«من راحت در کابین خلبان مینشینم»
آقای دو وان چین (متولد ۱۹۴۶، در کمون های دونگ، شهرستان های هائو، استان نام دین ) در خانوادهای کاتولیک با سنت انقلابی متولد شد. در سپتامبر ۱۹۶۶، در پاسخ به فراخوان رئیس جمهور هوشی مین، مرد جوان، گیوس دو وان چین، به ارتش پیوست و راننده دسته ۱۰۱، گروه ۵۵۹ شد. روزی که او دوره آموزش رانندگی خود را به پایان رساند، روزی بود که همسر جوانش اولین دخترشان را به دنیا آورد.
سرهنگ، قهرمان نیروهای مسلح خلق، دو وان چین، در سن ۷۹ سالگی. |
او با زیل-۱۵۷ (زیل سه محوره) وظیفه داشت سربازان، غذا، سلاح و غیره را از منطقه آتش سنگ فان (لائوس) عبور دهد و میدان نبرد جنوبی را تأمین کند. در آن زمان، واحد به هر سرباز حمل و نقل وظیفه میداد که هر سه شب یک بار یک محموله را حمل کند. اما برای آقای دو وان چین، سه شب به معنای سه سفر بود و بارها او حتی کل کاروان را از بمبها و گلولههای دشمن نجات داد.
در مسیر ترونگ سان، که هر روز بمب و گلوله در آن میبارید، او بارها مجبور شد با مرز بین مرگ و زندگی روبرو شود. یک بار، هنگام هدایت کاروانی که از یک نقطه کلیدی خارج میشد، ناگهان ماشینش مورد اصابت یک بمب مختصاتدار قرار گرفت. این بمب به جلوی ماشین برخورد کرد و او و کمک رانندهاش را زخمی کرد. انگشت حلقه آقای چین قطع شد و فقط کمی پوست از آن باقی ماند. خون فرمان را خیس کرد و آن را لغزنده کرد و کنترل ماشین را غیرممکن ساخت.
در یک موقعیت خطرناک، او به همتیمیهایش گفت که انگشتش را قطع کنند تا بتواند به رانندگی ادامه دهد. اما کمکرانندهاش خیلی ترسیده بود. او ترمز کرد، انگشت خودش را کند، سپس فرمان را محکم گرفت و از میان بمبها و گلولهها عبور کرد. آقای چین به یاد میآورد: «در آن زمان، چیزی برای بانداژ کردن وجود نداشت، فقط فکر میکردم باید از نقطه مهم عبور کنم، تا جاده را برای کاروان پشت سر باز کنم.» پس از رساندن کاروان به مکانی امن، او از شدت خونریزی از حال رفت. همتیمیهای مهندسش به موقع او را پیدا کردند و او و کمکرانندهاش را برای درمان به درمانگاه بردند.
آقای چین اضافه کرد که در مسیر ترونگ سون، رانندگی و تعمیر همزمان ماشینها یک اتفاق روزانه بود. بعد از هر بمبگذاری، ماشینها به انواع و اقسام مشکلات از جمله پنچر شدن لاستیک، شکستن محور، از کار افتادن باتری... آچار، انبردست و پیچگوشتی همیشه روی ماشین در دسترس بودند تا لاستیکها را وصله بزنند، محورها را تعویض کنند، قطعات شکسته را موقتاً ببندند و... تا زمانی که محمولهها به مقصد میرسیدند. در بسیاری از شبهای تاریک، او و همتیمیهایش فقط با چراغ قوه زیر ماشین میرفتند تا آن را تعمیر کنند. گاهی اوقات در حین تعمیر، بمبها و گلولهها میباریدند و کل تیم مجبور میشد راهی برای پنهان کردن ماشین در جنگل پیدا کند.
|
در یکی از این موارد، او به طور غیرمنتظرهای پسرعمویش را که او هم راننده بود، ملاقات کرد. پسرعمویش با شنیدن صدای او، بغض گلویش را گرفت و زد زیر گریه: «چرا برای خانه نامه ننوشتی؟ مردم خانه مدام میگویند که تو مُردی.» در واقع، در اوقات فراغتش، او هنوز سعی میکرد نامه بفرستد، اما با شدت گرفتن جنگ، گم شدن نامهها امری عادی بود.
«به زمین نگاه کن، به آسمان نگاه کن، مستقیم نگاه کن»
این سرباز جوان مقاوم، بیش از ۱۰۰۰ روز و شب در جبهه ترونگ سان، ۳۰۰ درصد از هدف خود فراتر رفت. در ماههای اوج، زمانی که بسیاری از رفقایش مجروح شدند، او داوطلبانه وظایف اضافی را بر عهده گرفت و در یک ماه تا ۳۲ محموله را حمل کرد. او گفت انگیزه انجام چنین کارهای خارقالعادهای صرفاً «همه برای جنوب عزیز» است.
