«کلاس سوادآموزی در دل جنگل»
سین تائو یک کمون مرزی است که در حدود ۲۵۰ کیلومتری مرکز استان دین بین واقع شده و به خاطر نام محلیاش "یک خروس بخواند، سه کشور با هم میشنوند" مشهور است. این مکان نه تنها با مرز ناهموارش مرتبط است، بلکه به خاطر معلمانی که در سکوت در روستا و مدرسه میمانند تا هر حرف، هر بذر امید را برای اقلیتهای قومی بکارند نیز شناخته میشود. در میان آنها، معلم دائو تی توآ - معلم مدرسه شبانهروزی ابتدایی سین تائو برای اقلیتهای قومی - یکی از کسانی است که بیسروصدا سفر ریشهکنی بیسوادی را در غرب دور کشور ادامه میدهد.
هنوز چند سال پیش را به یاد دارم، زمانی که خانم توآ هنوز در مدرسه ابتدایی هوی لچ برای اقلیتهای قومی کار میکرد. اواخر یک بعد از ظهر، به مدرسه نام پان ۲، یکی از دشوارترین مکانهای دورافتاده در کمون هوی لچ، رفتیم. با یک موتورسیکلت قدیمی، تقریباً نیم ساعت طول کشید تا از سربالایی بالا برویم و راه خود را به جایی که خانم توآ تدریس میکرد، پیدا کنیم. صدای املای بچهها و معلمی که با صبر و حوصله تدریس میکرد، در کوهها و جنگلهای وسیع طنینانداز میشد و صحنه را خاصتر میکرد.
این مدرسه بر روی تپهای با شیب ملایم واقع شده است و دو مقطع تحصیلی دارد: مهدکودک و دبستان، که از امکانات سادهی یکسانی برخوردارند. تنها کلاس ابتدایی، یک کلاس ترکیبی ۱+۲ است که خانم توآ تدریس میکند. این کلاس فقط ۱۰ دانشآموز دارد، اما در روزی که ما از آن بازدید کردیم، کلاس فقط ۸ دانشآموز داشت. دو دانشآموز دیگر غایب بودند زیرا خانوادههایشان در حال برگزاری مراسمی بودند، طبق رسم محلی، در طول دوره پرهیز، کودکان مجاز به ترک روستا نیستند.
خانم توآ گفت: «با دانستن اینکه روزنامهنگاران میآیند، مجبور شدم خودم بچهها را به کلاس ببرم، وگرنه صبح را از دست میدادم و بعدازظهر برنمیگردم. والدین اینجا آموزش را جدی نمیگیرند، گاهی اوقات حتی فکر میکنند که یادگیری خواندن و نوشتن یک چیز لوکس است.»
فضای آموزشی، خانهای ساده با میز و صندلیهای زهوار در رفته و یک تخته سیاه رنگ و رو رفته است. در آن کلاس، معلم باید در دو سطح مختلف تدریس کند، هم برای دلداری دادن به دانشآموزانی که هنوز با حروف ناآشنا هستند و هم برای غلبه بر مانع زبانی. دانشآموزان کلاس اول اکثراً مونگ هستند و تازه شروع به آشنایی با زبان رایج کردهاند، بسیاری از آنها نمیفهمند معلم چه چیزی تدریس میکند و مجبورند از دوستانشان بخواهند که ترجمه کنند.

از سفر کاشت دانش تا آرزوی ریشهکنی بیسوادی
معلم توآ، متولد هونگ ین و بزرگ شده در دین بین، رویای معلم شدن برای «آوردن نامه به کوهستان» را در سر میپروراند. در سال ۲۰۰۳، زمانی که مونگ نهه (نام واحد اداری قدیمی) تازه از منطقه مونگ ته (استان قدیمی لای چائو) تأسیس شده بود، جادهها دشوار بود، او و ۲۵ معلم دیگر داوطلب شدند تا «از جنگلها و نهرها» از کمون چا کانگ به مونگ تونگ ۲ عبور کنند تا مدرسه را افتتاح کنند.
خانم توآ گفت: «آن زمان، یک هفته طول میکشید تا تقریباً ۱۰۰ کیلومتر پیادهروی کنیم، پاهایمان ورم کرده بود، عضلاتمان آنقدر سفت شده بود که نمیتوانستیم حرکت کنیم. اما هر بار که به روستاهایی فکر میکردیم که در آنها مدرسهای وجود نداشت و هیچکس خواندن و نوشتن نمیدانست، مصمم میشدیم که ادامه دهیم.»
آن سفر نه تنها یک فداکاری شخصی بود، بلکه سهم مهمی در آرمان ریشهکنی بیسوادی در ارتفاعات نیز داشت. او گفت که در آن زمان در بسیاری از روستاها، هیچکس امضا بلد نبود. کارهای اداری با دست انجام میشد. کودکان اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند. بزرگسالان از درس خواندن میترسیدند، از اینکه مورد تمسخر قرار بگیرند.
خانم توآ نه تنها به دانشآموزان درس میدهد، بلکه کلاسهای سوادآموزی عصرگاهی را نیز با همکارانش برای والدین ترتیب میدهد. در ابتدا، فقط تعداد کمی از مردم، اما به تدریج، مردم شروع به درک ارزش سوادآموزی کردند: اینکه بتوانند پروندههای پزشکی را بخوانند، امضا کنند، اسناد را بفهمند یا به سادگی نام فرزندانشان را بنویسند.
او تعریف کرد: «مردم ما خیلی مهربان هستند، تنبل نیستند، فقط میترسند چون هرگز درس نخواندهاند. وقتی معلمان پیشنهاد و دستورالعمل میدهند، بسیار کوشا هستند. زنی بود که چندین ماه درس خوانده بود و میتوانست اسم همسر و فرزندانش را بنویسد. او خیلی خوشحال بود. هر روز دفترچهاش را میآورد تا خودنمایی کند.»

