Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

صاحبخانه توصیه کرد که فوراً نامزدی را لغو کنند!

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội06/01/2025

یک بشقاب میگو، بسیاری از زوایای پنهان شخصیت مادرشوهر آینده را آشکار می کند.


*در زیر اعترافات تونگ نها (۲۷ ساله، چین) که در سایت سوهو منتشر شده است، آمده است.

من تونگ نها هستم، ۲۷ ساله و در آستانه ازدواج با دوست پسرم هستم که ۳ سال است با او آشنا شده‌ام.

برای آماده شدن برای عروسی، دوست پسرم و مادرشوهر آینده‌ام به دیدن پروژه‌های املاک زیادی رفتند. با این حال، هیچ‌کدام از آنها برای عمه وونگ (مادرشوهر آینده‌ام) خوشایند نبود، زیرا او مدام از قیمت بالای خانه‌ها و موقعیت مکانی بد شکایت می‌کرد...

بعد از یک ماه تمام دویدن و گشتن، من و دوست پسرم هنوز نتوانستیم خانه مناسبی پیدا کنیم و هر دو خسته شده بودیم.

Cô gái đi ăn với mẹ chồng tương lai, gọi đĩa tôm giá 300k: Chủ quán khuyên huỷ hôn ngay lập tức đi!- Ảnh 1.

عکس تصویرسازی.

آخر هفته‌ی پیش، من و دوست پسرم دوباره قرار گذاشتیم که خانه‌ها را ببینیم. به محض اینکه خاله وونگ من را دید، اخم کرد و از سر تا پا نگاهم کرد: «تونگ نها، دوباره به لباس‌هات نگاه کن. بدون اینکه بدونی چی بپوشی رفتی بیرون.»

به لباس‌های همیشگی‌ام نگاه کردم و لبخند زدم: «من تمام روز را صرف تماشای خانه‌ها می‌کنم، بنابراین برای راحتی خودم لباس ساده می‌پوشم.»

خاله وانگ این را دید و دیگر چیزی نگفت. ما شروع به بررسی املاک و مستغلاتی کردیم که من آنلاین دیده بودم.

در راه، عمه وونگ مدام از خانه‌ای که قرار بود به آن نقل مکان کنیم شکایت می‌کرد، مثلاً می‌گفت درخت کافی ندارد، چیدمان داخلی‌اش خوب نیست، چه نوع پارکینگی دارد...

من هم آدم خیلی سخت‌گیر و کمال‌گرایی هستم. قبل از رفتن به دیدن خانه، کلی نظر و نقد و بررسی را بررسی و مطالعه می‌کردم، نه اینکه فقط یک قیمت معقول ببینم و تصادفی بروم ببینمش.

هر بار که من و دوست پسرم از یک آپارتمان خاص خوشمان می‌آید، مادرشوهرم آن را رد می‌کند و ما بچه‌ها را به خاطر نداشتن بینش و بلد نبودن انتخاب، سرزنش می‌کند.

Cô gái đi ăn với mẹ chồng tương lai, gọi đĩa tôm giá 300k: Chủ quán khuyên huỷ hôn ngay lập tức đi!- Ảnh 3.

عکس تصویرسازی

بعد از اینکه تمام روز را پیاده‌روی کردیم و خانه‌ای که باب میلمان باشد پیدا نکردیم، تصمیم گرفتیم سه نفری در یک رستوران شام بخوریم.

مادرشوهر آینده‌ام حرفم را قطع کرد و گفت که بیرون غذا خوردن خیلی گران است، بهتر است در خانه رشته فرنگی بپزیم. من فوراً جواب دادم: «من پول این غذا را می‌دهم، خاله. هر چه می‌خواهی می‌توانی بخوری، لازم نیست با من مودب باشی. بالاخره ما یک خانواده‌ایم.»

فکر می‌کردم مادرشوهر آینده‌ام از دیدن سخاوت عروسش و پیشنهاد غذای رایگان خیلی خوشحال شود. اما به دلایلی، خاله وانگ همچنان اخم کرد و امتناع ورزید. تنها پس از اینکه دوست پسرم او را متقاعد کرد، در حالی که وارد رستوران می‌شد، زیر لب غرغر کرد.

من منو را به مادر شوهرم دادم و از او خواستم سفارش دهد. اما او همچنان امتناع می‌کرد و می‌گفت که نمی‌داند چه چیزی بخورد و ما فقط باید چیزی را که من می‌خواهم سفارش دهیم. من اغلب به این رستوران می‌آیم، بنابراین در سفارش یک بشقاب میگو، نصف اردک کبابی، یک بشقاب سبزیجات سبز و ۳ کاسه سوپ مرغ تردید نکردم.

داشتم می‌خواستم بیشتر سفارش بدهم که خاله وونگ جلویم را گرفت: « خیلی گرونه! یه بشقاب میگوی آب‌پز ۸۸ NDT (حدود ۳۰۷ هزار دونگ ویتنامی)، نصف اردک کبابی ۶۸ NDT (حدود ۲۳۷ هزار دونگ ویتنامی)، یه بشقاب سبزیجات ۲۸ NDT (حدود ۹۷ هزار دونگ ویتنامی)، یه کاسه سوپ مرغ ۳۸ NDT (حدود ۱۳۲ هزار دونگ ویتنامی). این فروشگاه واقعاً گرونه!»

در آن زمان، پیشخدمت تازه ۳ کاسه سوپ مرغ آورده بود که خاله وونگ فوراً با صدای بلند فریاد زد و درخواست کرد که آنها را پس بدهند: «سوپ مرغ خیلی گران است، چه کسی جرات می‌کند آن را بخورد!». پیشخدمت گیج به من نگاه کرد و نمی‌دانست آن را بردارد یا نگه دارد. پس از اصرار من و پسرم، خاله وونگ مجبور شد سوپ مرغ را نگه دارد.

Cô gái đi ăn với mẹ chồng tương lai, gọi đĩa tôm giá 300k: Chủ quán khuyên huỷ hôn ngay lập tức đi!- Ảnh 5.

عکس تصویرسازی.

بعد از تمام کردن سوپ مرغ، به دستشویی رفتم. اما وقتی بیرون آمدم، دیدم که پیشخدمت غذای میگو را به مرغ و غذای اردک کبابی را به گوشت خوک تغییر داده است!

من مبهوت و بسیار عصبانی بودم. دوباره از پیشخدمت پرسیدم که آیا غذای اشتباهی آورده است؟

اما پیشخدمت با خجالت توضیح داد: «بله، غذای درست همین است. غذاهایی که سفارش داده بودید توسط این خانم خراب شده‌اند. او گفت غذاهای دریایی ما تازه نیستند، بنابراین اصرار داشت که همه آنها را از بین ببرد.»

به مادرشوهر آینده‌ام نگاه کردم. فکر می‌کردم خجالت بکشد یا خجالت بکشد، اما نه! او گفت آب دریا آلوده است، بنابراین اشکالی ندارد که غذای دریایی کم بخورم یا اصلاً نخورم. تازه، یک بشقاب میگو ۸۸ یوان قیمت داشت، خیلی گران بود، ترجیح می‌دادم بروم خانه و غذا بخورم!

من در یک دوراهی بودم. من کسی بودم که آنها را به غذا دعوت کردم، اما آنها حتی غذایی را که من می‌خواستم سفارش ندادند.

Cô gái đi ăn với mẹ chồng tương lai, gọi đĩa tôm giá 300k: Chủ quán khuyên huỷ hôn ngay lập tức đi!- Ảnh 7.

عکس تصویرسازی.

درست در همان لحظه، صاحبخانه ناگهان ظاهر شد و به من گفت: «دختر عزیزم، عروسی را لغو کن!».

بعد از شنیدن این حرف، همه ما مات و مبهوت ماندیم و نفهمیدیم چرا صاحبخانه این حرف را زد.

