در سال ۱۹۹۶، بک وِدِرز در اورست بر اثر کولاک به زمین افتاد و همتیمیهایش او را رها کردند و حتی با همسر وِدِرز تماس گرفتند و به او اطلاع دادند که همسرش فوت کرده است.
در بهار ۱۹۹۶، وِدِرز، یک آسیبشناس ۵۰ ساله اهل تگزاس، آمریکا، به یک گروه کوهنوردی مشتاق فتح اورست پیوست.
وِدِرز کوهنورد مشتاقی بود و با موفقیت از کوههای خطرناک زیادی صعود کرده بود. با این حال، اورست همیشه بزرگترین چالش او بود. او حاضر بود تمام انرژی خود را به این صعود اختصاص دهد. گذشته از همه اینها، وِدِرز چیزی برای از دست دادن نداشت. ازدواج او رو به وخامت بود زیرا او زمان بیشتری را در کوهستان نسبت به خانوادهاش میگذراند. وقتی در 10 مه 1996 عازم اورست شد، وِدِرز نمیدانست که همسرش تصمیم گرفته است پس از بازگشت از او طلاق بگیرد.
بک ودرز (وسط) پس از بازگشت از قله اورست. عکس: ATI
بک وِدِرز یکی از هشت مشتری بود که توسط سه راهنما از شرکت Adventure Consultants به اورست صعود میکردند. این گروه توسط کوهنورد باتجربه، راب هال، اهل نیوزیلند که پنج بار اورست را فتح کرده است، رهبری میشد.
کوهنوردان صبح زود راه افتادند. هوا خوب بود، دید واضح بود و تیم خوشبین بود. هوا سرد بود، اما ۱۲ تا ۱۴ ساعت اول صعود نسبتاً آسان بود. با این حال، خیلی زود برای وِدِرز و تیمش مشخص شد که این کوه چقدر میتواند بیرحم باشد.
کمی قبل از عزیمت به نپال برای صعود به اورست، وِدِرز برای اصلاح نزدیکبینی خود تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. کراتوتومی شعاعی، که پیش درآمدی بر لیزیک بود، به او کمک کرد تا بهتر ببیند. اما ارتفاع زیاد، قرنیه در حال بهبودی او را تاب داد و وِدِرز را تا شب تقریباً نابینا کرد.
هال با تشخیص مشکلات بینایی وِدِرز، از ادامه صعود او خودداری کرد و از او خواست در حالی که دیگران به راه خود ادامه میدهند، در استراحتگاه بماند و در راه برگشت او را سوار کند.
وِدِرز با اکراه پذیرفت. وقتی رفقایش رفتند، او همانجا ماند. چند گروه دیگر که از آنجا رد میشدند، به او پیشنهاد دادند که در گروهشان جایی داشته باشد، اما او نپذیرفت و طبق وعده منتظر هال ماند.
اما هال هرگز بازنگشت.
نزدیک قله، یکی از اعضای تیم برای ادامه دادن بیش از حد ضعیف شده بود. هال که نمیخواست همتیمیهایش را رها کند، ترجیح داد منتظر بماند، اما در نهایت تسلیم سرما شد و در دامنه کوه درگذشت. تا به امروز، جسد هال در اورست یخزده باقی مانده است. علاوه بر این، یکی دیگر از راهنمایان تیم نیز درگذشت.
تقریباً ۱۰ ساعت گذشت تا اینکه وِدِرز متوجه شد مشکلی پیش آمده، اما چارهای جز صبر کردن تا کسی از آنجا عبور کند، نداشت.
عصر همان روز، یکی از کوهنوردانی که از کوه برمیگشت به وِیتز گفت که هال گیر افتاده است. اگرچه وِیتز میدانست که باید با کوهنورد پایین برود، اما تصمیم گرفت منتظر گروهش بماند.
کمی بعد، مایک گروم، معاون هال، و تیمش برای ملاقات با وِدِرز بازگشتند. گروم قبلاً به اورست صعود کرده بود و مسیر را به خوبی میشناخت. اما با نزدیک شدن به شب و افزایش خستگی، کوهنوردان تصمیم گرفتند کمپ را برپا کنند و سپیده دم حرکت کنند.
اما طوفانی در قله کوه شروع به شکل گرفتن کرد و تمام منطقه را از برف پوشاند و قبل از رسیدن به محل کمپ، دید را به نزدیک صفر رساند.
وِیدز یکی از دستکشهایش را گم کرد و کمکم اثرات ارتفاع و دمای انجماد را احساس کرد. او کمکم گیج شد، همتیمیهایش او را «دیوانه» توصیف کردند. در حالی که گروه برای گرم شدن دور هم جمع شده بودند، وِیدز ناگهان در باد ایستاد و دست راست یخزدهاش را بالا برد. او شروع به فریاد زدن کرد و گفت که «راه حل را پیدا کرده است». سپس ناگهان، تندبادی او را به عقب و به درون برف پرتاب کرد.
در طول شب، یک راهنمای روسی از یک تیم کوهنوردی دیگر، بقیه اعضای تیم وِدِرز را نجات داد، اما آنها معتقد بودند که وِدِرز برای نجات بسیار ضعیف است. طبق سنت، کسانی که در اورست میمیرند، در همان جایی که سقوط میکنند، رها میشوند و وِدِرز یکی از آنها بود.
صبح روز بعد، پس از فروکش کردن طوفان، استوارت هاچینسون، پزشک کانادایی تیم وِدِرز، به محل حادثه بازگشت و وِدِرز و یک زن دیگر را که جا مانده بودند، پیدا کرد. پزشک پس از کندن بانداژها از بدن زن، تشخیص داد که دیگر کاری از دستش برنمیآید.
او ارزیابی مشابهی از وِدِرز انجام داد. صورت وِدِرز پوشیده از بانداژ بود، کتش تا کمر باز بود و اندامهایش سفت شده بودند. پزشک او را «نفس میکشد اما نزدیک به مرگ» توصیف کرد و گفت تا زمانی که به پایین کوه نرسد زنده نخواهد ماند. وِدِرز برای دومین بار پشت سر گذاشته شد.
اما وِدِرز هنوز زنده بود، بدنش هنوز با مرگ میجنگید. انگار معجزهای رخ داده بود، وِدِرز از کمای هیپوترمیک خود بیدار شد.
او به یاد میآورد: «وقتی برای اولین بار از خواب بیدار شدم، احساس میکردم در خواب هستم، هنوز به وضوح از اینکه کجا هستم آگاه نبودم. در آن لحظه، ناگهان احساس راحتی، گرما و آسودگی کردم، انگار که در رختخواب دراز کشیده بودم، نه واقعاً ناراحت.»
اما وِدِرز بلافاصله با معاینهی اندامهایش به واقعیت بازگشت. وقتی بازوی راستش را به زمین میکوبید، صدای برخورد چوب با چوب میآمد.
با وجود ترسش، او موفق شد با پاهایی که مثل چینی بودند و تقریباً تمام حس خود را از دست داده بودند، از کوه پایین بیاید. وقتی وِدِرز به کمپ پایینی رسید، افرادی که آنجا بودند، مبهوت شدند. اگرچه صورتش از سرمازدگی سیاه شده بود و احتمالاً اعضای بدنش دیگر هرگز مثل قبل نمیشدند، اما وِدِرز هنوز میتوانست صحبت کند.
پس از اینکه پزشک کانادایی او را در کوه رها کرد، به همسر وِدِرز گفته شد که شوهرش در طول سفر فوت کرده است. اما او برگشت و در حالی که شکسته اما زنده در مقابل آنها ایستاده بود، ایستاد. ظرف چند ساعت، تکنسینهای اعزامی اورست به مقامات اطلاع دادند که او را با هواپیما به بیمارستان منتقل کنند.
بک وِدِرز در سال ۲۰۱۵. عکس: لسآنجلس تایمز
مجبور شدند دست راست، انگشتان دست چپ و بینی وِیدز را قطع کنند. سپس جراحان پلاستیک، بینی او را با پوست گردن و غضروف گوشش بازسازی کردند. وِیدز دیگر کوهنوردی نمیکند. همسرش تصمیم گرفت از او طلاق نگیرد و در کنارش بماند و از او مراقبت کند.
در نهایت، تجربه نزدیک به مرگ، ازدواج وِدِرز را نجات داد. اگرچه بدن او تحت تأثیر قرار گرفت، وِدِرز در کتاب خود در سال ۲۰۱۵ ادعا کرد که روحش از زمان تجربه نزدیک به مرگش هرگز در آرامش نبوده است.
وو هوانگ (طبق گفته ATI )
لینک منبع






نظر (0)