این حرفه را با عشق زنده نگه دارید
خانم توآ و همسرش هر دو معلم مناطق دورافتاده هستند. هر دو فرزندشان مجبور شدند برای زندگی با پدربزرگ و مادربزرگشان به شهر فرستاده شوند. یک بار، فرزند بزرگتر تصادف کرد و در بیمارستان بستری شد. خانم توآ و همسرش درخواست کردند که برای ملاقات فرزندشان به خانه بروند و سپس بلافاصله به مدرسه بازگشتند. درد فقدان فرزند و دوری از خانه همیشه در او وجود داشت، به خصوص در شبهای طولانی زمستان که تنها نور سوسوی یک چراغ نفتی در میان کوهها و جنگلهای متروک بود.
خانم توآ بغض کرد و گفت: «گاهی اوقات فرزندم گریه میکند و از دنبال کردن من امتناع میکند، چون مدت زیادی است که همدیگر را ندیدهایم. شبها خواب میبینم که فرزندم مرا صدا میزند و تنها کاری که از دستم برمیآید گریه کردن است. اما نمیتوانم اینجا را ترک کنم. اگر بروم، کلاس باید تعطیل شود. دیگر کسی نیست که به بچهها درس بدهد.»
عشق او به کارش، نگرانیاش برای دانشآموزانش و مسئولیتش در قبال آرمان ریشهکنی بیسوادی است که او را در این روستای دورافتاده نگه داشته است. در آغاز هر سال تحصیلی، والدین در روستا طومارهایی برای نگهداشتن خانم توآ مینویسند و امضا میکنند، به این امید که او به شغل دیگری منتقل نشود.
«دیدن بچهها که مینشینند و خواندن و نوشتن یاد میگیرند، به من احساس آرامش میدهد. بسیاری از آنها در ابتدا فقط میتوانستند به زبان مونگ صحبت کنند و حتی نمیتوانستند قلم در دست بگیرند. اما حالا میتوانند اسمشان را بنویسند و اسم مادرشان را بخوانند. فکر میکنم تا زمانی که بتوانم به آنها خواندن و نوشتن یاد بدهم، هر چقدر هم که سخت باشد، ارزشش را دارد.»
سوادآموزی دریچهای است که آینده را میگشاید.
از کلاسهای درس ترکیبی در وسط جنگل مانند کلاس خانم توآ، نه تنها کودکان به دانش دسترسی دارند، بلکه تلاش برای ریشهکنی بیسوادی به کل جامعه نیز گسترش مییابد. در سالهای اخیر، به لطف پشتکار معلمان و حمایت برنامه آموزشی برای مناطق محروم، نرخ سوادآموزی در مونگ نه (قدیمی) به تدریج در حال بهبود بوده است.
با این حال، چالشها هنوز بسیار زیاد هستند. مناطق دورافتاده، آداب و رسوم و شیوههای منحصر به فرد و آگاهی ناهموار، حفظ تعداد دانشآموزان و گسترش کلاسهای سوادآموزی را دشوار میکند. معلمانی مانند خانم توآ نقشی غیرقابل جایگزین به عنوان پل و انگیزهدهنده ایمان برای مردم مناطق مرزی ایفا میکنند.
برای آنها، تدریس فقط یک شغل نیست، بلکه یک مأموریت است. مأموریتی که بر پایه فداکاری، پشتکار و عشق بیقید و شرط بنا شده است.
منبع: https://giaoducthoidai.vn/co-giao-vung-bien-va-hanh-trinh-gioo-chu-xoa-mu-giua-dai-ngan-tay-bac-post740781.html






نظر (0)