صاحب مغازه، زنی حدوداً پنجاه ساله، آهی کشید و ادامه داد: «من ده سال است که این مغازه را باز کرده‌ام و شاهد غذاهای خانوادگی و رابطه‌ی بین مادرشوهر و عروس‌هایشان بوده‌ام. شادی، آرامش و البته اختلاف نظر هم وجود دارد. آدم حتی نمی‌تواند یک بشقاب میگو بخورد، پس وقتی ازدواج کند چطور می‌خواهد در این خانواده زندگی کند؟»

حالت چهره مادر شوهر عوض شد و با فریاد جواب داد: «این چه طرز حرف زدنه؟ چرا یهویی این‌طوری تو کار بقیه دخالت می‌کنی؟»

صاحب رستوران عصبانیت مادرزنش را نادیده گرفت و به توضیح دادن برای من ادامه داد: دختر عزیزم، ازدواج مسئله بزرگی در زندگی است، باید زرنگ باشی. حالا تو حتی حق نداری تصمیم بگیری چه غذایی بخوری، فردا که پا به این خانواده بگذاری چقدر اختیار خواهی داشت؟

حرف‌های صاحبخانه مثل یک هشدار بود و باعث شد ناگهان متوجه خیلی چیزها شوم.

در طول مدتی که برای بازدید خانه رفته بودیم، مدام به وسواس و سخت‌گیری مادرشوهرم فکر می‌کردم. هیچ‌وقت خانه‌ای نبود که او از آن راضی باشد.

اما آن خانه‌ای است که زوج بعداً در آن زندگی خواهند کرد، چرا مادرشوهر همیشه طبق میل خودش تصمیم می‌گیرد؟

Cô gái đi ăn với mẹ chồng tương lai, gọi đĩa tôm giá 300k: Chủ quán khuyên huỷ hôn ngay lập tức đi!- Ảnh 9.

عکس تصویرسازی.

دوست پسرم با دیدن فضای متشنج، چشمکی زد و صاحب مغازه را بیرون کرد.

دوست پسرم رو به من کرد و گفت: «مامان همه کار برای ما کرد. او دید که ما در شرف خرید خانه هستیم و باید برای انواع و اقسام چیزها پول خرج کنیم. او عادت داشت هر ریال را پس‌انداز کند، بنابراین کمی سخت‌گیر بود.» بعد به او گفت که بگذارد من هر چه دوست دارم بخورم.

خاله وونگ نگاه پسرش را دریافت و سریع حالت چهره‌اش را تغییر داد: «تانگ نها، متاسفم. من فقط نگران بودم که شما دو نفر بعد از عروسی پولتان تمام شود، بنابراین هر کدام از شما را از همه چیز منع کردم. قول می‌دهم که تغییر خواهم کرد.»

با اینکه غذا را تمام کردیم، من شروع به فکر کردن به عروسی پیش رو کردم. هنوز هم فکر می‌کنم شخصیت آدم‌ها به سختی قابل تغییر است. مادرشوهر آینده‌ام آدم بسیار مقتصدی است و هر ریال را با دقت خرج می‌کند. و من می‌ترسیدم که این صرفه‌جویی او به من هم سرایت کند.

من هم می‌خواهم از خانواده‌ام حمایت کنم، اما ترجیح می‌دهم یاد بگیرم که چگونه سرمایه‌گذاری کنم و رشد کنم، به جای اینکه هر ریال را اینطور خرج کنم. می‌خواهم بین پس‌انداز و رفع نیازهای اولیه‌ام تعادل برقرار کنم.

می‌ترسم که بعد از ازدواج، شخصیت او همچنان مثل قبل باشد، حتی غذا خوردن و خرج کردن من را کنترل کند. آیا من در مورد رابطه‌ام بیش از حد فکر می‌کنم یا درست فکر می‌کنم؟



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/co-gai-di-an-voi-me-chong-tuong-lai-goi-dia-tom-gia-300k-chu-quan-khuyen-huy-hon-ngay-lap-tuc-di-172250106085625913.htm

برچسب: مادر شوهر

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جی-دراگون در طول اجرایش در ویتنام، با استقبال پرشور تماشاگران مواجه شد.
یک طرفدار زن با لباس عروس در کنسرت جی-دراگون در هونگ ین شرکت کرد
مجذوب زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول