Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

از اینکه مادرشوهرش زیاد زنگ می‌زد و غیبت می‌کرد، کلافه شده بود، یک بار که بیشتر از یک ساعت طول کشید، باز هم گوشی را قطع نمی‌کرد

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội13/11/2024

بعضی وقت‌ها نصف شب زنگ می‌زند چت کند چون خوابش نمی‌برد.


دخترم دارد ازدواج می‌کند، اما کسی که از مادرشوهرش می‌ترسد، من هستم!

من یک دختر و یک پسر دارم، هر دو ازدواج کرده اند، یعنی من هم مادرشوهر هستم و هم همسر.

من فکر می‌کنم به جز موارد خاص، مادرهایی که هم عروس دارند و هم داماد، معمولاً می‌دانند چطور رفتارشان را متعادل کنند چون راحت‌تر می‌توانند خودشان را جای طرف مقابل بگذارند تا فکر کنند.

پسرم اول ازدواج کرد و بعد از عروسی، هر دو اجازه خواستند که جدا زندگی کنند. تنها چیزی که باعث شد در موافقت مردد باشم این بود که می‌ترسیدم آنها ندانند چگونه امور مالی خود را متعادل کنند.

اجاره یا خرید قسطی خانه، مبلغ ثابتی است که باید هر ماه خرج شود. اگر مراقب نباشند، بالاخره پولشان تمام می‌شود.

بعد شوهرم هم گفت که قبلاً هم همینطور بودیم، وقتی بچه‌ها خانواده خودشان را داشتند، بزرگ شده بودند، حتی اگر مجبور بودند چند ماه گرسنه بمانند، باز هم برایشان درس عبرتی بود که بزرگ شوند. بالاخره من قبول کردم که پسرم و همسرش جدا زندگی کنند.

واقعیت ثابت می‌کند که عروس من در پس‌انداز کردن پول خیلی خوب است. آنها هیچ کمبودی ندارند. آنها می‌دانند چگونه دخل و خرج خود را متعادل کنند و حتی برای کوچکترین چیزی از والدینشان هدیه می‌خواهند.

ما هنوز سالم هستیم و هنوز درآمد داریم، پس چرا باید از دو فرزندمان چیزی بگیریم؟ خوشبختانه، ما نزدیک به هم زندگی نمی‌کنیم، شاید به همین دلیل است که من و عروسم هر روز درگیری نداریم، بنابراین رابطه بین مادرشوهر و عروس بسیار مسالمت‌آمیز است.

Ám ảnh vì bà thông gia gọi điện buôn chuyện quá nhiều, có lần hơn 1 tiếng đồng hồ vẫn không chịu tắt máy- Ảnh 1.

من و خانواده همسرم تعامل زیادی با هم نداریم. در تمام طول سال به ندرت با هم صحبت می‌کنیم. در طول عید تت، چند تبریک به هم می‌گوییم و بعد معمولاً کاری به زندگی یکدیگر نداریم.

اگر مشکلی برای همسر یا فرزندانشان پیش بیاید، بزرگسالان فوراً به آن رسیدگی می‌کنند. نیازی به تماس با خانواده همسر برای گزارش دادن به فرزندان نیست.

اما وقتی دخترم ازدواج کرد، برای اولین بار در زندگی‌ام متوجه شدم که خانواده‌ی همسر می‌توانند حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشند.

پدر و مادر شوهر دخترم در هانوی زندگی نمی‌کنند. آنها تنها دو نفر اینجا هستند که با هم تجارت می‌کنند و مثل برادر و خواهر دخترم خانه اجاره کرده‌اند.

هنوز وضع مالیشون خوب نشده، برای همین خیلی وقتا تو این و اون کمکشون می‌کنم، ولی اساساً زندگی مستقلشون به ما ربطی نداره.

با اینکه نزدیک پسر و عروسش زندگی نمی‌کند، نمی‌دانم چرا مادرشوهر اینقدر با آنها مشکل دارد. هر وقت مشکلی پیش می‌آید، به من زنگ می‌زند.

او می‌خواهد عروسش هر روز با والدین شوهرش تماس بگیرد و حالش را بپرسد، اما این کار برایش سخت است چون هر دوی آنها شغل‌های خاصی دارند. گاهی اوقات آنها تا ساعت ۳ صبح به خانه نمی‌رسند.

