در عکس خانواده هههه ، عمو چین، صاحبخانه، روی تخت دراز کشیده است، بویی کونگ نام کنارش دراز کشیده و دستش را گرفته و دست عمو چین روی ران اوست. دوی خان، تان دوی و رایماستیک پایین تخت نشستهاند. جون فام هم کنارشان نشسته است. بعضیها به عمو چین نگاه میکنند، بعضی دیگر غرق در گوشیهایشان هستند.
لحظهای ساده، اما سرشار از گرما و صمیمیت.
این فقط یه جدایی موقته.
بینندگان اظهار داشتند: «خیلی فوقالعاده بامزه»، «درست مثل اولین شب تجدید دیدار سال نو قمری، دراز کشیدن روی تخت کنار والدین»، «این حس التیامبخش و خیلی گرم است.»
بعضیها حتی پیشبینی کردند که نگوک تان تام و آی فونگ «حتماً با خاله چین رفتهاند.»
قسمت ۱۱ خانواده هاها این پخش، بینندگان را با قلبی سنگین رها کرد، زیرا آنها مجبور بودند با خانواده عمو چین در منطقه غرب خداحافظی کنند. این قسمت، هنگام پخش... یوتیوب این ویدئو در عرض ۳ روز نزدیک به ۳ میلیون بازدید و بیش از ۴۰۰۰ کامنت داشته است.
بعد قسمت دهم داستان خانواده هاها - این مجموعه که شامل داستانها و موقعیتهایی است که هنوز پخش نشدهاند، تنها در ۱۳ ساعت پس از انتشار در یوتیوب، نزدیک به ۳۰۰۰۰۰ بازدید و بیش از ۲۰۰ نظر به دست آورد.
به ویژه صحنه خداحافظی احساسی بین عمو و عمه چین و دیگر اعضای خانواده، اشک را به چشمان بینندگان آورد.
عمو چین به آی فونگ گفت: «عزیزم، تو به خانهی من آمدی، تو دختر من هستی. تمام تلاشت را بکن، باشه؟»
رو به جون فام کرد و گفت: «اینجا بمان.» سپس، انگار که برای خودش توضیح میداد، ادامه داد: «اما چه کار میتوانم بکنم؟ کار خیلی بزرگ است، مسئولیت خیلی سنگین است. امیدوارم روزی برگردی.»
جون فام او به عمویش قول داد: «روزی برمیگردیم.» سپس به عمه چین گفت: «من هم پدر و هم مادرم را از دست دادهام. همانطور که گفتم، هر سفری جالب است، اما این سفر خاطرات زیادی برای من به جا گذاشته است. لطفاً خیلی ناراحت نباشید. این فقط یک خداحافظی موقت است. ما دوباره همدیگر را خواهیم دید. نه در تلویزیون، ما در زندگی واقعی همدیگر را خواهیم دید.»
بعد از تماشای این قسمت، یکی از بینندگان سوالی پرسید که بسیار تأثیرگذار بود: «آیا این کودکانی که از خانههایشان دور هستند، سرانجام برمیگردند؟»
تماشای خانوادهی هاها باعث میشه خیلی دلم برای خانوادهام تنگ بشه!
بینندگان خانواده هاها این قسمت هم خیلی تأثیرگذار بود. یکی از کاربران در مورد من نوشت: «با تماشای صحنهای که پدربزرگ و مادربزرگ با خستگی به زندگی روزمره خود برمیگشتند، ناگهان با یادآوری پدربزرگ و مادربزرگم گریهام گرفت.»
آن آخرین باری بود که با مادربزرگ خداحافظی کردم و قول دادم ماهی یک بار به خانه بیایم. اما کمتر از دو هفته بعد، مادربزرگ فوت کرد . مادربزرگ، تمام خانواده دلتنگ تو هستند. متشکرم. خانواده هاها یه برنامه تلویزیونی هست که منو میبره به دوران بچگیم."
بعضیها آرزو میکردند: «قسمت مربوط به خواهرم...» آی فونگ در حین خواندن، ناگهان، در حالی که در یک اتاق اجارهای در سرزمینی بیگانه نشسته بودم، شروع به گریه کردم، خیلی گریه کردم.
«کاش هر کسی که از روستا به سایگون میآید، پول کافی داشته باشد تا به زادگاهش برگردد و در خانهای که در آن بزرگ شده، نزدیک به خانواده و در چنین محیط آرامی زندگی کند.»
و یک نظر نشان میدهد: «آیا ممکن است موفقیتِ... خانواده هاها تا اینجا، ما به چیزهایی آنقدر معمولی و ساده «پرداختهایم» که گاهی اوقات جوانانی مثل ما آنها را از دست میدهند.
شاید به لطف این برنامه است که ما یاد گرفتهایم «آهستهتر» شویم. آهستهتر پیش برویم تا متوجه شویم که هنوز چیزهای زیادی در اطراف ما وجود دارد که هم «معمولی و هم خارقالعاده» هستند؟ و از همه مهمتر، همه چیز در مورد عشق است.
منبع: https://baoquangninh.vn/gia-dinh-haha-choi-game-show-ma-cu-tuong-la-nguoi-nha-3373584.html






نظر (0)