به لطف چنین دستاوردهای برجستهای، در ۲۲ دسامبر ۱۹۶۹، مفتخر به دریافت عنوان قهرمان نیروهای مسلح خلق شد. گردان او «گردان عقاب آبی» نامگذاری شد و او «رهبر شجاع» لقب گرفت.
|
آقای چین به یاد آورد: «روزی که عنوان قهرمان نیروهای مسلح خلق به من اعطا شد، احساساتم واقعاً وصفناپذیر بود. آن روز صبح، تازه یک سفر حمل و نقل را تمام کرده بودم. در راه برگشت، بادهای موسمی شمال شرقی به شدت میوزید و صورتم کثیف شده بود زیرا ماشین پنجره نداشت. وقتی رسیدم، رفقایم و رهبران گردان با صدای بلند فریاد زدند: «سلام، رفیق قهرمان، دو وان چین!» من تعجب کردم، نمیفهمیدم چه اتفاقی دارد میافتد. وقتی از ماشین پیاده شدم، رفقایم مرا در آغوش گرفتند، اما من آنها را هل دادم چون خیلی کثیف بودم. روز بعد، در حالی که گواهی قهرمان را در دست داشتم، هنوز نمیتوانستم باور کنم.»
در کابین خلبان آقای چین، شاعر فام تین دوات ماهها در کنار او مینشست و با او بر نکات کلیدی و حساس غلبه میکرد. این همچنین الهامبخش «شعری درباره جوخه کامیونهای بدون پنجره» بود. دو وان چین، قهرمان نیروهای مسلح خلق، نمونه اولیه سربازی بود که در «کامیون بدون پنجره» نشسته بود زیرا «بمبها میلرزیدند و شیشهها میشکستند» اما با این حال: «در کابین خلبان ما با فراغت نشستیم/ به زمین، به آسمان و به روبرو نگاه میکردیم...»
او تعریف کرد: «ناگهان یک روز، آقای دوآت به من گفت: «چین، بگذار این شعر را برایت بخوانم.» او آن را خواند و من از شدت احساسات زبانم بند آمد. شعر آنقدر زیبا بود که احساس کردم خودم را در آن میبینم.»
|
پس از اتحاد مجدد کشور، در دورانی که آقای چین رئیس اداره جوانان اداره کل لجستیک بود، با تعدادی از روزنامهنگاران آمریکایی که از ویتنام بازدید کرده بودند، ملاقات کرد. آنها شگفتزده شدند و از او پرسیدند که چرا با وجود بمبهای متراکم آمریکایی، او سالم برگشته و فقط دو بند انگشتش را از دست داده است. او لبخند زد و پاسخ داد: «ترونگ سان آنقدر وسیع است که بمبهای شما هرگز نمیتوانند همه آن را پوشش دهند.»
او اضافه کرد که در طول سالها رانندگی در خط مقدم، او و همتیمیهایش تجربه زیادی در اجتناب از بمبها کسب کردهاند: «هر جایی که امروز آمریکا حمله میکرد، ما روز بعد به آنجا میرفتیم. آنها به ندرت یک مکان را دو بار بمباران میکردند. بنابراین، ما سعی میکردیم هر روز رانندگی کنیم، حتی اگر مالاریا داشتیم. فقط با دویدن میتوانستیم بدانیم بمبها کجا انداخته میشوند تا بتوانیم از آنها اجتناب کنیم.»
بارها برای رفقای از دست رفته دعا کنید
آقای چین وقتی از رفقای کشتهشدهاش یاد میکرد، چشمانش قرمز میشد و بیصدا اشک میریخت. او گفت، وقتی سربازی میمرد، او از پتوی خودش برای پیچیدن جسد رفیقش استفاده میکرد. وقتی آن را به ایستگاه نظامی تحویل میداد، پتو را با دقت میشست و به استفاده از آن ادامه میداد. او گفت وقتی با آن پتو پوشیده میشد، احساس ترس نمیکرد، فقط احساس گرما میکرد، انگار رفقایش هنوز آنجا بودند تا از او محافظت و مراقبت کنند.
|
در بحبوحه بمبها و گلولههای میدان نبرد، او بارها هنگام ادای فریضه نماز و بدرقه رفقای شهیدش اشک ریخت. بغض گلویش را گرفت و گفت: «من از رفقای شهیدم سپاسگزارم. آنها فدا شدند تا من، تا این ملت بتواند زندگی کند، آزاد باشد و صلح داشته باشد.»
آقای چین به عنوان یک کاتولیک، همیشه سنتهای سرزمین مادری خود را حفظ کرد و با تمام وجود در طول جنگ و همچنین پس از بازگشت به زندگی غیرنظامی مشارکت داشت. وقتی کشور در صلح بود، او هنوز هر هفته به کلیسا میرفت و در کنار مجسمه عیسی به صدای ناقوس و دعا گوش میداد. او معتقد بود: دین در قلب است، زندگی خوب، دین زیباست.
در سال ۱۹۹۳، او با درجه سرهنگی بازنشسته شد. پس از آن، به عنوان راننده تاکسی موتوری کار میکرد و بچهها را با قیمت «داوطلبانه» به مدرسه میبرد و همچنین امنیت محله را حفظ میکرد...
پیش از بازگشت به زادگاهش در نام دین برای بهبودی در سال ۲۰۱۷، او به عنوان معاون رئیس دائمی کمیته همبستگی کاتولیک ویتنام (۱۹۹۷–۲۰۰۳) و عضو کمیته مرکزی انجمن کهنه سربازان ویتنام، دورههای دوم و سوم، خدمت کرد.
فام پنجشنبه
* برای مشاهده اخبار و مقالات مرتبط، لطفاً به این بخش مراجعه کنید.
منبع: https://www.qdnd.vn/phong-su-dieu-tra/phong-su/nguyen-mau-anh-hung-llvt-nhan-dan-nguoi-cong-giao-trong-bai-tho-ve-tieu-doi-xe-khong-kinh-826058
نظر (0)