Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

سوپ رشته فرنگی خرچنگ در یک روز بارانی در گوشه خیابان بین هوا

در ماه مه، پس از روزهای طولانی آفتاب سوزان، بعد از ظهر، ابرهای تیره آمدند، آسمان تاریک شد. نسیم خنکی وزید. در ابتدا، فقط چند قطره باران روی لبه بام‌ها می‌چکید، اما چند دقیقه بعد، باران سیل‌آسا بارید. آب گل‌آلود، حباب‌هایی را که روی جاده برآمده بودند، با خود برد. بیرون، مردم مشغول رانندگی با وسایل نقلیه خود بودند، گویی با اولین باران فصل مسابقه می‌دادند.

Báo Đồng NaiBáo Đồng Nai24/05/2025

تصویرسازی: هنگ ژوان

با عجله برای فرار از باران، زیر سایه‌بانی در خیابان وو تی سائو، کنار مغازه نودل خرچنگ متعلق به زنی که چشمانش پر از چین و چروک بود و نشان از سختی‌های امرار معاش داشت، پناه گرفتم. مغازه زیر یک سایه‌بان قدیمی، در میان ساختمان‌های بلند و رستوران‌ها و کافه‌های مجلل قرار داشت. اسمش مغازه بود، اما در واقع فقط یک گاری بود، روی آن یک قابلمه آبگوشت جوشان و زیر آن یک اجاق زغالی داغ. مغازه چند میز و چند صندلی داشت که در طول سال‌ها فرسوده شده بودند.

دوچرخه‌ام را پارک کردم، به رستوران رفتم، صندلی‌ای جلو کشیدم، نشستم و یک کاسه سوپ نودل خرچنگ سفارش دادم. صاحب رستوران با لبخندی درخشان به گرمی از من استقبال کرد، صورتش از قابلمه‌ی آبگوشت داغ سرخ شده بود و دستانش به سرعت آبگوشت را می‌چرخاند. او رشته‌های کوچک را برای آب‌پز شدن داخل قابلمه آورد، رشته‌ها را داخل کاسه ریخت، سپس با یک ملاقه‌ی بزرگ، ماهرانه آبگوشت را هم زد. از من پرسید که سبزیجات آب‌پز می‌خواهم یا خام. با شنیدن لهجه‌اش، حدس زدم که اهل اینجا نیست، بنابراین ناگهان گفتم: «اهل کجایی؟»

بین هوا - مکانی که به بسیاری از مردم کمک می‌کند تا رویاهای درخشان خود را به واقعیت تبدیل کنند.

چشمانش از تعجب برق زد و لبخندی زد و پاسخ داد: «شما خیلی نکته‌سنج هستید. من در کمون تان سون، منطقه دین کوان زندگی می‌کنم. پسرم در دانشکده آموزش دانشگاه دونگ نای درس می‌خواند، بنابراین من و همسرم تصمیم گرفتیم برای پیدا کردن کار بیشتر به اینجا بیاییم.» آهی کشید و گفت: «پول درآوردن در شهر راحت‌تر است.»

او به من گفت: شوهرش بعد از اینکه از ساعت ۳ بعد از ظهر به او در هل دادن گاری کمک کرد، از فرصت استفاده کرد و چند تاکسی موتوری گرفت. این زوج در خانه‌ای اجاره‌ای کنار راه‌آهن اقامت داشتند. او هر روز حدود ۲۰۰ کاسه رشته فرنگی می‌فروخت. در روزهای شلوغ، می‌توانست زودتر به خانه برود تا استراحت کند. اما امروز باران می‌بارید، رستوران خالی بود و دیگ آبگوشت هم خیلی کمتر نبود.

او به آرامی لبخند زد و با خوش‌بینی گفت: با اینکه فروش کم بود، ساعت ۸ شب گاری را به پانسیون برمی‌گرداند و به هر همسایه یک کاسه می‌داد. هر کسی هر مبلغی که می‌خواست پرداخت می‌کرد، می‌توانست پرداخت کند و اگر هم پرداخت نمی‌کرد، اشکالی نداشت، همه آنها کارگران فقیری بودند که برای امرار معاش به شهر آمده بودند. وقتی فرزندشان دانشگاه را تمام کرد، او و شوهرش به مزارع و باغ‌ها برمی‌گشتند.