وقتی به خانه رسیدم، بدون اینکه چیز دیگری بدانم، دراز کشیدم و خوابم برد. درست در همین حادثه، مادر شوهرم با من تماس گرفت تا بگوید که عروسش برای پرسیدن حال مادرشوهرش تماس نگرفته است.

هر بار که اینطور می‌شود، با درایت می‌گویم که در هر صورت به من زنگ نمی‌زنند، آنقدر سرشان شلوغ است که چرا مدام زنگ می‌زنند، هر روز مثل هم است، حتی اگر زنگ هم بزنند، نمی‌دانند به هم چه بگویند.

اما مادر شوهر قبول نکرد، شروع کرد به تعریف کردن داستان‌های پشت سر هم، از این عروس و آن عروس تعریف کردن تا این ایده را در ذهنش تقویت کند که عروس باید هر روز به مادرشوهرش زنگ بزند و حالش را بپرسد. هر بار هم این تماس تلفنی چند ده دقیقه طول می‌کشید.

بعد روزهایی بود که مادرشوهرم به من زنگ می‌زد، نه برای اینکه چیزی به من بگوید، بلکه فقط می‌خواست از همه چیز خانواده‌اش برایم بگوید، گهگاه از سلامتی من و شوهرم می‌پرسید و بعد به صحبت کردن درباره چیزهایی ادامه می‌داد که من یادم نمی‌آمد.

یک شب، بعد از ساعت ۱۱ شب، ناگهان احساس کردم تلفنم لرزید. من همیشه نیمه‌شب‌ها به تماس‌ها پاسخ می‌دهم چون می‌ترسم اتفاقی بیفتد، خانواده یا اقوامم به من نیاز فوری داشته باشند، بنابراین حتی اگر شماره ناشناس باشد، جواب می‌دهم. چه کسی فکرش را می‌کرد که خانواده همسرم با یک سیم‌کارت بی‌ارزش به من زنگ بزنند تا در موردش صحبت کنند، چون خوابشان نمی‌برد!

یک روز، همسرم با من تماس گرفت تا درباره اقوامش که من هیچ‌کدامشان را نمی‌شناختم، بدگویی کند، اما او همچنان با شور و شوق صحبت می‌کرد.

من فقط گوشی را همان‌جا گذاشتم و کارم را انجام دادم، گاهی چند جمله «بله، بله» می‌گفتم و تماس ۱ ساعت و ۵۰ دقیقه طول کشید. مجبور شدم اجازه بگیرم تا گوشی را خاموش کنم تا بتوانم قبل از اینکه او تماس را قطع کند، گوشی‌ام را شارژ کنم، اما او فراموش نکرد که اضافه کند «بعداً با شما تماس می‌گیرم».

حالا از مادرشوهر دخترم می‌ترسم، هر وقت شماره تلفنش را می‌بینم حالم بهم می‌خورد.

بارها این را گفته‌ام، اما او توجهی نمی‌کند. اگر گوشی را برندارم، از یک سیم‌کارت بی‌کیفیت، یک شماره ناشناس یا تلفن همسایه برای تماس گرفتن استفاده می‌کند.

راستش را بخواهید، اینکه مادرشوهرم اینقدر به من زنگ می‌زند چیز بدی نیست که باعث استرسم شود، فقط تعداد دفعاتش خیلی زیاد است که باعث می‌شود احساس ناراحتی کنم.

ترجیح می‌دهم زیاده‌روی کنم تا راهی برای مدیریتش داشته باشم، اما اینجا همه چیز آنقدر دمدمی مزاج است که واقعاً نمی‌دانم چه کار کنم.

درسته که دختر شوهر میکنه، اما اونی که از مادرشوهرش میترسه منم!



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/am-anh-vi-ba-thong-gia-goi-dien-buon-chuyen-qua-nhieu-co-lan-hon-1-hieu-dong-ho-van-khong-chiu-tat-may-172241111143346928.htm

برچسب: اتصال

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

برای تجربه گردشگری سبز در موئی نگوت و سونگ ترم، از یو مین ها دیدن کنید
تیم ویتنام پس از پیروزی مقابل نپال به رتبه فیفا ارتقا یافت، اندونزی در خطر است
۷۱ سال پس از آزادی، هانوی زیبایی میراث خود را در جریان مدرن حفظ کرده است
هفتاد و یکمین سالگرد روز آزادسازی پایتخت - تقویت روحیه برای هانوی جهت گام نهادن محکم به دوران جدید

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول