وقتی تازه به سر میز ناهارخوری برگشته بودم و هنوز حتی ننشسته بودم، رئیس کلاس مرا به سمت خودش کشید و چیزی گفت که مرا بهشدت مبهوت کرد: «ما کمبود پول نداریم.»
نفهمیدم چرا رئیس کلاس آن حرف را زد، اما بعد از شنیدن توضیحاتش، ناگهان صورتم از خجالت سرخ شد.
معلوم شد وقتی برای پرداخت رفتم، رئیس کلاس تازه از دستشویی آمده بود و همه چیز را دیده بود. بنابراین او مرا صدا زد و خواست از طرف من پرداخت کند. رئیس کلاس گفت: «همه برای دوستی اینجا هستند، نه برای پول. پس بیایید غذا را به طور مساوی تقسیم کنیم!». با شنیدن این حرف، فوراً سرم را به نشانه موافقت تکان دادم و به خاطر حرکت عجولانهام کمی خجالت کشیدم.
پول میتواند خیلی چیزها را بخرد، اما نمیتواند دوستی واقعی را بخرد. دوستی پیوندی محکم بین افراد همفکر است، تکیهگاهی محکم در مواقع دشوار. دوستی بین ثروتمند و فقیر، جایگاه اجتماعی تفاوتی قائل نمیشود، بلکه فقط به صداقت، درک متقابل و به اشتراک گذاشتن داشتهها نیاز دارد. دوستان خوب همیشه در کنار شما خواهند بود، شما را تشویق میکنند و به شما کمک میکنند تا بر همه چالشهای زندگی غلبه کنید.
ترانگ وو
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/di-hop-lop-tu-hao-minh-la-giam-doc-va-muon-dung-ra-thanh-toan-hoa-don-lop-truong-noi-5-chu-khien-toi-nguong-chin-mat-172241220144626741.htm
نظر (0)