با شنیدن داستان او، سوزشی در بینی‌ام احساس کردم. من در یک روستای فقیرنشین به دنیا آمده بودم، رفتن به دانشگاه تنها راه رسیدن به رویاهایمان بود. در روزهای تحصیل در شهر، بار امرار معاش بر دوش والدینمان سنگینی می‌کرد. دانشجویان زیادی از روستاهای فقیرنشین بودند که با آرزوهای بلند به شهر می‌رفتند. علاوه بر آنها، بسیاری از والدین موقتاً خانه محبوب خود را ترک می‌کردند، دور از همسایه‌هایی که در تاریکی به یکدیگر کمک می‌کردند، موقتاً مزارع آرام برنج را رها می‌کردند تا فرزندانشان را برای یافتن کار بیشتر به شهر ببرند. پولی که با عرق جبین خیسانده شده بود، برای حمایت از تحصیل فرزندانشان استفاده می‌شد، به این امید که زندگی آینده‌شان کمتر دشوار باشد. من در او ظاهر سخت‌کوش مادرم را در آن زمان می‌دیدم.

کاسه سوپ ورمیشل با خرچنگ، با بخار داغ، جلوی من گذاشته شد. بیرون، باران شدیدتر می‌شد. کم‌کم از طعم سوپ ورمیشل با خرچنگ لذت می‌بردم. طعم شیرین آبگوشت استخوان، طعم غنی سوپ خرچنگ مخلوط با گوشت چرخ‌کرده؛ در کاسه ورمیشل، خون خوک، سوسیس خوک و پوست خوک بود. سوپ خرچنگ به شکل یک کیک غلیظ و سفت درآمده بود و با کمی زرده تخم‌مرغ و گوشت چرخ‌کرده مخلوط شده بود، بنابراین لایه سوپ خرچنگ غلیظ بود. با گاز زدن به یک تکه توفوی سرخ‌شده، می‌توانستم طعم شیرین و چرب آن را حس کنم، چربی خرچنگ چرب، پوست ترد خوک، رشته‌های ورمیشل جویدنی اما نه له‌شده. سبزیجات همراه آن یک بشقاب اسفناج آبی بود که به قطعات مرتب، ترد و شیرین تقسیم شده بود و با گیاهان تلخ، شکوفه‌های موز و ریحان همراه بود. خمیر میگو غلیظ و معطر بود. ترکیبی فوق‌العاده از طعم غنی آبگوشت، طعم تند چیلی، طعم چرب سوپ خرچنگ و شیرینی سبزیجات، کمالی مقاومت‌ناپذیر خلق کرده بود. با لذت بردن از یک کاسه سوپ ورمیشل با خرچنگ در گوشه کوچکی از بین هوا در یک روز بارانی، دلم برای زادگاه فقیرم تنگ می‌شود، جایی که بعدازظهرها تمام خانواده دور قابلمه سوپ ورمیشل مادرم جمع می‌شوند، تمام خستگی روز ناگهان از بین می‌رود.

هورت کشیدن یک کاسه سوپ ورمیشل در یک روز بارانی واقعاً لذت‌بخش است. باران بند آمده بود و نور چراغ‌های خیابان، رنگ زرد کمرنگی به جاده انداخته بود. من بلند شدم تا پول را بپردازم، اما با دیدن یک کاسه پر ورمیشل، اما با قیمت مناسب، ۳۵۰۰۰ دونگ، جا خوردم. با این مقدار کم پول، او سعی می‌کند پس‌انداز کند تا به پسرش که رویای معلم شدن را در سر می‌پروراند، کمک کند. روزی، او هم مثل من خواهد شد، حومه فقیرنشین را ترک می‌کند و در شهر ساکن می‌شود.

نگوین تام

منبع: https://baodongnai.com.vn/dong-nai-cuoi-tuan/202505/bun-rieu-cua-noi-goc-pho-bien-hoa-ngay-mua-3ed1e4c/


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند
بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

مراسم افتتاحیه جشنواره جهانی فرهنگ هانوی ۲۰۲۵: سفر اکتشاف فرهنگی

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول