از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹، آن نگوک خبرنگار روزنامه ارتش خلق بود. در اوایل سال ۱۹۷۵، به دنبال تصمیم سردبیر روزنامه ارتش خلق، نگوین دین یووک، آن نگوک و دو همکارش، خبرنگاران ها دین جان و نگوین هو تونگ، به منطقه ۶ در منطقه مرکزی جنوبی رفتند تا کمپین هوشی مین را دنبال کنند. در کوله پشتی آن نگوک، روزنامهنگار، در آن زمان، فقط ۲ دست لباس، ۳ دفتر خاطرات و یک خودکار وجود داشت. در آن زمان، او دوربین نداشت زیرا عکاس خبری نبود. بنابراین، او از یک خودکار برای طراحی تصاویری که میدید اما نمیتوانست ثبت کند، استفاده کرد. در دوره ۲۲ ژانویه تا ۱۰ ژوئن ۱۹۷۵، او ۳ دفترچه یادداشت پر کرد. این صفحات دفتر خاطرات بودند که او آنها را "نفس کشور در بهار پیروزی بزرگ" نامید.
در سفری که از رشتهکوه ترونگ سون گذشت، روزنامهنگار آن نگوک و رفقایش عید تت را در میان جنگل تقاطع هندوچین، در میان صدای توپخانه و تیراندازی جشن گرفتند. در یک شب سرد، آن نگوک هنوز زیر نور چراغ نفتی رو به خاموشی نشسته بود و خاطراتش را مینوشت: «آسمان مهآلود بود، اما قلب مردم به روشنی مشعلها بود. هر قدم، ضربان ایمان به پیروزی را به همراه داشت.»
![]() |
سرهنگ و شاعر آن نگوک (راست) با خبرنگاران روزنامه ارتش خلق صحبت میکند. |
آن نگوک، با حساسیت یک روزنامهنگار سرباز، هر زمان که از مشکلی مطلع میشد، به راه میافتاد. آن نگوک، روزنامهنگار، با شنیدن خبر تصرف یک نقطه مرتفع توسط واحدش، فوراً راه خود را به آنجا پیدا کرد، مخفیانه از میان خط آتش عبور کرد و لحظهای را که سربازان پرچم پیروزی را برافراشتند، ثبت کرد و با روستاییانی که تازه از خاک دشمن فرار کرده بودند، گپ زد. گاهی اوقات، در میان صدای گلولههایی که در باد میشکافند، آن نگوک هنوز برای نوشتن خم میشد و کلماتش با ریتم بمبهای در حال سقوط هماهنگ میشدند. برای آن نگوک، روزنامهنگار، خبر پیروزی هنوز باید داغ باشد، هنوز بوی دود بدهد، هنوز از احساسات بلرزد. در 30 آوریل 1975، وقتی خبر آزادی سایگون را شنید، آن نگوک در فان رانگ بود. سرهنگ و شاعر آن نگوک به یاد میآورد: «قلبهایمان از شادی منفجر شد. آغوش در آفتاب و باد، اشکهای آمیخته با گرد و غبار. پیروزی بزرگ بهار 1975 شاید چیزی بیش از یک خاطره بود. آن لحظه همیشه در ذهن ما زنده است، مهم نیست چه زمانی باشد.»
آن نگوک، روزنامهنگار، و رفقایش، بدون استراحت، کاروان ارتش را دنبال کردند و بعدازظهر ۳ مه ۱۹۷۵ به سایگون رسیدند. آن شب، آنها برای خوابیدن در باغ گل اداره کل پلیس، در قلب شهر تازه آزاد شده، ننوهایی آویزان کردند. آن نگوک این احساس را در شعر «ننوهای آویزان در سایگون» بیان کرد که حال و هوای سربازان را در گذار بین جنگ و صلح به تصویر میکشد. در ۱۰ مه ۱۹۷۵، آن نگوک و روزنامهنگار، مان هونگ، موتورسیکلتی را قرض گرفتند که غنیمت جنگی بود، هنوز پر از سوراخ گلوله بود، باید با کاغذ پر میشد، مستقیماً به وونگ تائو رفتند، سپس کشتی نیروی دریایی را به سمت کان دائو دنبال کردند. مکانی که قبلاً «جهنم روی زمین» بود، اکنون با پرچمهای آزادی پوشیده شده بود. مقالات آن سفر صفحاتی پر از اشک و غرور بودند که خاطرات غمانگیز ملتی را که تسلیم دشمن نشد، ثبت میکردند.
اکنون، با موهایی که رو به خاکستری شدن است، در اتاقی کوچک در هانوی ، روزنامهنگار و شاعر، آن نگوک، هنوز سه دفتر خاطرات بهار ۱۹۷۵ را گرامی میدارد. کاغذها رنگپریده شدهاند، اما هر سطر هنوز به داغی آتش میسوزد. زیرا برای آن نگوک، نوشتن راهی برای زندگی با سرزمین پدری است، راهی برای ثبت لحظات تکرارنشدنی تاریخ با ذهن و قلبش.
منبع: https://www.qdnd.vn/chao-mung-ky-niem-75-nam-ngay-thanh-lap-bao-quan-doi-nhan-dan/viet-la-cach-de-song-cung-to-quoc-885666
نظر (0)